گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»؛ در یکی از روز های سرد پاییزی سال ١٣٧٦ در حالی که مردم منتظر ورود زمستان و بارش برف بودند و هوا به شدت رو به سردی می گذاشت؛ کارکنان پلیس آگاهی شهرستان ارومیه در ساعت ٠٤:٠٠ نیمه شب خبر ناگواری از طریق سیستم اخبار و اطلاعات به افسر نگهبان واصل شد.
تلفن به صدا درآمد و عوامل کلانتری ١٥ شهری خبر دادند یک خانواده ای سه نفره در شهرک ایثار ارومیه در اثر آتش سوزی و حریق همگی فوت کرده اند. کارآگاهان پلیس آگاهی ارومیه همگی به اداره پلیس احضار و آماده عزیمت به محل وقوع حادثه شدند.
عزیمت به محل وقوع حادثه:
یک کاراگاه ماجرا را این طور تعریف می کند: به اتفاق رییس پلیس وقت آگاهی جناب سرگرد فرج پور و رییس شعبه ویژه قتل سرگرد مطلبی، عازم محل حادثه شدیم. در حین ورود به صحنه و محل حادثه با مأموران وظیفه شناس کلانتری ١٥ شهرک فرهنگیان و با تنی چند از بستگان و همسایگان در محل حادثه روبرو شدیم.
مأمورین کلانتری (افسر گشت) به اتفاق عوامل گشتی، صحنه آتش سوزی را محفوظ نگه داشته و منتظر ورود کارآگاهان بودند. همسایگان به شدت ناراحت بودند. بستگان متوفیان همگی در حال گریه وزاری بودند.
موضوع و حادثه ابتدا از افسر گشت کلانتری سؤال شد؛ بیان داشتند که به علت نامعلومی خانه آتش گرفته و سه نفر از اعضای خانواده در آتش سوخته و فوت کرده اند. اعضای خانواده عبارت بودند از، پدر خانواده، مادر خانواده و دختر ١٤ ساله خانواده، با توجه به اهمیت حفظ صحنة جرم بررسی صحنه با دستور ریاست پلیس آگاهی شروع شد.
بررسی دقیق صحنه و محل حادثه
رییس پلیس آگاهی و سرگرد مطلبی و تیم کارآگاهان شعبة مبارزه با جرائم جنایی و تیم بررسی صحنه جرم اداره تشخیص هویت و آزمایشگاه جنایی به اتفاق بنده که در آن موقع ستواندوم بودم، شروع به بررسی صحنة جرم کردیم.
در حین بررسی متوجه آتش سوزی و حریق عمدی خانه شدیم که فرد یا افرادی برای رد گم کردن و انحراف اذهان کارآگاهان و مقامات قضایی اقدام به صحنه سازی کرده بودند.
چه چیزی ذهن کارآگاهان را متوجه صحنه سازی کرد
در حین بررسی صحنه بوی شدید بنزین به مشام می رسید. اجساد مورد بررسی ظاهری قرار گرفتند.اصابت گلوله و شی پرتابی پر سرعت به نقاط مختلف بدن اجساد مشهود بود. گاو صندوق خانه در حالی که کلید آن رویش بود و در آن باز شد و تعدادی مدارک در داخل گاو صندوق و مقداری به بیرون ریخته شده بود و طعمه حریق گردیده بود.
وضعیت جسدِ دختر ١٤ ساله طوری قرار گرفته بود که تجاوز به او متصور بود و ذهن کارآگاهان را به خود معطوف میساخت.
حضور بازپرس ویژه قتل و بررسی صحنه جنایت و حریق
در ساعت ٠٦:٣٠ بازپرس ویژه قتل و پزشکی قانونی شهرستان ارومیه، در صحنه و محل حادثه حاضر شدند، در حالی که سرگرد فرج پور و سرگرد مطلبی و بنده چگونگی اتفاق و جریان را مو به مو برای ایشان تعریف کردیم؛ وارد حیاط خانه و سپس اتاق و هال و محل جنایت شدیم.
