به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، این روزها ضربالمثل «با لباس سفید عروسی به خانه شوهر رفتن و با کفن سفید بیرون آمدن» بیشتر به افسانههای ماقبل تاریخ شبیه شده است! افسانههایی که کمتر کسی مصادیق آن را به یاد میآورد و اگر همین روند فعلی ادامه یابد هیچ بعید نیست که در آینده نه چندان دور این پرسش نیز مطرح شود که «مگر میشود دختر و پسری تا آخر عمر با هم زندگی کنند؟!» این روزها دیگر کسی از طلاق و اتفاقات پس از آن هراسی ندارد. نه تنها هراس ندارند، بلکه برخی برای جدایی خود جشن هم میگیرند و به بهانه «آزادی»شان همه محله و فامیل را نیز به صرف شربت و شیرینی میهمان میکنند!
پدیده ای نوظهور به نام جشن طلاق:
«جات هم اصلا خالی نیست» عنوان کارت دعوتی است که حالا به دستت رسیده. شبیه دعوتنامه برای یک میهمانی است. با تصویری عجیب از زن و مردی که از هم فاصله گرفته اند و خوشحالند! «بدینوسیله از شما دعوت میشود که به جشن آزادی مریم و محمد قدم بگذارید!"»
سخن از «جشن طلاق» است، جشنی به بهانه آزادی دختر و پسر. این روزها برخی از زوج ها برای جدایی از هم جشنی برپا می کنند و دوستان و اقوامشان را دعوت می کنند تا جدایی شان را به دیگران اعلام کنند.
البته افرادی که برای طلاقشان اقدام به برپایی جشن و پایکوبی نیز می کنند جالب و البته قابل تامل است. خانومی که حالا در جشن طلاق میزبان دوستان و بستگانش است می گوید: «اگر روز طلاقم شاد بودم و به فامیل، شام دادم برای این بود که زمانه عوض شده و قرار نیست اگر طلاق گرفتم تا آخر عمرم تنها بمانم. من برای تمام شدن زندگی قبلی و آغاز زندگی جدیدم جشن گرفتم.» به همین راحتی، طلاق می گیرم و قرار نیست تا آخر عمر تنها و غمگین بمانم!
مجید، پسر جوان دیگری است که با وجود اینکه پسر 6 ساله اش در برابر چشمانش قدم می زند و سرگرم بازی با تبلت است، میگوید: «نمی دانم چرا اینقدر بزرگترها با این موضوع مخالف هستند. تمام دوستان و اقوامی را که در مراسم جشن عروسیام دعوت کرده بودم امروز در مراسم جشن طلاقم دعوت هستند تا بدانند ما روزی با هم پیوند زندگی بستیم و امروز نتوانستهایم این راه را ادامه بدهیم. شاید مشکل برای همه پیش بیاید و قرار نیست که بخواهیم در ذهن ها با کلی سوال از هم جدا شویم. من دوست دارم امروز پسرم ببیند که پدر و مادرش با یک جشن به زندگی مشترکشان خاتمه دادهاند. »
اینکه دو جوان پس از طی مراحل مشاوره و دلایل قانع کننده سرانجام تصمیم می گیرند به منفور ترین حلال خداوند تن دهند، امری تلخ و البته قابل پذیرش است، اما اینکه این اتفاق با جشن و میهمانی همراه گردد، باور پذیر نیست و باید بررسی کرد و دید چرا جامعه به سمتی پیش می رود که نه تنها اعتقادی به تحکیم بنیان خانواده ندارد بلکه برای تزلزل آن نیز جشن میگیرد!
البته لازم به ذکر است که تعداد جشن های طلاق در سطح شهر تهران و سایر کلان شهرها چندان زیاد نیست و نمی توان این پدیده شوم را به تمام جامعه ایران بسط داد، اما به عقیده کارشناسان حوزه خانواده و جامعه، این اتفاق یک زنگ خطر جدی به حساب می آید و می تواند آینده ای تاریک و وحشتناک را برای خانواده ایرانی رقم بزند.
اما یک سوال...
بررسی دلایل این موضوع که چرا آمار طلاق روز به روز در حال افزایش است و آمارها حکایت از کاهش سن طلاق در جامعه دارد، بحثی مفصل می طلبد و مجالی دیگر، اما در این بین یک سوال جدی باقی می ماند که براستی در یک طلاق چه کسی بیشتر متضرر می شود، مرد یا زن؟!
