به گزارش خبرنگار سیاسی «خبرگزاری دانشجو»؛ اصلاحات را خود اصلاح طلبان هم نمیتوانند تعریف کنند. این شاید بهترین تعریفی باشد که می توان از وضعیت اردوگاه سیاسی افرادی که زیر چتر «اصلاحطلبان» فعالیت می کنند، ارائه داد.
چتری که گاه آنقدر باز می شود که گوگوش؛ خواننده لس آنجلسی را نیز در زیر پوشش خود جای می دهد و گاه آنقدر چند پاره می نماید که فرزندان خویش را نیز از حریم خود عقب می راند.
از دیدگاه برخی جامعه شناسان سیاسی، آشفتگی های اجتماعی را می توان در مقیاسی کوچکتر با آنچه درون یک خانواده می گذرد، قابل قیاس دانست.
در یک خانواده؛ هنگامی که پدر از اجرای وظایف خود سرباز می زند و یا توانایی انجام وظایف معمول خود را ندارد، فضای عمومی خانواده درهم و آشفته می شود.
از طرفی گاهی فرزندان به قواعد ترسیم شده توسط سرپرست مجموعه پایبند نیستند و منشاء تولد چالش های پیاپی در مجموعه های خانوادگی می شوند.
اردوگاه اصلاحات از ابتدای اعلام موجودیت در سال 76 با هر دوی این مشکلات مواجه بود. خاتمی در قامت پایه گذار جنبش اصلاحات، از همان ابتدا ترجیح داد تا قواعد حضور در زیر چتر اصلاحات را به طور شفاف و واضح بیان نکند.
تا جایی که تحلیلگران مسائل سیاسی، سیاست یکی به نعل و یکی به میخ زدن را جزئی از شخصیت او دانستند. طبیعتاً خاتمی به عنوان یک فرد دارای سابقه کار تشکیلاتی، نمی خواست تا خود پایه گذار تفرق و چنددستگی در جبهه ای باشد که پرچمدار آن بود.
مشکل خاتمی این بود که خود او نیز تعریف درستی از اصلاحات در دست نداشت تا به جامعه و فرزندان معنوی خود ارائه دهد.
بررسی تاریخی کنش های سیاسی خاتمی در عرصه جامعه ایران می تواند ما را در شناخت این مهم یاری رساند. خاتمی در سال 71 و هنگامی که رهبری نظام از لزوم مبارزه با شبیخون فرهنگی دشمن می گفت؛ ترجیح داد از وزارت ارشاد جمهوری اسلامی استعفا دهد!
او یا خود را مناسب مبارزه با شبیخون فرهنگی نمی دانست و یا اینکه اصولاً به اینگونه مباحث اعتقادی نداشت. او اما 5 سال بعد که شبیخون فرهنگی تبدیل به جنگ نرم علیه کشور شده بود، خود را برای در اختیار گرفتن منصب ریاست جمهوری مناسب دید و پرچم اصلاحات را در دست گرفت!
خاتمی که خود لباس روحانیت بر تن داشت، در گرما گرم شبیخون و جنگ فرهنگی دشمن، ترجیح داد خود را مروج یکی از اصلی ترین کلیدواژه های مورد استفاده دشمن معرفی کند! «جامعه مدنی».
خاتمی با اینکه پس از چند سال، بالاخره گفت منظورش از جامعه مدنی، همان «مدینه فاضله» مذکور در اسلام است، هنوز هم تکلیف شخص خود را با این مفاهیم به طور مشخص نمی داند!
این آشفتگی بستر فکری پدر معنوی اصلاح طلبان، خیلی زودتر از آنچه تصور می شد، به آشفتگی و تفرق در خانواده اصلاح طلبان منجر شد. خاتمی که از ترسیم خطوط اصلی جبهه ای که خود را پرچمدار آن معرفی می کرد عاجز مانده بود، شاید نمی دانست آشپز آش شله قلم کاری خواهد بود که خود نیز از شناخت محتویات آن عاجز خواهد ماند.
خاتمی به تناسب ویژگی های شخصیتی خود، نمی توانست افرادی را که زیر پرچم او جمع شده بودند، مدیریت و یا حداقل هماهنگ کند! او نماد بود! نمادی که تا همیشه در حد یک نماد باقی خواهد ماند؛ نه بیشتر و نه کمتر. او حتی وقتی مسئولیت اجرایی کشور را در اختیار داشت، نیز تنها نماد بود و از انجام کار اجرایی عاجز بود!
او بیش از آنکه به مدیریت اوضاع بپردازد، به بیان سخنان نمادین و چندپهلو مشغول شد. خاتمی پس از چندی احساس کرد در محیط خانه اش! در محاصره فرزندان خود گرفتار شده است.
