رهبر انقلاب اسلامی با سخنرانی سهشنبه هفته گذشتهشان، شرایطی ایجاد کردهاند که آمریکا دیگر نمیتواند هدف واقعی خود از مذاکرات هستهای را پنهان کند. بسیاری تصور میکنند آنچه ایشان در آن روز فرمودند، صرفا توصیف پارامترهای یک توافق خوب بوده است اما این به عقیده من تنها نیمی از مساله است. مساله مهمتر این است که ایشان یک استراتژی آشکارکننده در پیش گرفتهاند و با طرح یک سلسله پارامترهای خاص ناظر به مسائل کلیدی مذاکرات، شرایطی را به وجود آوردهاند که روشن شود هدف واقعی و پس پرده آمریکا از این مذاکرات چیست.
آمریکاییها مدتهاست ادعا میکنند هدف اصلی آنها از این مذاکرات بستن همه راههای ایران به سمت سلاح هستهای است اما واقعیت این است که نشانههای بسیار قدرتمندی وجود دارد که به ایران میگوید آمریکاییها «اهداف دیگری» در سر دارند که اطمینان از عدم ساخت سلاح هستهای توسط ایران بیش از هر چیز نقابی است که بر چهره آن اهداف شوم و پنهان کشیده شده است. مجموعه آنچه آمریکاییها در سطوح رسمی و غیررسمی ظرف این 2 سال گفتهاند این باور قدرتمند را در ایران به وجود آورده است که هدف این مذاکرات اطمینان از صلحآمیز بودن و صلحآمیز باقی ماندن برنامه هستهای ایران نیست بلکه هدف این است که:
اولا- این برنامه راهبردی در میانمدت متوقف و در درازمدت ریشههای آن خشکیده شود.
ثانیا- اهرمهای فشار آمریکا علیه ایران حفظ شود تا بتوانند آن را در حوزههای دیگر مواجهه راهبردی با ایران به کار بگیرند.
ثالثا- مدیریت افکار عمومی ایران و در نتیجه آن، مدیریت معادله سیاست داخلی و معادله قدرت در ایران در اختیار آمریکا قرار گیرد و پروژه براندازی در درازمدت محقق شود.
رابعا- با در پیش گرفتن یک سیاست رادیکال ژئوپلیتیکی علیه ایران و ترکیب آن با دور جدیدی از تحریمها و تهدیدها (در حالی که ایران دیگر برنامه هستهای هم برای ایجاد بازدارندگی و مدیریت صحنه منازعه در اختیار ندارد)، توافق هستهای بدل به مقدمه اقتدارزدایی منطقهای از ایران شود.
آنچه رهبر انقلاب اسلامی روز سهشنبه فرمودند، چارچوبی است برای تعیین تکلیف این موضوع که هدف واقعی آمریکا از این مذاکرات و توافقی که در پی آن است بالاخره کدام است: مطمئن شدن از ماهیت صلحآمیز برنامه هستهای ایران یا ایجاد یک مسیر بازگشتناپذیر برای تضعیف و در نهایت براندازی نظام جمهوری اسلامی؟
اگر آمریکا فقط در پی اطمینان از ساخته نشدن سلاح هستهای توسط ایران باشد، دیگر نیازی به محدودیتهای بسیار بلندمدت از قبیل 10، 15 و 25 سال ندارد. وقتی آمریکا بر گنجانده شدن چنین محدودیتهایی در متن توافق اصرار میکند یعنی مساله بسیار فراتر از صلحآمیز باقی ماندن برنامه هستهای ایران و در واقع تلاشی است برای ایجاد بستری که ظرف حداقل یک دهه امکان اجرای پروژههای تغییردهنده را در ایران فراهم کند. اگر هدف حقیقتا اعتماد به پایبندی ایران به توافق است، حقیقتا چه تفاوتی میان (فیالمثل) 6 سال و 10 سال وجود دارد؟ اگر اعتماد از پایبندی ایران به توافق ظرف 6 سال حاصل نشود، به چه دلیل باید فرض کنیم ظرف 10 سال حاصل خواهد شد؟ وقتی طرف آمریکایی اعداد پایینتر از 10 سال را نمیپذیرد و بر دورقمی بودن عمر توافق اصرار میورزد، عاقلانه است که فکر کنیم این زمانبندی 10 ساله، زمانبندی تولید اعتماد درباره برنامه هستهای ایران نیست بلکه زمانبندی اجرای پروژه دیگری است که حداقل به این میزان زمان نیاز دارد و در صورت اجرای موفق آن پروژه، توافق هستهای بدل به یک توافق دائمی خواهد شد و دیگر ایران پس از 10 سال هم ارادهای برای پیگیری یک برنامه غنیسازی صنعتی یا احداث رآکتورهای آب سنگین نخواهد داشت.