بازپرس ویژه قتل با توضیحات کارآگاهان و مشاهدة اجساد و صحنه بر وقوع جنایت و حریق عمدی نظر داده و قانع شدند و در محل دستور دادند که پلیس آگاهی ضمن انجام کار های تحقیقی و اثربرداری از صحنة جرم و مستندسازی با همکاری مأمورین کلانتری و پزشکی قانونی اجساد مقتولین را به اتاق تشریح مرکز پزشکی قانونی استان منتقل کنند و از سوی پزشک قانونی، اجساد کالبد شکافی شوند و علت تامه مرگ مقتولین به دقت مشخص شود.
با اقدامات و تحقیقات جنایی، قاتل و قاتلین دستگیر و شناسایی شدند. توضیح اینکه کلیة مراحلِ ورود و مشاهدات و بررسی صحنه و اجساد دقیقاً به وسیله بازپرس ویژه قتل در اوراق مخصوص قضایی ثبت و در ذیل صورت جلسه دستورات فوق را به صورت کتبی به مأمورین صادر کردند؛ که عین آموزش های مقام قضایی (بازپرس ویژه قتل) از سوی ضابطین قضایی صادر شد که حقیر هم جزو یکی از آنها بودم.
در صحنة قتل رییس شعبة ویژه قتل پلیس آگاهی، جناب سرگرد مطلبی، مسئولیت رسیدگی به این پرونده را به حقیر ارجاع و محول کردند و از آن لحظه سنگینی مسئولیت کشف راز این جنایت بر دوش بنده سنگینی کرد.
اطلاع از وقوع جنایت دیگر
در ساعت ٠٦:٤٥ صبح با به صدا در آمدن بی سیم رییس پلیس آگاهی و اعلام او از سوی افسر نگهبان پلیس آگاهی، در حالی که کار بررسی صحنه به اتمام نرسیده بود، از وقوع جنایت دیگر در محلة طرزیلوی ارومیه مطلع شدیم. ظاهراً آن روز، یک روز نحس و پرکار برای کارآگاهان بود. این جمله از سوی کارآگاهان زبان به زبان بیان می شد. رییس پلیس آگاهی و رییس شعبة ویژه قتل، محل جنایت را ترک می کردند؛ و به بیمارستان شهید مطهری ارومیه عزیمت کردند.
ظاهراً دو نفر شبانه در جلوی منزلشان مورد تیراندازی قرار گرفته و از نقاط مختلف بدن مجروح شده بودند. مجروحین از سوی همسایگان به بیمارستان شهید مطهری ارومیه منتقل شده بودند. در حین ورودِ تیمِ کارآگاهان به بیمارستان، آنها متوجه شدند زن و شوهری با اصابت چند تیر به نقاط مختلف بدن دچار خونریزی شدید شده و به اتاق عمل منتقل و تحت عمل جراحی قرار دارند؛ در حالی که مأمورین منتظر خروج مصدومین و مجروحین از اتاق عمل بودند و مداوم از خداوند می خواستند که مجروحین سالم و صحیح از اتاق عمل خارج شوند. پس از به هوش آمدن چگونگی مجروحیت خودشان را با زبان خودشان بیان و ضاربین و قاتلین را معرفی کنند. تیم دیگری از کارآگاهان به محل وقوع تیراندازی به محله طرزیلو عزیمت کردند و از همسایگان به دقت چگونگی حادثه را تحقیق کردند.
همگی آنها بیان داشتند که فقط صدای تیراندازی را شنیده و با داد و فریاد صاحب خانه، به کوچه آمده؛ اما ضاربین و اشخاصی را که تیراندازی کرده اند، نمی شناسند در خانة مجروحین، فرزندی سه ساله هم بود که هیچ صدمه ای به او وارد نشده بود و همسایگان نگهداری او را به عهده گرفته بودند. در بررسی هویت مجروحین مشخص شد نام خانوادگی آنان با نام خانوادگی مقتولین صحنة جنایت قبلی یکی بوده و دارای شهرت ق. می باشند.
