گروه بین الملل «خبرگزاری دانشجو» ـ سجاد مصطفی پور؛ پنج روز از حملات هوایی رژیم صهیونیستی به نوار غزه می گذرد، 118 شهید و 850 زخمی نتیجه اقداماتی است که در چند روز اخیر، جنگنده های رژیم صهیونیستی در غزه از خود به جای گذاشتند، این در حالی است که تا کنون مجامع بین المللی، واکنش و اقدام مناسبی را در مقابل آنچه در روزهای گذشته در نوار غزه می گذرد، انجام ندادند.
در این نوشته، به 4 پرسش اساسی در باره ماهیت حملات رژیم صهیونیستی به غزه در شرایط کنونی و سکوت معنادار ـ البته باید گفت همیشگی ـ مجامع بین المللی به ویژه سازمان ملل متحد اشاره می کنم. بخوانیم:
درباره شرایط زمانی تهاجم رژیم صهیونیستی به غزه باید گفت؛ در چنین شرایط خاصی که بر جهان به ویژه خاورمیانه حاکم است، یعنی از یک طرف شاهد اقدامات و عملیات گروهک های تروریستی در عراق به صورت گسترده و سوریه به صورت محدود هستیم و از طرف دیگر مذاکرات هسته ای ایران و گروه 1+5 در حساس ترین نقطه خود یعنی گام پایانی قرار دارد، شاید بتوان کشاکش های انتخاباتی در افغانستان، دعوای قدرت در عربستان، خلا ریاست جمهوری بیش از یک ماهه در لبنان و تداوم اختلاف های سیاسی در مصر را هم افزود، چرا باید رژیم صهیونیستی باید تصمیم به حمله گسترده به نوارغزه کند در حالیکه هنوز خاطره شکست تلخ در جنگ 22 روزه در اذهان مقامات صهیونیست باقی است؟
چرا رژیم صهیونیستی تصمیم حمله به غزه را گرفت؛ در شرایطی که این طفل نامشروع منطقه خاورمیانه وضعیت مناسبی در منطقه ندارد و روز به روز جایگاهش برای کشورهایی که زمانی متحد منطقه ای و جهانی بودند تنزل می یابد، چرا باید تصمیمی مقامات صهیونیستی بگیرند که نمی تواند حتی کوچکترین تاثیری بر موقعیت نابسامانشان داشته باشد؟
اقدامات رژیم صهیونیستی تا چه حد ناشی از یک برنامه مدون برای مقابله با محور مقاومت می تواند باشد؛ این امر در واقع می تواند در شرایط فعلی از اهمیت ویژه ای برخوردار باشد؛ چرا که شکست در سوریه و دشواری پیش بردن خواسته ها در میز مذاکره هسته ای با ایران از جمله مسائلی است که می تواند تصمیم برنامه ریزی شده برای اقدام در نوار عزه را باعث شود، ولی چرا باید اینگونه باشد؟
سکوت غیر قابل قبول ولی همیشگی مجامع بین المللی به خصوص سازمان ملل در قبال تهاجمات رژیم صهیونیستی چیست؟ در حالی که سازمان ملل به عنوان مادر سازمان های بین المللی وظیفه حفظ صلح و امنیت بین المللی را برعهده دارد و موظف است در قبال اعضای خویش، اقدامات حمایتی انجام دهد به ویژه در شرایطی که صهیونیست ها، بی رحمانه به کشتار زنان و کودکان بی گناه ادامه می دهند.
پاسخ به چهار پرسش مذکور را می توان در طرح ریزی و تدوین یک برنامه مدون غربی ـ صهیونیستی برای افزایش فشارها بر محور مقاومت خلاصه کرد؛ غیر از این نمی توان دلیل دیگری برای چنین حملات سنگین از سوی صهیونیست ها متصور شد چون نه رژیم صهیونیستی وضعیت مناسبی در منطقه دارد و نه آمادگی تدارک چنین تهاجمات گسترده ای. در صورتی می تواند این اقدامات توجیهی برای صهیونیست ها داشته باشد که مبتنی بر یک برنامه ریزی و دستور از سوی کشورهایی چون آمریکا، فرانسه و انگلیس باشد و در شرایطی می تواند رخ دهد که با سکوت مجامع بین المللی و عدم محکومیت رژیم صهیونیستی همراه باشد. پس می توان گفت طرح «حمله به غزه» از اتاق فکر کشورهای غربی برای مقابله با پیروزی های محور مقاومت صادر شد.
محور مقاومت از یک سو توانست در سوریه در برابر صف آرایی گسترده محور غربی ـ عربی با برگزاری انتخابات باشکوه و انتخاب مجدد بشار اسد با جود تبلیغات گسترده علیه نظام سوریه به یک پیروزی بزرگ و مهم دست پیدا کند، از سوی دیگر توانسته به رهبری جمهوری اسلامی ایران، هم در میز مذاکرات هسته ای با شش قدرت جهانی و هم در معادلات پیچیده منطقه خاورمیانه به موفقیت های بزرگی تاکنون نائل شود، «مقاومت» در برابر زیاده خواهی ها و ناکام گذاشتن طرح و برنامه های غربی ها در منطقه، امری است که جمهوری اسلامی ایران به خوبی توانسته است در آن نقش ایفا کند.
تصمیم حمله به غزه در شرایط فعلی که نه منطقه در وضعیت مناسبی به سر می برد، نه رژیم صهیونیستی روابط خوبی با متحدین دیرین خود دارد فقط و فقط در شرایطی می تواند اتفاق بیفتد که حمایت غربی و سکوت مجامع بین المللی را برای اقدامی گسترده علیه محور مقاومت به همراه داشته باشد.
اگر چه باید گفت تضعیف و نابودی محور مقاومت، آرزوی رژیم صهیونیستی است و گویی تمامی کشورهای جهان که در تقابل آشکار و نهان با محور مقاومت اسلامی هستند برای تحقق آرزوی دیرینه و همیشگی رژیم صهیونیستی تلاش می کنند ولی آنچه از سوی سوریه، حزب الله لبنان، جمهوری اسلامی ایران و مردم غزه شاهدیم یک بسیج گسترده برای نابودی «غده سرطانی» خاورمیانه است.