در چند ماهه اخیر آنچه در دولت یازدهم مشهود بوده و موجبات نگرانی بسیاری از نخبگان را ایجاد کرده است، بیبندوباری فرهنگی و بحثهایی چون عدمممیزی کتاب، رفعفیلتر شبکههای اجتماعی چون فیسبوک، عدمتفاوت هنرمند ارزشی و غیرارزشی و امثالهم بوده است.
به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، امیرعلی جهاندار در یادداشتی در وطن امروز نوشت؛ برخی در دولت، حتی به استفاده از نظریهپردازان انقلاب نیز پرداختهاند و خود را نزدیک به آنها نشان دادهاند. در این بین «شهید بهشتی» یکی از اصلیترین افراد موثر در شکلگیری انقلاب و تبیین ساختارهای نظام بوده است که نظرات مهمی در باب آزادی دارد.
آزادی مفهوم بنیادین نظام لیبرالیسم است. متفکران مسلمان که قائل به مفاهیم اومانیستی نیستند، به بازتعریف این مفاهیم براساس حقایق اسلام پرداختهاند. آنچنانکه شهید بهشتی به تحقیق درباره «آزادی» پرداخت. از نگاه وی، آزادی در رویکرد اسلامی مبتنی بر دو مؤلفه اجتماعی بودن و اتکای به وحی است.
رهبر حکیم انقلاب، اول فروردین 93 با تاکید بر آنکه آزادی غیر از ولنگاری است، فرمودند: «آزادی غیر از ولنگاری است؛ آزادی غیر از رهاسازی همه ضابطههاست. آزادی - که نعمت بزرگ الهی است- خودش دارای ضابطه است؛ بدون ضابطه، آزادی معنا ندارد. اگر چنانچه کسانی هستند در کشور که برای تیشه به ریشه ایمان جوانان زدن، دارند تلاش میکنند، نمیشود این را تماشا کرد بهعنوان اینکه این آزادی است.» شهید بهشتی نیز بر این نکته تاکید میکند که آزادی متمایز از بیبندوباری است و معتقد است حدود آزادی باید از طریق قانون معین شود.(1)
شهید بهشتی 2 معنای متفاوت آزادی، یعنی معنای فردی و معنای اجتماعی را از هم تفکیک میکند. معنای فردی آزادی، خواستی است ذاتی و درونی و به شخص انسان مربوط میشود و معنای اجتماعی آن واقعیتی است اجتماعی که به نوع روابط اجتماعی مربوط میشود. در نگاه شهید بهشتی، آزادی فردی یعنی «آزادی از قیدوبند» و «انسان هنگامی قیدوبند را احساس میکند که بدان آگاهی و نیز حساسیت داشته باشد.»(2)
از نگاه وی، نخستین و مهمترین عامل برای رسیدن به آزادی، آگاهی و شناخت است.(3)
حسین مرعشی از افراد موثر در حزب کارگزاران به اندیشههای لیبرالی این حزب افتخار میکند؛ حزبی که امروز عمده قدرت را در دولت یازدهم در اختیار دارد اما شهید بهشتی بشدت در مقابل آزادیهای لیبرالی موضع میگیرد و آن را به دلیل نفع فردی و نداشتن حدود و ضوابط «فسادزا» میداند.
نکته اصلی در اندیشه شهید بهشتی در باب آزادی این است که در درجه اول وی دارای یک نظام منظم فکری است که آزادی در آن بهمثابه یک دال محوری عمل میکند و از سوی دیگر، این آزادی با آزادی موجود در غرب کاملاً متفاوت و مبتنی بر دو مؤلفه اجتماعی بودن و اتکای به وحی است.
شهید بهشتی با این تعریف در واقع دو معنای متمایز آزادی را یادآور میشود که البته وابستگی تام و تمام با یکدیگر دارند. این دو معنای متمایز از آزادی عبارتند از: آزادی به معنای یک نیاز عمیق و اصیل درونی که هر فردی بهطور طبیعی خواهان آن است و از عدمش رنج میبرد و دیگری، آزادی به معنای یک واقعیت اجتماعی.(4)
شهید بهشتی ارج و تقدس دفاع از آزادی اجتماعی را نیز به این دلیل میداند که آزادی از یک خواسته و نیاز درونی ناشی میشود و به همین دلیل است که «کسی که از این نوع آزادی دفاع میکند، در حقیقت دفاع از آزادی جامعه، دفاع از انسان و در واقع دفاع از همه خواستها و نیازهای اصیل انسانی» است.(5)
این نوع آزادی اسلامی که شهید بهشتی آن را منقح میکند با بنبستهای آزادی لیبرال غربی نیز مواجه نمیشود چرا که صرفا مبتنی بر عقل ناقص بشری طراحی نشده و بر منبع وحی تکیه دارد.
