به گزارش گروه فضای مجازی« خبرگزاری دانشجو»، امام (ره) در به کار بردن تعابیر و القاب بسیار دقیق بودند و سعی داشتند که تعابیر با واقعیت سازگار باشند. حال کسی که در استفاده از تعابیر دقیق است، کلمهی دانشمند را در مورد کسی به کار برده که بیشترین تخصص او (آیتالله خامنهای) در علم فقه است. در نتیجه، از این تعبیر استفاده میشود که امام، آیتالله خامنهای را مجتهد میدانستهاند.
نقد فصل سوم از بخش اول
آقای کدیور در این فصل، بیانات امام خمینی (ره) را در مورد آیتالله خامنهای مورد بررسی قرار داده و نتیجهای که از آنها گرفته این است که هیچیک از این بیانات، اجتهاد آیتالله خامنهای را از سال 1357 تا 1368 اثبات نمیکند. ایشان این بیانات را در دو باب دستهبندی کردهاند: اظهارات منتشرشده در زمان حیات امام (ره) و اظهارات منقول بعد از وفات امام (ره).
باب اول: اظهارات منتشرشده در زمان حیات امام
تعابیری که امام (ره) در زمان حیات خود در مورد آیتالله خامنهای به کار بردند، به قرار زیر است: «سید الاعلام، دارای حسن سابقه، شایسته در علم و عمل، یکی از بازوهای انقلاب اسلامی، آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن، جانبداری از مبانی فقهی مربوط به ولایت فقیه و خورشیدی در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانی اسلامی، دانشمند محترم و...»
آقای کدیور بعد از ذکر این تعابیر، اظهار داشته است که نه تنها هیچیک از این تعابیر دلالت بر اجتهاد ندارد، بلکه بعضی از آنها دلالت بر عدم اجتهاد دارند. ایشان گفته که در بین این تعابیر، چهار تعبیر در مورد علمیت آیتالله خامنهای هستند که عبارتاند از: 1. دانشمند، 2. شایسته در علم و عمل، 3. خورشیدی در بین دوستان متعهد به اسلام و مبانی آن و 4. آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن. و بعد اشاره کرده تعابیر یک تا سه در عرف حوزوی، کمترین دلالتی بر اجتهاد ندارند. همانطوری که بعضی از اینها در مورد غیرمجتهدین نیز به کار برده میشود، مثل کلمهی دانشمند که در مورد مرحوم فلسفی به کار میرفت. چون ایشان تعبیر چهارم را جداگانه مورد بررسی قرار داده است، ما هم جداگانه آن را مطرح و نقد می-کنیم.
نقد باب اول
در نقد این بخش به نکات زیر میتوان اشاره داشت:
1. کلمات دارای معانی خاصی هستند. از این رو، هر کلمهای را نمیتوان در هر معنایی استعمال کرد. در نتیجه، کاربرد کلمهی دانشمند در هر معنایی صحیح نیست. دانشمند به کسی گفته میشود که تبحّر و تخصص کافی در یک علمی داشته باشد. حال فرقی نمیکند محتوای علم چه چیزی بوده باشد. مثلاً دانشمند فیزیک صرفاً به کسی اطلاق نمیشود که اطلاعاتی در زمینهی فیزیک داشته باشد، بلکه باید صاحبنظر باشد و همچنین دانشمند فقه به کسی گفته میشود که فقیه و مجتهد صاحبنظر باشد، نه اینکه چند صباحی در درس فقه شرکت کرده و با اصطلاحات آن آشنایی داشته باشد.
2. روشن و بدیهی است که آیتالله خامنهای بیشترین وقت خود در علم فقه گذرانده است؛ بهطوریکه تبحر و تخصص ایشان در این حوزه، بیشتر از علوم دیگر است.
3. همانطوری که خودتان قبول دارید و اعتراف کردهاید، امام (ره) در به کار بردن تعابیر و القاب، بسیار دقیق بودند و سعی داشتند که تعابیر با واقعیت سازگار باشند.
4. حال کسی که در استفاده از تعابیر دقیق است، یعنی امام (ره)، کلمهی دانشمند را در مورد کسی به کار برده که بیشترین تخصص او (آیتالله خامنهای) در علم فقه است. در نتیجه از این تعبیر استفاده میشود که امام، آیتالله خامنهای را مجتهد میدانستهاند، وگرنه چنانچه این کلمه در کلام امام، در معنای مجازی استعمال شود، این خود خلاف اصالهالحقیقه (قاعدهای است که معنایش این است که هرگاه متکلمی یا نویسندهای کلمه-ای به کار برد، باید معنای حقیقی آن را اراده کند، مگر اینکه قرینهای در کلام خود به کار ببرد و مقصود خود را از این کلمه روشن کند) است و تا قرینهای در کلام نباشد، نمیتوان قبول کرد.