اختلالات روحی و عاطفی، اولین معضل زنان پس از طلاق
کمتر کسی است که منکر خصوصیات خاص اخلاقی زنان باشد. خصوصیاتی که او را در کالبد مادری مهربان به جامعه تقدیم می کند؛ مادری که حالا قرار است با شیوه های تربیتی و تزریق عواطف مادرانه جامعه را به سوی تعالی سوق دهد. اکنون همین زن که می تواند بواسطه عواطف مادرانهاش نقشی موثر در روند صعود یا نزول یک جامعه ایفا نماید، با یک بحران و شکست عاطفی و در بسیاری از موارد با افسردگی حاد روبرو می شود.
افرادی که پس از گذراندن یک تجربه تلخ در زندگی مشترک به طلاق می رسند، آگاهانه یا ناآگاهانه دچار آسیبهای روحی و روانی از جمله افسردگی که شایعترین آن است، میشوند.
متاسفانه اختلال افسردگی بیش از سایر عوامل، تهدیدکننده حیات جسمی و روانی انسانهاست که در جامعه ما، دومین رتبه بیماریها را از نظر تحمیل هزینههای روحی، مادی و اجتماعی به خود اختصاص داده است. متخصصان در زمینه افسردگی بعد از طلاق، دو رویکرد ریشهشناسی را بسیار مهم میدانند: یکی رویکرد روانکاوانه است که بر مساله فقدان تاکید میکند. شخصی که دچار فقدان شده با افسردگی روبرو میشود.
و رویکرد دیگر، رویکردی تحلیلی است که در آن فرد مطلقه به نوعی پرخاشگری را در درون خود میریزد که میتواند این پرخاشگری ناشی از تنشهای دوران زندگی مشترک باشد که بعد از جدایی به صورت افسردگی خود را نشان میدهد.
با همه این تفاسیر اختلال افسردگی، نخستین اختلال روانی و رفتاری است که دو طرف پس از جدایی مدتی با آن گرفتار هستند. کسانی که در این دوران از این بیماری رنج میبرند با شناخت چهار سطح نشانهشناسی افسردگی، متوجه میشوند که به درمان قطعی و جدی نیاز دارند.
این نشانهها عبارتند از:
در سطح شناختی: افراد احساس بیارزشی میکنند و با کاهش تمرکز، حافظه و ناتوانی در تصمیمگیری مواجه میشوند.
در سطح بدنی: این دسته افراد با تغییرات فیزیولوژی چون افزایش یا کاهش خواب، اشتها، وزن و میل جنسی روبهرو هستند.
در سطح هیجانی و عاطفی: افراد افسرده مدام احساس بدبختی، شرمساری و گناه دارند.
در سطح انگیزش: این اشخاص با کاهش تمایل در مشارکت فعالیتهای مختلف روبهرو هستند و به مرگ بسیار میاندیشند.
مهدی میرمحمدصادقی، کارشناس ارشد روانشناسی بالینی و مشاور خانواده در این باره می گوید: «ذات افسردگی با از دست دادن، در ارتباط است. وقتی ما چیزی و فردی مهم را از دست میدهیم، احتمال آنکه دچار افسردگی شویم بسیار زیاد است. در اینجا هم مشخص است زوجین دارند یکدیگر را از دست میدهند. البته افسردگی در این مورد بستگی به این دارد که چه کسی خواهان است و چه کسی دیگر خوانده و در برابر جدایی مقاومت میکند و نمیخواهد همسرش را از دست دهد. کسی که خواهان است و میخواهد طلاق بگیرد یا طلاق دهد کمتر دچار افسردگی میشود و اما همسری که طلاق نمیخواهد و مشکلی با زندگیاش ندارد، احتمال افسردگی و شدتش در وی بیشتر است. در واقع بیماری افسردگی او جدی است.»
وی با تاکید بر اینکه زنان بیش از مردان به افسردگی پس از طلاق دچار می شوند، اظهار داشت: « کلا زنان افسردگیشان بیشتر از مردان است و طبق آمارها در کل جهان، آنها دو برابر بیش از مردان افسرده میشوند. آمار شیوع افسردگی در زنان 25درصد است، یعنی از هر چهار زن یکی مبتلا به درجاتی از این بیماری است و در مردان این نسبت یک به هشت است. در طلاق هم این قضیه صدق میکند که زنان بیشتر دچار افسردگی میشوند. »
ما در گزارشهای بعدی، سایر تهدیدهایی که جامعه برای زنان مطلقه ایجاد میکند را بررسی خواهیم کرد.
منبع: طنین یاس
آیا این فرهنگ بی اساس غربی نیست که بنیان خانواده های مارو نشانه گرفته؟
هموطنان من ایرانیان با غیرت لطفا یکم رو این مسائل فکر کنید.با تشکر.