در نتیجه زنده ماندن مجروحین موجود در اتاق عمل، برای کارآگاهان اهمیت زیادی داشت. در نتیجه تیم مأمورین در جلوی اتاق عمل به انتظار خروج مجروحین از اتاق عمل ایستاده و در نهایت پس از دو ساعت عمل جراحی بر روی مجروحین، آنان در حالی که بیهوش بودند، با باز شدن در های اتاق عمل، از محل خارج و به بخش جراحی منتقل شدند.
پس از دو ساعت مجروحین به هوش آمدند و پس از موافقت مسئول بخش و مهیا شدن وضعیت مزاجی آنها، برای تحقیق مجوز صادر کردند. آنها درباره علت مجروحیت، عامل یا عاملین مجروحیت بیان داشتند در ساعت ٠٤:٣٠ نیمه شب زنگ در منزلمان به صدا در آمد. به حالت مضطرب به در خانه آمدیم که این موقع شب چه کسی است که زنگ در را می زند؟ به اتفاق هم سؤال کردیم کیه؟ صدای پسر عمویم ب را شنیدیم که گفت: در را باز کنید. در را باز کردیم؛ زیرا رابطه خانوادگی خوبی با او داشتیم و اصلاً انتظارِ کار منفی از طرف او را نداشتیم؛ اما او ناگهان کلت کمری خود را کشید و چند تیر به طرف من شلیک کرد؛ سپس چند تیر به طرف همسرم شلیک کرد و چون خیال کرد، هر دوی ما به قتل رسیده ایم؛ محل را ترک کرده و گریخت.
با استفاده از امکانات شرکت مخابرات استان محل تماس شماره تلفن دوست متهم با حضور کارآگاهان در شرکت مخابرات بررسی و مشخص شد قاتل از باجه شماره دو مرکز تلفن شهید قندی شهرستان بوشهر تماس گرفته است.
به دوست متهم آموزش های لازم داده شد تا در صورت تماس مجدد به او بگوید پسر عمویش و همسر او در اثر تیراندازی افراد ناشناس به قتل رسیده اند و هنوز پلیس از قضیه هیچ اطلاعی ندارد و او دوستی در پلیس آگاهی ارومیه دارد و موضوع را به صورت غیرمحسوس از او سؤال کرده و اگر مشکلی برای او در پلیس اگاهی پیش بیاید حل و فصل اش خواهد کرد.
در نتیجه به سرعت تیمی از مأمورین پلیس آگاهی به همراه دوست متهم در خانه او با هماهنگی قضایی مستقر و تلفن مورد بحث مورد کنترل قرار گرفت و تمامی مکالمات تلفن مذکور ضبط و مستندسازی شد.
هماهنگی قضایی برای اخذ نیابت قضایی و عزیمت مأمورین به استان بوشهر
با توجه به اینکه متهم قصد داشت از مرز های آبی بوشهر به خارج از کشور متواری شود. به سرعت و بدون فوت وقت، هماهنگی مقام قضایی تیم ویژة عملیات و دستگیری به سرپرستی حقیر و ستوان سوم علیرضا محمدی یکی از افسران زبدة شعبه ویژه قتل پلیس آگاهی تشکیل شد و همراه با یکی از برادران متهم که به پلیس آگاهی احضار شده بود پس از هماهنگی ریاست پلیس آگاهی سرگرد فرج پور با دفتر هواپیمایی و دریافت بلیت پرواز تهران به بوشهر در ساعت ٠٧:٠٠ شب و کرایه یک دستگاه خودرو پژو ٤٠٥ تاکسی تلفنی مجهز به بی سیم از مقصد ارومیه به تهران حرکت کردیم؛ در حالی که هوا به شدت سرد و بارندگی بود.