با این مفروض، ایران حق دارد اینگونه بیندیشد که آمریکا به بهانه موضوع هستهای، زمان خواهد خرید اما این زمان را برای اجرای پروژهای که در بالا توصیف شد مصرف خواهد کرد نه برای تمهید مقدمات پذیرش ایران بهعنوان یک قدرت بزرگ هستهای.
اصرار بر بیزمان بودن توافق نیز از همین منظر قابل تحلیل است. رهبر انقلاب اسلامی روز سهشنبه فرمودند این توافق زمانی تمام خواهد شد و دوره آن به پایان خواهد رسید اما آمریکاییها در ماههای گذشته بارها گفتهاند از دید آنها این توافق بیزمان است و پس از طی زمانهایی مانند 10 سال یا حتی بیشتر باز هم تضمینی نیست که آمریکا با برچیده شدن محدودیتها از برنامه هستهای ایران موافقت کند. آخرین نمونه سخنان «فیلیپگوردون»، عضو سابق تیم مذاکرهکننده آمریکا در کنگره است (گوردون در مذاکرات لوزان حضور داشته است) که میگوید اگر در پایان 10 سال ارزیابیهای آمریکا نشان دهد برنامه هستهای ایران همچنان برای آنها تهدید است به تلاش ایران برای فراتر رفتن از محدودیتها واکنش نشان خواهد داد! اگر آمریکا حقیقتا در پی اطمینان از ماهیت صلحآمیز برنامه هستهای ایران باشد، هیچ نیازی به باز گذاشتن انتهای توافق و خودداری از اعلام یک تاریخ قطعی برای پایان آن ندارد.
وقتی آمریکا گزینه مخالفت بینهایت با رفع محدودیتها از برنامه هستهای ایران را برای خود حفظ میکند، دقیقا به این معناست که امید دارد تا آن روز تغییراتی در ایران حاصل شود- و برای ایجاد این تغییرات برنامه دارد- که نتیجه آن تمایل درونی در ایران برای دائمی شدن محدودیتها بر برنامه هستهای ایران باشد و در صورتی که این تغییرات رخ نداده باشد و نظام جمهوری اسلامی با حفظ ماهیت انقلابی خویش، زمانی در یک دهه آینده تصمیم به توسعه برنامه هستهای خود بگیرد، آمریکا از همین حالا به صراحت میگوید که باز هم تحریمها را برقرار خواهد کرد! بنابراین روشن است که همانطور که هدف از 10 ساله کردن زمان توافق، خلق فرصت برای دگرگون کردن ماهیت انقلابی نظام جمهوری اسلامی است، هدف از فیکس نکردن زمان توافق هم دقیقا این است که اگر این پروژه شکست خورد، آمریکا تعهدی برای زندگی با یک ایران هستهای انقلابی نداشته باشد.
وقتی به موضع آمریکاییها درباره برنامه تحقیق و توسعه نگاه میکنیم باز هم این معادله برقرار است. آمریکا میخواهد برنامه تحقیق و توسعه ایران پس از زمانبندی 10 ساله تازه آغاز شود و برنامه تحقیق و توسعهای که تا پیش از آن تاریخ حاضر به پذیرش آن در ایران است یک برنامه واقعی نیست، چرا که منجر به شکلگیری مهارت حقیقی در ایران برای تولید و نصب صنعتی ماشینهای نسل 6 و 8 نمیشود.
اگر آمریکا حقیقتا در پی اطمینان از ماهیت صلحآمیز برنامه هستهای ایران است، چرا باید با یک برنامه علمی و تحقیقاتی که هدف از آن صرفا بالا بردن تدریجی مهارت ایران در کار با ماشینهای پیشرفته است، مخالفت کند؟ این مخالفت یک معنا بیشتر ندارد و آن هم این است که آمریکا اساسا هرگز قصد ندارد استفاده صنعتی از این ماشینها را در ایران بپذیرد و به این امید بسته است که تغییرات سیاسی ناشی از توافق در ایران هرگونه برنامه هستهای پیشرفته در آینده را بالکل منتفی کند.
اگر آمریکاییها در مذاکراتی که ظرف روزهای آینده انجام خواهد شد از این موضع خود دست برداشته و بپذیرند که ایران میتواند در این مدت فعالیت تحقیقاتی روی ماشینهای پیشرفته را ادامه دهد، آن وقت ایران قرینهای خواهد داشت که باور کند هدف واقعی آمریکا اطمینان از ماهیت صلحآمیز برنامه هستهای ایران است و کاسهای زیر
نیم کاسه نیست.