در بین این تعابیری که امام (ره) برای آیتالله خامنهای به کار بردهاند، تعبیر «سید اعلام» وجود دارد. در این تعبیر، دو نکته میتوان یافت: یکی اینکه آیتالله خامنهای جزء بزرگان (اعلام جمع علم است به معنی بزرگ) است و دوم اینکه در بین بزرگان سرآمد همهی آنهاست.
5. شما گفتهاید که کلمهی دانشمند در غیرمجتهد به کار رفته است، مانند آقای فلسفی. لذا این کلمه ظهور در اجتهاد ندارد. اما این شاهد شما از چند جهت اشکال دارد. اولاً شما باید از کلام امام شاهد بیاورید، زیرا موضوع سخن ما دلالت کلام امام است و امام در مورد آقای فلسفی چنین تعبیری ندارند، زیرا ممکن است کسی که این تعبیر را به کار برده، در به کار بردن تعابیر دقیق نباشد. ثانیاً شما چرا قبول دارید که کلمهی دانشمند در مورد آقای فلسفی دلالت بر اجتهاد ندارد؟ تنها دلیلش این است که علم به عدم اجتهاد او دارید و این دلیل میشود که کلمهی دانشمند را در غیرمعنای اجتهاد به کار ببرید؛ یعنی در مورد آقای فلسفی قرینهی خارجیه وجود دارد، در حالی که سخن ما در دلالت کلمهی دانشمند بر اجتهاد، بدون قرینه است. میخواهیم بفهمیم خود عنوان دانشمند چه دلالتی دارد. ثالثاً ما هم قبول داریم که کلمهی دانشمند معنای مطابقی آن مجتهد نیست، بلکه معنای مطابقی آن کسی است که در علم خاصی تبحر و تخصص دارد. حال اگر در مورد کسی به کار برده شود که بیشترین تخصص او فقه باشد، یقیناً به معنای اجتهاد خواهد بود. در مورد آقای فلسفی هم در معنای حقیقی و مطابقی خود به کار رفته است، زیرا او بیشترین تخصصش در خطابه بوده است.
6. اما تعبیر « خورشیدی در بین دوستان و...» اگرچه به دلالت مطابقی، دلالت بر اجتهاد ندارد، اما به دلالت التزامی، میتواند دلالت داشته باشد، زیرا این تعبیر را در مورد کسی به کار میبریم که در بین افراد دیگر، از جایگاه برتر و بالاتری برخوردار است و با توجه به اینکه در بین دوستان و یاران امام، یقیناً مجتهدین متعددی وجود داشتند، پس باید کسی که در رأس همهی اینهاست و خورشید آنها به حساب میآید، به طریق اولی، مجتهد باشد.
7. همچنین تعبیر «شایسته در علم و عمل» میتواند دلالت بر اجتهاد داشته باشد، زیرا معنای این تعبیر آن است که صاحب صفت، سزاوار است که به او اطلاقِ عالم گردد و نیز سزاوار صفتِ عامل است. حال به تعبیر امام، آیتالله خامنهای سزاوار است که به او عالم گفته شود و علمی هم که آیتالله خامنهای به خاطر آن سزاوار صفت عالم است، فقه است و تا زمانی که شخصی تخصص در علمی نداشته باشد، سزاوار صفت عالم نیست. در نتیجه، مراد مرحوم امام این بوده که ایشان سزاوار صفت فقیه و مجتهد است، زیرا چنین کسی سزاوار صفت عالم فقه است.
8. در بین این تعابیری که امام (ره) برای آیتالله خامنهای به کار بردهاند، تعبیر «سید اعلام» وجود دارد. در این تعبیر، دو نکته میتوان یافت: یکی اینکه آیتالله خامنهای جزء بزرگان (اعلام جمع علم است به معنی بزرگ) است و دوم اینکه در بین بزرگان، سرآمد همهی آنهاست. با توجه به اینکه در آن زمان، افرادی مثل آقای منتظری و شهید بهشتی جزء این اعلام بودند و مجتهد بودند و امام، آیتالله خامنهای را حتی سرآمد اینها دانسته است، میتوان نتیجه گرفت که امام ایشان را مجتهد میدانسته است.