موعد تماس متهم از بوشهر به ارومیه طبق قراری که با دوست خود گذاشته بود، ساعت ١٠:٠٠ صبح روز بعد (یعنی ٢٤ ساعت) بعد بود و احتمال می دادیم که متهم دوباره از همان مرکز مخابراتی شهید قندی با دوست خود تماس حاصل بگیرد. و در نتیجه به راننده خودرو کرایه پژو ٤٠٥ که یک افسر بازنشسته نیروی هوایی و اهل ارومیه بود تأکید می کردیم با دقت و سرعت رانندگی نماید تا به پرواز هواپیما برسیم.
با عنایات خداوند یک ساعت مانده به پرواز به فرودگاه تهران رسیدیم. در ساعات ٠٧:٠٠ سوار هواپیما شدیم و در ساعت ٠٨:٣٠ در فرودگاه بوشهر به زمین نشستیم. با توجه به هوای شهر ارومیه لباس گرم زمستانی به تن داشتیم. از هواپیما که پیاده شدیم با هوای گرم بوشهر مواجه شدیم و به شدت تعجب کردیم و از شدت گرمی هوا کاپشن های خود را درآورده و به روی بازوی خود انداختیم.
آشنایی با یک دوست
در حالی که برای چگونگی دستگیری متهم با جناب سروان محمدی طرح و نقشه می کشیدیم در سالن فرودگاه به طرف در خروجی در حرکت بودیم، صدایی شنیدم که می گفت جناب سروان محمدی...! صدا آشنا بود؛ برگشتم دیدم درجه داری با عجله به دنبال ما می دود. ایستادیم، آن فرد نزدیکتر شد دیدم یکی از درجه داران به نام گ ٢ رضوانی اهل گیلان است که در سال ٧٠ با بنده در گروهان آلواتان سردشت خدمت می کرد و بنده در آن موقع فرماندة گروهان آلواتان بودم.
پس از اخذ دستور از قضایی بوشهر به پلیس آگاهی استان بوشهر مراجعه کردیم. به محض رسیدن به دفتر رییس پلیس آگاهی استان و معرفی خودمان او خوشحال شد و ضمن خوش آمدگویی، گفت از پلیس آگاهی ناجا و استان آذربایجان غربی مرتباً حضور شما را پیگیری می کنند. بنده اهمیت قضیه و حضور قاتل در شهر بوشهر را به او توضیح دادم. او نیز دستور دارند تیمی از کارآگاهان آگاهی شهرستان بوشهر با ما به نیابت قضایی دستگیری قاتل یاری کنند.
ساعت 9:30 به طور مرتب با رییس شعبه ویژه قتل آگاهی ارومیه سرهنگ مطلبی که در خانة دوست متهم مستقر شده بود و به صورت مداوم عملیات ما را رصد می کرد؛ در تماس بودیم. بنده با سروان علیرضا محمدی و کارکنان همکار پلیس اگاهی بوشهر یک جلسة چند دقیقه ای گذاشته و نحوة عملیات و چگونگی دستگیری را تشریح کردم و قرار شد بنده و سروان علیرضا محمدی عملیات دستگیری را انجام دهیم. و کارکنان پلیس آگاهی بوشهر هم ورودی سالن و حیاط مرکز مخابرات شهید قندی را تحت پوشش قرار داده و به عنوان پشتیبان عمل کنند.
ما از اینکه متهم مسلح است و احتمالاً از خود تحرکات و عکس العملی نشان دهد کمی واهمه داشتیم. قرار شد درست ساعت 9:55 وارد سالن شویم و در صورت حضور متهم صبر کنیم تا او زمانی که قصد عزیمت به باجه را داشته باشد، بنده از سمت راست به وی نزدیک و مچ دست راست او را بگیرم و هم زمان سروان علیرضا محمدی نیز مچ دست سمت چپ او را بگیرد و اجازه هیچ عکس العملی به او ندهیم. سپس با پابند پاهای او را بسته وسپس به دستان وی دستبند زده واو راتحت اختیار وکنترل خود بگیریم.