او خود با سوء مدیریت های مکرر، زمینه شورش فرزندان ناخلفش را در سالهای بعد فراهم کرد. فرزندانی که قائل به عبور از او بودند و معتقد بودند پدرشان باید به راهی برود که آنها ترسیم کرده اند!
فرزندان معنوی خاتمی نیز جایگاهی بیش از نماد برای او قائل نبودند. فرزندانی که «حرف گوش کن» نبودند و در مقابل؛ سیاست های خود را بر نماد پدر! دیکته می کردند.
دعوای خانوادگی اصلاح طلبان منجر به تولید بحران های هر روزه در سطح کشور می شد و برخودهای ایجاد شده بین اصلاح طلبان، هر روز بیش از پیش آنها را چند دسته و متفرق می کرد.
تا جایی که می توان گفت: دولت خاتمی به عنوان برجسته ترین نماد حضور اصلاح طلبان در سطح کشور، متشکل از افرادی بود که تنها سازوکارهای اداری و رسمی آنها را واردار به حضور در کنار یکدیگر کرده بود و از تفاوت دیدگاه های بسیار رنج می برد.
مستندات تاریخی ثبت شده در روزنامه های دوران اصلاحات و همچنین فیلم های منتشر شده از جلسات اصلاح طلبان در آن سال ها، موید وجود اختلافات بنیادین در بین آنهاست.
افرادی که هر کدام چیز متفاوتی می خواستند و تنها مناصب قدرت آنها را حول یک مجموعه جمع کرده بود. اختلاف شدید دولت اصلاحات با نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم که در نوع برخورد آنها با متحصنین جلوه گر شد، تنها یکی از مصادیق هزارگانه اختلاف آنها در اصول، راهبرد و عملیات بود.
مشکلات اصلاح طلبان که امروز و بعد از چند سال دعوا با یکدیگر بر سر تعریف های گوناگون از اصلاحات، خود را برای انتخابات مجلس دهم آماده می کنند؛ به این سادگی قابل حل نیست.
این واقعیتی است که خبرهای موجود در فضای سیاسی روز کشور نیز آن را تایید می کند. و در این میانه، بیشتر می فهمیم که خاتمی پدری است که هیچ کنترلی بر فرزندان خود ندارد. هرچند برخی در پدرخوانده بودن او نیز شک دارند.
خاتمی همانطور که گفته شد؛ برای اصلاح طلبان بیشتر جنبه نمادین دارد تا یک رهبر عملیاتی. حالا و در حالی که حوادث فتنه سال 88، اصلاح طلبان را بیشتر از پیش از همدیگر دور کرده است؛ خاتمی برای وحدت اصلاح طلبان می خواهد عملیات کند! خاتمی همچنان که در تعیین تکلیف خود با مفاهیم اصلاح طلبی هنوز هم درمانده است، شاید موقعیت نمادین خود در جبهه اصلاح طلبان را نیز هنوز متوجه نشده است.
حال آنکه خاتمی باید بداند که خاصیت نماد تنها این است که همه آن را بر روی میز یا در ویترین مغازه خود می گذارند و از آن استفاده می کنند! و هیچ فرد عاقلی در تدوین برنامه عملیاتی خود به مشورت های یک نماد عمل نخواهد کرد و مردم در هیچ جای دنیا برای یک نماد چنین کارکردی را قائل نمی شوند.
به نظر می رسد رفتن افراد حاضر در جبهه اصلاحات به سمت تشکیل شورای هماهنگی جبهه اصلاح طلبان-در عرض شورای مشورتی خاتمی- ناشی از شناخت دقیق آنان از کارکرد نمادین و غیرعملیاتی سیدمحمد خاتمی بوده است.
ارسال پیام خاتمی به این همایش همان قدر در مناسبات سیاسی کشور تاثیر خواهد داشت که بریدن کیک تولد فلان بازیگر تئاتر توسط خاتمی!
به نظر می رسد نوع مدیریت خاتمی در جبهه اصلاحات، هر روز به انزوای بیشتر او کمک کرده است و نقش او را در حد ابزاری نمادین برای برگزاری همایش ها و چسباندن عکس هایش بر دیوار محل کار اصلاح طلبان کاهش داده است.
با این تفاسیر به نظر می رسد اختلافات بنیادین جبهه اصلاحات در حالی که پدر معنوی آنها روند تدریجی مرگ سیاسی را –حتی در داخل اردوگاه اصلاح طلبان- تجربه می کند، بیش از پیش محل بحث و نزاع در این جبهه باشد و در صورت روی کار آمدن آنها در انتخابات مجلس دهم و یا دولت دوازدهم! باید منتظر اوضاع پرتنش و نگران کننده ای برای فضای عمومی کشور بود.