این مساله خود را بهتر از هر جای دیگر درباره رژیم دسترسی و بازرسی نشان میدهد که آمریکا خواهان گنجانده شدن آن در متن توافق است. یک رژیم دسترسی و بازرسی که هدف از آن صرفا اطمینان از ماهیت منحصرا صلحآمیز برنامه هستهای ایران باشد، هیچ دلیلی برای ورود به محیطهای غیرهستهای نخواهد داشت. علت اصلی هم همانطور که رهبر انقلاب اسلامی به صراحت فرمودند این است که اساسا و بنا به تعریف، مفهوم «محیط غیرهستهای» اعم از نظامی و غیرنظامی تمام مساحت ایران را دربر میگیرد و مفهوم «اطمینان از عدم هرگونه انحراف در ایران» نیز یک مفهوم بیدر و پیکر و غیرقابل تحقق است.
وقتی آمریکاییها اصرار میورزند حتی از پروتکل الحاقی هم فراتر رفته و یک رژیم بازرسی ویژه با حق دسترسی به محیط نظامی و امنیتی ایران را در ایران مستقر کنند ایران حق دارد با خود بیندیشد که موضوع بسیار فراتر از راستیآزمایی ماهیت برنامه هستهای ایران است و آمریکاییها میخواهند به بهانه این موضوع کنترل محیط امنیتی ایران را دست بگیرند. سطح معقولیتی که آمریکا آماده خواهد بود در رژیم دسترسی و بازرسی درخواستی خود اعمال کند، مساوی است با میزان اعتمادی که ایران میتواند به اهداف آمریکا از این مذاکرات دست یابد.
جالبتر از همه مساله تحریمهاست. اگر آمریکا حقیقتا در پی محدود کردن برنامه هستهای ایران به منظور تولید اعتماد نسبت به ماهیت آن در میانمدت است، چرا اصرار دارد که بخش بزرگی از تحریمها را در این فاصله حفظ کند؟ میدانیم که تحریمها به سرعت بازگشتپذیر است و اساسا حتی اگر تعلیق هم شود به این سادگیها در صحنه عمل برچیده نخواهد شد. آمریکا میتواند تحریمها را روز امضای توافق لغو کند، پس از آن به راستیآزمایی پایبندی ایران به توافق بپردازد و هر زمان که ایران توافق را نقض کرد دوباره به سرعت آنها را اعمال کند.
وقتی آمریکا اصرار میکند که اولا تحریمها را تعلیق خواهد کرد نه لغو، ثانیا بخش بزرگی از تحریمها را حفظ خواهد کرد، ثالثا نه بهطور فوری بلکه طی یک جدول زمانی بسیار بلندمدت تحریمها را کاهش میدهد و همه اینها هم پس از آن خواهد بود که ایران به طور بازگشتناپذیر برنامه هستهای خود را تعطیل کرد؛ آیا تهران حق ندارد اینگونه بیندیشد که هدف آمریکا حفظ ابزار تحریم برای تحقق اهداف دیگر در مقابل ایران است؟ و اگر هدف آمریکا واقعا همین باشد، ایرانی که برنامه هستهای خود را از دست داده و زودتر از چند سال دیگر هم نمیتواند آن را احیا کند، چه ابزاری برای صیانت از خود در مقابل تلاشهای براندازانه در داخل یا پروژههای بشدت خصمانه در منطقه خواهد داشت؟
حفظ زیرساخت تحریمها هیچ معنایی جز این ندارد که این تحریمها بزودی– و احتمالا به بهانههای دیگر- بازخواهند گشت و هدف آنها نیز این خواهد بود که کاری را که با برنامه هستهای ایران کردهاند با سایر مولفههای قدرت ایران تکرار کنند.
سخنرانی رهبر معظم انقلاب اسلامی در روز سهشنبه فقط تعریف مسیرهایی برای تبدیل توافق موجود به توافق قابل پذیرش نبود، بلکه نوعی استراتژی آشکارساز بود که روشن شود هدف واقعی آمریکا چیزی است که ادعا میکند یا چیزی که ایران برآورد کرده است. تنها پاسخ این سوال است که روشن خواهد کرد پذیرش محدودیت بر برنامه هستهای عاقلانه هست یا نه. به عبارت دیگر، پذیرش محدودیتهایی چنین بلندمدت و سفت و سخت بر برنامه هستهای ایران تنها زمانی منطقی است که نشانههایی از تغییر راهبرد بشدت خصمانه آمریکا علیه ایران وجود داشته باشد و الا بدون این تغییر راهبردی معامله هستهای چیزی جز یک بازی سراسر باخت برای ایران نخواهد بود. ظرف چند روز آینده پاسخ این سوال را خواهیم فهمید.