شروع عملیات ورود به سالن مخابرات شهید قندی بوشهر
در حالی که بنده آیت الکرسی می خواندم و از خداوند می خواستم که ما و خانوادة داغ دیدة مقتول را ناامید نفرماید و متهم در این مرکز حاضر شده و از این مرکز اقدام به برقراری تماس کند و ساعت ٠٩:٥٨ در حالی که بنده کیف سامسونیت به دست داشتم، به اتفاق وارد سالن عمومی و انتظار مرکز تلفن شهید قندی شدیم.
آنقدر عکس متهم را در آن چند روز نگاه کرده بودیم که قیافة متهم در ذهنمان ملکه شده بود. ابتدا یک نظر کلی به سالن انداختیم 7 تا 8 نفر در سالن انتظار نشسته بودند. ناگهان دیدم متهم در وسط سالن انتظار ایستاده و قصد کرده به سراغ کابین و باجة تلفن برود و با نگاه به سروان محمدی با چشم اشاره کردم که این است و او با حرکات سرش تأیید کرد که این همان متهم است.
با اشاره چشم با همدیگر هماهنگ شدیم و بنده از راست و او از چپ به متهم نزدیک شدیم. متهم در چند قدمی کابین بود و قصد ورود به کابین برای انجام مکالمه تلفنی با دوست خود در ارومیه را داشت که در یک حرکت هماهنگ مچ های او را گرفتیم و متهم گیج و مبهوت شد. یک بار به صورت بنده و سپس به صورت سروان علیرضا محمدی نگاه کرد و زبانش بند آمد.
هر چه از متهم سؤال می کردیم چیزی نمی گفت. بنده به سرعت و بدون فوت وقت او را بازرسی بدنی کردم یک چاقوی بزرگ در جیب شلوارش به صورت آماده گذاشته بود. آن را از او گرفتم و سپس به پا هایش پابند و به دستانش دستبند زدیم. سؤال کردیم: سلاح خود را چه کار کرده ای؟ او هیچ پاسخی نداد.
عین آدم های لال فقط به ما نگاه می کرد. بعد از انتقال او به خودروی پیکانِ همکاران پلیس آگاهی بوشهر و سؤالات مختلف از او که شب کجا استراحت می کردی، وسایلت کجاست؟ او بعد از ١٥ دقیقه یکدفعه زبانش باز شد و مسافرخانة محل استراحت خود را اعلام کرد.
به سرعت و بدون فوت وقت به محل مورد نظر عزیمت کردیم و با هماهنگی مدیر مهمانسرا و مسافرخانه اتاق محل استراحت او را تفتیش و کیف و ساکِ همراه او را که حاوی مبالغی وجه نقد بود و آنها را از گاوصندوق عمویش سرقت کرده بود؛ کشف و ضبط کردیم ولی هیچگونه سلاحی از او کشف نشد.
قرارمان بر این شد از قتل و مقتولین و پسرعمویش و همسرش که جان سالم از ترور او به در برده بودند، هیچ مطلبی به او نگوییم؛ و او را از لحاظ روانی در شرایط عادی و خوبی نگهداری کنیم. چون باید هزاران کیلومتر راه طی می کردیم تا به ارومیه برسیم. شاید در بین راه او به لحاظ وضعیت و بحران روحی اش دست به اقداماتی از قبیل فرار و یا خودکشی و یا ضربه به مأمورین بزند.