و اما در مورد تعبیر چهارم باید گفت که آقای کدیور در مورد تعبیر «آشنا به مسائل فقهی و...» چنین اظهارنظر میکند که این تعبیر نه تنها دلالت بر اجتهاد ندارد، بلکه دلالت بر عدم اجتهاد دارد، زیرا اولاً نهایت دلالت این عنوان، آشنایی با مسائل فقهی است و نه بیشتر و این عنوان در عرف حوزوی بر اجتهاد مطلق دلالت ندارد و تنها اشعار به اجتهاد تجزی دارد، زیرا هر طلبهی مستعدی با چندین سال درس خارج، آشنا به مسائل فقهی خواهد بود و هر طلبهی فاضل شاگرد آیتالله خمینی، از مبانی مربوط به ولایت مطلقهی فقیه جداً جانبداری میکند. ثانیاً وقتی آیتالله خمینی، آقای خامنهای را در مورد اظهارنظر در مسئلهی ولایتفقیه تخطئه کرد، بعداً ایشان را با عنوان آشنا به مسائل فقهی معرفی کرد، در حالی که وقتی آقای محمدحسن قدیری را در مسئلهی فتوای به حرمت شطرنج، تخطئه کرد، ایشان را با عنوان «مجتهد و صاحبنظر در فقه» معرفی کرد و این تفاوت در تعبیر، گویای این است که ایشان، آقای قدیری را مجتهد دانسته و برای آقای خامنهای چنین مقامی قائل نبوده است.
در نقد این بیان میتوان به نکات زیر توجه کرد:
1. نویسندهی کتاب با توجه به چه شاهد و مدرکی میگویید که تعبیرِ «آشنا به مسائل فقهی» در عرف حوزوی، دلالت به اجتهاد ندارد. کدیور برای این ادعای خود، حتی یک مدرک و شاهد ارائه نداده و صرف ادعا چیزی را ثابت نمیکند، زیرا در جواب چنین ادعایی، کسی میتواند ادعا کند که این تعبیر حتماً دلالت بر اجتهاد مطلق دارد و اگر بگوید که خود حوزوی هست، لذا هم مدعی است و هم شاهد. باز در جواب میتوان گفت کسی که نویسندهی این نقد است، ادعای حوزوی بودن دارد و شهادت میدهد چنین چیزی در عرف حوزه شاهدی ندارد. از آقای کدیور تعجب میکنم بهجای اینکه در تعبیر دقت کند و برای احراز ظهور، اصول و قواعد الفاظ را در این بحث به کار برد، صرفاً ادعای بدون دلیل و مدرکی ارائه میدهد و انسان را به یاد این ضربالمثل میاندازد: «الغریق یتشبث بکل حشیش»
آنچه مسلم و قطعی است، تعبیر «آشنا به مسائل فقهی» ظهور و دلالت بر اجتهاد دارد و هرگز مراد از آن، آشنایی شخص مقلد به مسائل فقهی نیست.
2. در عبارت «آشنا به مسائل فقهی»، ترکیبِ «مسائل فقهی» یک ترکیب اضافی است (کلمهی مسائل مضاف و کلمهی فقهی مضافالیه) و کلمهی مسائل جمع است و در قواعد باب الفاظ ثابت شده است که جمع مضاف، دلالت بر عموم میکند و معنایش این است که همهی مسائل فقهی. با توجه به اینکه شما قبول کردید که آشنا بودن به مسائل فقه، معنایش این است که سبب آشنایی با اجتهاد است، نه تقلید، میتوان نتیجه گرفت که تعبیر آشنا به مسائل فقهی در حق کسی به کار برده میشود که به همهی مسائل فقهی از راه اجتهاد آشنایی داشته باشد. در نتیجه، آن جملهی جناب کدیور که «هر طلبهی مستعدی با چندین سال درس خارج، آشنا به مسائل فقهی خواهد بود» کاملاً اشتباه است، زیرا مراد مورد اشارهی کدیور، آشنایی به بعض است، در حالی که تعبیر با آشنایی به کل سازگار است.
3. آنچه مسلم و قطعی است، تعبیر «آشنا به مسائل فقهی» ظهور و دلالت بر اجتهاد دارد و هرگز مراد از آن آشنایی شخص مقلد به مسائل فقهی نیست. منتها بحث این است که دلالت بر اجتهاد مطلق دارد یا فقط بیانگر اجتهاد متجزی است. در نتیجه، سخن جناب کدیور «تعبیر آشنا به مسائل فقهی تنها اشعار به اجتهاد تجزی دارد.» باطل است، زیرا کلمهی اشعار را زمانی به کار میبرند که کلام به مرحلهی دلالت و ظهور نرسد، در حالی که دلالت و ظهور کلام بر اصل اجتهاد قطعی است.
