به گزارش گروه فضاس مجازی «خبرگزاری دانشجو»، حمید محمدی گوینده خبر سیما در وبلاگ شخصی خود آورده است؛ در این چند سال گذشته نام ماه رمضان برای مردم ایران بویژه مخاطبان رسانه ملی با نامهای زیبایی مثل جشن رمضان، ماه عسل، ماه ماه و... گره خورده.
نامهایی که دست کم در معانی لغوی و ظاهری خود، گامهای بلندی برای تبیین حقیقت ماه میهمانی خدا برداشتند و با رویکردهایی تازه، برنامههای کلیشهای و سنگین سالهای قبلشان را به محاق فراموشی فرستادند؛ آنچنان که اگر همین حالا در ذهن خود جستجو کنید، ویژه برنامههای دهه 70 یا اوایل 80 را به یاد نمیآورید!
در این بین «جشن رمضان» که به نوعی پیشگام این نوآوریها بود، با زوجهای مکمل حسینی، احمدزاده و شهریاری، احمدزاده سعی در حفظ این «جشن» و «رمضان» داشت و سالهای ابتدایی عمر خود را با هم موفقیت طی کرد.
کم کم نوبت به نسل جوان و اجراهای نو رسید و در بازار گرم برنامههای گفتوگو محور، «جزر و مد» با فرزاد حسنی آمد؛ برنامهای که نیاز به آن مکمل سنتی نداشت و مجری، خودش هم جشن بود هم رمضان و البته در کنار این دو، مصاحبهگر.
به عبارتی او، بستهای از اطلاعات دینی، اخبار روز، مصاحبه، شوخی و حس بود؛ روزگار گذشت حسنی رفت و احسان علیخانی با «ماه عسل» آمد.
علیخانی که نه یک حسنی جدید؛ یک مجری جدید بود... با این تغییر هر چه به زمان حال نزدیک شدیم گفتوگوها از چالش دور و به احساس نزدیک شد، تا جایی که حالا اگر سنگدلترین انسانها هم پای تلویزیون بنشیند، با مهمانها و سوژههای این برنامه، نم اشک روی گونهاش را بیشتر از سوزش معده بعد از حدود 17 ساعت روزه داری حس میکند!
حسب معمول، فرمولهای موفق بسرعت نظر دیگران را هم جلب میکنند و نتیجهاش میشود «ماه عسل»هایی در شبکههای مختلف یادم باشد درباره قانون کپی رایت هم چیزی که در ذهن دارم بگویم!
حالا در این رقابت همه سعی میکنند مهمانهایشان از دیگر برنامهها جذابتر یا بهتر بگویم عجیبتر باشند و صد البته برنده کسی خواهد بود که اشک بیشتری از بیننده بکشد...
همینجا یک سوال جدی پیش میآید و آن اینکه چرا باید لحظههای منتهی به افطار که طبق روایات معتبر، عرفانیترین لحظههاست با این حالت توأم شود؟ یا به عبارت بهتر که از زبان بعضی مخاطبان نقل قول میکنم «چرا باید دم افطار گریه کنیم؟
بدون شک یکی از آثار تعلیمی روزهداری و تحمل سختیهای ناشی از آن، درک روزگار افراد بیبضاعت و رنج کشیده است؛ تکرار میکنم، یکی از آثار اما بلافاصله باید پرسید «پس جنبهها و آثار دیگرش کجاست؟» شاید بگویید یک برنامه از یک شبکه ظرفیت پرداختن به همه جنبهها را ندارد؛ درست... اما یادتان نرود این فضای غمبار را پرمخاطبترین شبکه دارد ایجاد میکند؛ آن هم در زمان اوج دیده شدنش.
از این بایدها و نبایدها کمی فاصله بگیریم که تهیه کنندگان برنامه و سیاستگزاران سازمانی بهتر میدانند؛ فقط توجه شما را به تلویزیونهای عرب دور برمان جلب میکنم که در ماه مبارک، چه حجمی از برنامههای آنها شاد و مفرح است.
هفته گذشته در یک برنامه ویژه و مبتکرانه مهمانهای ماه عسل، سید مهدی رحمتی، رضا عنایتی و علی بیرانوند بودند؛ انصافاً زندگیهای پرماجرا و تأمل برانگیزی داشتند و تلاش آنها در راه موفقیت بدون هیچ حرف و حدیثی ستودنی است.
اما روند و جهتگیری صحبتها با روشی استادانه و کاملاً سوفسطایی، بیننده را به سمت مورد علاقه مهمانان برد: حالا که ما سختی کشیدهایم قراردادهای میلیاردیمان توجیه میشود، چون فلان روز پول کافی در جیبمان نداشتیم یا فلان کار سخت را کردیم میتوانیم برای کادر فنی تیم تعیین تکلیف کنیم، حتی به تیم ملی پشت کنیم!
پس تکلیف اینهمه آدمهایی که سختی کشیدهاند و میکشند چه میشود؟ چه کسی پیدا میشود یک قرارداد چند صد میلیونی با یک کشاورز، یک کارگر یا یک معلم امضا کند؟ هیچ کس! که اگر نظام مالیاتی شفاف و خصوصی سازی باشگاهها درست انجام شده بود، حالا این سرگذشتها دلایل ما نمیشدند.
بگذریم! قرار شد از کپی رایت یک چیزی بگویم. همانی را مینویسم که مجله «تایم» نوشته: سریال ایرانی «هفت سنگ» کپی برداری از سریال آمریکایی «خانواده مدرن» است؛ شخصیتها، صحنهها و حتی شوخیها نه تنها اقتباس یا بازسازی نشدهاند؛ که مستقیم کپی شدهاند... اگر آن ماه است، این هم عسلاش!