در نتیجه متهم را به پلیس آگاهی بوشهر دلالت دادیم و بنده به صورت جزئی از او تحقیقات لازم را انجام دادم و موضوع دستگیری و اجرای نیابت را به دادسرای شهرستان بوشهر طی گزارش مبسوطی اعلام کردم و ضمن تفهیم اتهام و صدور قرار تأمین از نوع بازداشت موقت دستور اعاده پرونده به مقام معطی نیابت و بدرقة متهم دستگیر شده را صادر و متهم به پلیس آگاهی شهرستان بوشهر منتقل شد و طی معرفنامه ای به متصدی تحت نظرگاه تحویل داده شد، و با تدابیر لازم در تحت نظرگاه پلیس آگاهی تحت نظر قرار گرفت. تا پس از هماهنگی و اخذ بلیت هواپیما به تهران و سپس به ارومیه دلالت داده شود.
بازگشت به ارومیه
با همکاری همان درجه دار همکار شاغل در فرودگاه و با تماس تلفنی، بلیت حرکت برای ساعت ٢٣٠٠ نیمه شب به تهران رزرو کردیم؛ و منتظر رسیدن ساعت ٢٣٠٠ نیمه شب شدیم. اقناع وجدانی در دستگیری جنایت کار فراری و بروز شادی و شعف درونی: با توجه به عمق فاجعه و جنایت انجام شده و حساسیت مقامات سیاسی و انتظامی شهر ارومیه و استان آذربایجان غربی با دستگیری جانی یک شوق و شعف درونی و اقناع وجدانی به اینجانب و سروان محمدی دست داد و از اینکه توانسته بودیم قاتل و جنایتکار را در حالی که هزاران کیلومتر از محل جنایت فاصله گرفته و قصد خروج از کشور راداشت دستگیر کنیم؛ خوشحال بودیم ریاست پلیس آگاهی هم طی تماس تلفنی با ما در پلیس آگاهی بوشهر، تشکر و قدردانی خود را به صورت تلفنی از ما ابراز کرد و ما ضمن شکرگزاری به درگاه خداوند متعال که توانسته بودیم به عنوان کارآگاه وظیفه و رسالت مان را به مرحله عمل و انجام برسانیم به خود می بالیدیم.
در نتیجه ابتدا به علت خستگی مفرط ناشی از ماموریت و هوای شرجی و گرم شهرستان بوشهر، به هتل رییس علی دلواری واقع در فلکه رییس علی دلواری که با خلیج همیشه فارس یک صدمتر فاصله داشت، عزیمت و باخوردن ناهار از هتل خارج شدیم و به ساحل خلیج فارس به اتفاق هم دیگر از شوق سرود شادی سرودیم و قدم زنان در طول ساحل به یکی از پارک های سرسبز ساحل دریا رسیدیم و بعد از گردش و گرفتن عکس یادگاری به داخل شهر بوشهر برگشتیم.
با توجه به وجود فرصت کافی از عکاسی خواستیم عکس های ما رابه سرعت و بدون فوت وقت تحویل دهد. او قبول کرد که پس از تکمیل شدن فیلم داخل دوربین این کار را انجام دهد. و چون متوجه شد مسافر هستیم سئوال کرد ساعت چند حرکت خواهید کرد. گفتیم ٢٢٣٠ نیمه شب در فرودگاه بوشهر سوار هواپیما می شویم.
او قول داد در ساعت مورد نظر عکس ها را در فرودگاه به ما تحویل دهد. سپس برای گردش به داخل شهر رفتیم، در ساعت ٢١:٣٠ هم به پلیس آگاهی مراجعه کرده و ضمن تحویل گرفتن متهم از تحت نظرگاه، پس از خداحافظی و تشکر از زحمات همکاران در آگاهی بوشهر، با خودرو پلیس آگاهی به فرودگاه بین المللی شهرستان بوشهر رفتیم.
رسیدن وقت پرواز و انجام کار ها و مقدمات ورود به سالن ترانزیت: 1ساعت زودتر در فرودگاه حاضر شدیم. درجه دار همکار ضمن در ساعت ٢١:٣٠ یعنی ٥ استقبال از ما در فرودگاه، ما را به دفتر فرودگاه راهنمایی کرد و ضمن پذیرایی تا رسیدن وقت پرواز در محل منتظر ماندیم.