4. اگر نپذیریم که تعبیر « آشنا به مسائل فقهی» دلالت بر خصوص مجتهد مطلق دارد، یک مفهوم عامی است که در این کانتکس و سیاق، شامل مجتهد مطلق و مجتهد متجزی میشود، زیرا هم مجتهد مطلق آشنا به مسائل فقهی است و هم مجتهد متجزی. و اگر یک مفهوم دو مصداق متباین داشت که تحقق آن دو مصداق در یک فرد ممکن نبود، دلالت بر هیچیک از آن دو معنا در فرد ندارد؛ یعنی کلام مجمل میشود. از آقای کدیور باید پرسید که با ادعای حوزوی بودن، جای تعجب است که ادعا میکنید این تعبیر دلالت بر عدم اجتهاد مطلق است، زیرا نهایت ادعایی که نویسندهی کتاب میتواند داشته باشد این است که این سخن دلالت بر اجتهاد مطلق ندارد، نه اینکه دلالت بر عدم اجتهاد مطلق دارد.
5. بر فرض که قبول کنیم تعبیر «آشنا به مسائل فقهی» اصلاً دلالت بر اجتهاد ندارد. ادعای آقای کدیور مبنی بر عدم اجتهاد مطلق آیتالله خامنهای هم قابل اثبات نیست. یا به تعبیر دیگر، این ادعا که «این کلام دلالت بر عدم اجتهاد ندارد.» قابل اثبات نیست، زیرا برای رسیدن به این مرحله از نتیجه، آقای کدیور باید دو گام برمیداشت. اول آنکه اثبات میکرد تعبیر «آشنا به مسائل فقهی» صرفاً معنایش این است که شخص اطلاع از مسائل فقه دارد و بیش از این دلالت ندارد. دوم آنکه حال که دلالت بر اجتهاد ندارد، پس دلالت بر عدم اجتهاد دارد. در حالی که نویسنده نمیتواند قدم دوم را بردارد، زیرا جناب کدیور از جملهای که دارای لقب است، مفهومگیری میکند؛ یعنی از مفهوم لقب استفاده میکند، در حالی که به اتفاق همهی علما معتقدند که لقب مفهوم ندارد. مثل اینکه فردی بخواهد بگوید جملهی «حسین عالم است.» دلالت دارد بر اینکه او تاجر نیست و استدلال جناب کدیور هم این باشد: چون جملهی «حسین عالم است.» دلالت بر تاجر بودن او ندارد، پس دلالت بر عدم تجارت حسین دارد. چنین نتیجهای بدیهیالبطلان است. هرچند این جمله دلالت بر تجارت او ندارد، اما معنایش این نیست که دلالت بر عدم تجارت داشته باشد و به تعبیر دیگر، اثبات شیء نفی ماعدا نمیکند.
6. آقای کدیور در بخشی از استدلال خود مینویسد که تعبیر «...آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن، از مبانی مربوط به ولایت فقیه جداً جانبداری میکند.» دلالت بر عدم اجتهاد دارد، زیرا «هر طلبهای فاضل شاگرد آیتالله خمینی از مبانی مربوط به ولایت مطلقهی فقیه جداً جانبداری میکند.» این سخن در حالی مطرح میشود که از چند جهت بدان اشکال وارد است. اولاً دفاع و جانبداری از یک نظریه در حوزه، زمانی معنا پیدا میکند که از طریق استدلال و برهان باشد و وقتی شخصی از راه برهان استدلال میکند، یعنی آن را پذیرفته است و این همان اجتهاد است. ثانیاً مرحوم امام شاگردانی داشتند که از ولایت فقیه امام عدول کردند و دفاع و جانبداری نکردند، مثل آقای منتظری که تفسیری کاملاً متفاوت با امام داشتند. پس چنین نبوده هر کسی که شاگرد امام بوده، نظریات او را قبول کرده باشد، بلکه هرکه قبول کرده، از راه اجتهاد پذیرفته است و هر قبول نکرده، از راه اجتهاد قبول نکرده است؛ مثل سایر اقوال و نظریات فقهی. ولایت فقیه از این جهت فرقی با سایر مسائل فقهی ندارد.
ادامه دارد...
* حجتالاسلام مجید بابایی، استاد حوزه و دانشگاه/ انتهای متن/
نقد کتاب «ابتذال مرجعیت شیعه» محسن کدیور:
1.آیا برای اجتهاد و مرجعیت دورهی زمانی مشخص لازم است؟
2.مغالطاتی به نام تحقیق!
3.آیا مقلد میتواند مجتهد باشد؟
4.آیا اشتغال به مشاغل دولتی با اجتهاد منافات دارد؟
5.اختلاف نظر فقهی، دال بر اجتهاد
6.توبهی سلمان رشدی و حکم آیتالله خامنهای
منبع: برهان