نکته مهم در اندیشه شهید بهشتی این است که وی آزادی را عمدتاً در سطح اجتماع معرفی میکند. از نگاه وی، «لیبرالیسم یعنی آن طرز تفکری که بر پایه انسان آزاد بنا شده است، بر پایه آزادی فرد انسان. اساس این مکتب این است که فرد انسان موجودی است آزاد، میتواند خواستهها و تمنیاتش را بشناسد و میتواند در راه رسیدن به این خواستهها و تمنیات تلاش کند و به آنها برسد و رشد انسان، چه از نظر شخصی و شخصیتی، چه از نظر فرهنگی، چه از نظر رفتاری، چه از نظر اقتصادی و چه از نظر اجتماعی به این است که به او، یعنی فرد انسانی، آزادی بدهیم. به او بگوییم آنطوری که تو دلت میخواهد حرکت کن.»
وی معتقد است بزرگترین ضعف لیبرالیسم عدم اتکای آن به منبع وحی و اتکای صرف به آگاهی است و از نظر همه معتقدان به وحی الهی، لیبرالیسم از این نظر چیز بدی است، خطرناک است، انسان را از یکی از متعالیترین سرچشمههای برکت یعنی وحی دور میکند.(6)
ایراد دیگری که شهید بهشتی بر آزادی غربی میگیرد این است که آزادی غربی فاقد حدود است اما اسلام از این مساله مبراست. وی همواره آزادیهای موجود در غرب را بهواسطه اینکه فاقد حدود است، رد میکند و میتوان بدین امر از این زاویه نگریست که اینگونه آزادیها منجر به خیر مشترک نمیشود:
«من که یک برادر شما هستم، همیشه در سخنها گفتهام، دشمنان اسلام و دشمنان خدا و دشمنان قرآن و خواستاران آزادی به معنای بیبندوباری بدانند که ما به آزادی انسان سخت پایبند و معتقدیم اما آزادی انسان. ما نه دموکراسی روسی میخواهیم و نه دموکراسی آمریکایی و اروپای غربی میخواهیم، ما انسان آزادشده اسلام را خواستاریم که در آن انسان هم آزاد است و هم بنده. بنده کی؟ خدا و آزاد از بندگی هر چه غیر خداست».(7)
شهید بهشتی سپس به بیان قرآن در این زمینه میپردازد و معتقد است هیچ انسانی محکوم هیچ جبر اجتماعی نیست و کیفیت و روابط و مناسبات اجتماعی و اقتصادی روی انتخاب آگاهانه انسان اثر میگذارد اما نه در حد جبر، بلکه در حد دشوار شدن یا آسان شدن. (8)
آیتالله شهید دکتر بهشتی سپس عنوان میکند: «محیط اجتماعی، هم ساختهشده انسان است و هم در ساخت او نقش دارد. ولی در این ساختن متقابل، اصل، انسان و خودسازی درونی اوست. انسان نه محکوم جبر طبیعی است، نه محکوم جبر اجتماعی و تاریخی، بلکه به هر حال، در برابر محدودیتهایی که طبیعت یا نظام اجتماعی برایش به وجود میآورد، قدرت حرکت مخالف دارد».(9)
شهید بهشتی در مقابل نگاههای التقاطی از آزادی میایستاد و آزادی را برای تعالی انسان میدانست.
حال باید دید دولت تا چه مقدار به آزادیهای اسلامی معتقد است و آیا از نگاههای باز فرهنگی که منجر به ولنگاری خواهد شد، فاصله خواهد گرفت؟
1- حسینی بهشتی، سیدمحمد (1388)، حزب جمهوری اسلامی، چ 1، تهران، بقعه، ص 404 2- فارسی، جلالالدین (1361)، فرهنگ واژههای انقلاب اسلامی، چ 1، تهران، بنیاد فرهنگی امام رضا، ص56 3- حسینی بهشتی، سیدمحمد (1380)، نقش آزادی در تربیت کودکان، چ 2، تهران، بقعه، ص 56 4- واحد فرهنگی بنیاد شهید انقلاب اسلامی (1361)، بهشتی، سید مظلوم امت، دفتر دوم، تهران، ص 1185 5- واحد فرهنگی بنیاد شهید انقلاب اسلامی، 1361، ص 1157 6- حسینی بهشتی، سیدمحمد. لیبرالیسم چه میگوید، مشهد، مرکز تبلیغات پیروان ولایت فقیه، ص 8 7- بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید بهشتی، 1360، ص 11 8- حسینی بهشتی، سیدمحمد (1381)، آزادی هرجومرج، زورمداری، چ 1، تهران، بقعه، ص 44 9- همان، ص 78