در ساعت ٢٢:٣٠ عکاس بوشهری عکس های ما درست سر موقع در فرودگاه تحویل داد. در ساعت ٢٣:٠٠ تشریفات پرواز انجام شد و تکنیسین پرواز در حین ورود به سالن ترانزیت از سوار شدن قاتل با پابند و دستبند جلوگیری کرد؛ که با تشریح قضیه و هماهنگی با مسئول پرواز در نهایت مجوز ورود به سالن ترانزیت و هواپیما را صادر کردند و ما توانستیم سوار هواپیما شویم. و با جناب سروان محمدی هماهنگی کردیم که در داخل هواپیما به صورت نوبتی بخوابیم و یکی از ما برای نظارت بر حرکات متهم بیدار و هوشیار شد.
در موقع نشستن طوری با مهماندار هواپیما هماهنگ کردیم که متهم در وسط و ما در طرفین وی قرار بگیریم تا تسلط کافی به وی داشته باشیم. رسیدن به فرودگاه مهرآباد تهران و عزیمت به شهرستان ارومیه: در ساعت ٠٠١:٠٠ صبح هواپیما در فرودگاه مهرآباد به زمین نشست و از هواپیما پیاده شده در محوطه فرودگاه برای کرایه سواری دربستی صحبت که در ان موقع مبلغ گزافی در حدود ٦٠ تا ٥٠ هزار تومان طلب کردند که از سر اجبار تصمیم گرفتیم به جلو ترمینال غرب در میدان آزادی برویم و در آنجا سواری هایی که به غرب کشور می روند کرایه کنیم در نتیجه به همان محل رفتیم و پس از نیم ساعت انتظار ناگهان سواری تویوتا کرولای جدید زرد رنگ پلاک عمومی که دنبال مسافر می گشت را دیدیم و نگهداشت و به زبان فارسی دربستی اعلام که به زبان ترکی مسیر ما را سئوال و مسیر را دربستی ارومیه اعلام و نامبرده گفت سوار بشوید بنده و جناب سروان علیرضا محمدی متهم را در وسط در حالی که یکدست او با دستبند و با دست دست چپ متهم زده بودیم و پا هایش را با پابند بسته بودیم در صندلی عقب نشستیم و بیش از سوار شدن با همدیگر هماهنگی کردیم که در بین راه در صورت استراحت و خواب ضمناً یکنفرمان بیدار و هوشیار بوده و به حرکات و سکنات متهم اشرافیت داشته باشد.
در مسیر ١٢ ساعته با تدبیر غذا خوردیم و به متهم نیز غذا دادیم. در ساعت ٠٨٠٠ روز بعد ما با عنایات خداوند متعال به پلیس آگاهی ارومیه رسیدیم و در محوطه پلیس آگاهی که از اتومبیل پیاده شدیم، همة کارکنان و ریاست آگاهی منتظر رسیدن ما بودند و ضمن تقدیر از ما و احوال پرسی و روبوسی و تقدیر و تشکر از راننده تویوتا کرولاو پرداخت کرایه به مبلغ 25 هزار تومان مرحله جدید تحقیقات پرونده شروع شد.
تحقیقات جنایی از متهم دستگیر شده و اقرار و اعتراف به جنایت و قتل عام خانوادگی عمویش و تیراندازی به طرف پسرعمو و همسرش: تحقیقات مفصل جنایی از متهم شروع شد.
اعترافات تکان دهنده متهم
نامبرده ابتدا منکر قضیه شد و سپس با ملاحظه دلایل و مدارک در نهایت مقاومت خود را شکسته و به قتل عام خانوادگی عمویش و تیراندازی به سمت پسرعمویش و همسرش اقرار کرد و گفت: بنده در شب حادثه پس از اینکه شرب خمر کرده و مست بودم، سلاح کمری خود را برداشته و به خانه عمویم رفتم.
او بیشتر از پسرهایش به من اطمینان داشت و بیشتر از فرزندان خودش مرا دوست میداشت. پس از خوردن شام و چای، چون تصمیم به قتل آنها گرفته بودم؛ کلت خود را کشیدم، اول عمویم و سپس زن عمویم و بعد دخترش را با شلیک چند گلوله به قتل رساندم.
بعد از اینکه مطمئن شدم هر سه نفر به قتل رسیدند و تمام کینههای خود از گذشته را بر سر جسد دختر عمویم خالی کردم. سپس کلید گاو صندوق را از جیب کت عمویم برداشتم و گاوصندوق را باز کردم مبلغ 700 هزار تومان وجه نقد موجود را سرقت کردم و برای آنکه وانمود کنم قتل و سرقتی در کار نبوده با ریختن نفت به تمام قسمت های خانه و روی اجساد مقتولین خانه را به آتش کشیدم و در حالی که خانه در حال سوختن بود از خانه فرار کردم و سپس به نشانی خانة پسرعمویم در محله طرزیلو رفتم.
شب ساعت ٢ نیمه شب بود. در را زدم. پسر عمویم از پشت در گفت کیه؟ گفتم منم. چون او هم مرا دوست می داشت و به من اعتماد و اطمینان داشت؛ در را باز کرد. دیدم همسرش نگران شده و او هم به دنبال پسر عمویم به پشت در آمده؛ ناگهان کلت را کشیدم و چند تیر به طرف پسر عمویم و همسرش شلیک کردم و بعد از اینکه به زمین افتادند و مطمئن شدم مرده اند؛ محل را ترک کردم و متواری شدم و حالا شدیداً پشیمان و ناراحت هستم.
علل و انگیزه قتل از زبان قاتل او در مقابل بازجویی کارآگاهان که چرا این جنایت خوفناک و هولناک را مرتکب شدی؟
متهم بیان کرد بنده ٤ ساله بودم که پدرم را از دست دادم و مادرم جوان بود. همین عمویم برای سرکشی به خانه ما میآمد و با مادرم رابطه نادرستی داشت. ضمناً او بعدها هم تا پیش از قتل با مادرم رابطه داشت. من این مسائل را چند بار دیده بودم؛ و در دلم عقده شده بود.
بعد از اینکه بزرگ شدم چند بار تصمیم گرفتم عمویم را به قتل برسانم ولی جرأت نمی کردم و می ترسیدم. روز حادثه مشروب خوردم و دیگر چیزی نمیفهمیدم؛ تصمیم گرفتم نیت خود را عملی سازم و عقده های چند ساله را از وجودم پاک کنم. به همین خاطر هم این جنایت هولناک را انجام دادم اکنون هم حاضرم برابر مقررات و عدل اسلامی مجازات و به دار اعدام سپرده شوم.
ضمناً سلاح به کار رفته هم با راهنمایی او کشف و ضبط شد.
اعدام در ملاء عام
رسیدگی های قضایی و تکمیل تحقیقات و صدور حکم اعدام و در نهایت اعدام قاتل در ملاءعام: پس از اقرار قاتل، بازسازی صحنة قتل، با توضیحات قاتل مستندسازی شد، تمام مراحل رسیدگی و کشف جرم، ارسال سلاح به آزمایشگاه جنایی و تأیید شلیک گلوله به مقتولین و مجروحین از این اسلحه با آزمایش های تطبیق پوکه وگلوله و اقرار های متعدد قاتل در محاکم قضایی بدوی و تجدید نظر و تصویب دادستان کل کشور متهم به چهار بار اعدام و حبس ابد محکوم شد و به علت تأکیدات و پیگیری های پلیس آگاهی و مقامات قضایی و اولیای دم و شکات، ظرف کمتر از دو ماه در ملاءعام ودر محل جنایت به دار مجازات آویخته شد.