به گزارش «شبكه خبر دانشجو» به نقل از برنا، ساعت 9:45 صبح چهارشنبه 4 ارديبهشت ماه سال 1387 و دقيقا سروقت... حالا ديگر رو به روي منزل استاد بوديم. بعد از دقايقي کوتاه وارد خانه شديم. از ابتداي ورود سادگي و صفاي منزل استاد تمام وجودم را گرفته بود و حس مي کردم استاد شهيد شاهد و حاضر است و لحظه لحظه هاي حضور ما را در خانه اش مي بيند و حرف هايمان را مي شنود.
اتاق استاد طبقه اولِ خانه بود. مکاني مقدس که براي جويندگان حقيقت ناب، بنا به عبارت "شرف المکان بالمکين..." ياد و خاطره مطهري و امثال مطهري ها را زنده مي کند. اتاقي که در آن بيش از هزار جلد کتاب در کتابخانه اي که تقريباً دور تا دور اتاق را گرفته بود به چشم مي خورد. در گوشه اي نيز لباس هاي استاد را که اغلب مراجعه کنندگان از آن تبرک مي جستند، گذاشته بودند.
چيزي که برايم خيلي جالب بود تنوع عناوين کتاب ها با تعداد زيادشان که از ادبيات و هنر و شعر گرفته تا اقتصاد و علوم اسلامي و نهج البلاغه و ... گرفته تا کتب مارکسيستي و مکاتب ديگر به چشم مي خورد. همان لحظه بود که نام انسان کامل از کتاب هاي استاد يادم آمد گويي تنها يک انسان کامل مي تواند انسان کامل را تاليف کند. انساني که به تمام ابعاد وجودش توجه دارد و از رشته هاي علمي مختلف آگاه است.
آن قدر محو تماشاي اتاق شده بوديم که گذشت زمان و انتظار را حس نکرديم. بالاخره خانم مطهري _ عاليه روحاني _ درست راس ساعتي که قرار داشتيم وارد اتاق شد و به احترام او برخاستيم. زن 68 ساله اي که پس از 26 سال و 4 ماه زندگي مشترک با استاد از وجود بي بديلش نصيب برده و بر اثر کمال همنشيني، زني به حق فاضل گشته بود و حال گويي زبان ناطق استاد بود در غيبت ظاهري اش. همسر استاد از همان ابتداي صحبت به لطف خدا در حقش اشاره کرد که توانسته در اين ايام که سيل عاشقان استاد به منزلش روانه مي شوند سر حال باشد و دور از کسالتي که مدتي پيش عارض شده بود براي آن ها صحبت کند.
پس بي مقدمه شروع به توصيف حالات استاد کرد ابتدا تاکيد بر دائم الوضو بودن که اين ويژگي استاد به خانواده و فرزندانش نيز انتقال يافته بود. ايشان از مادر استاد نقل مي کرد. مرتضي يازده ساله بود که در هواي سرد زمستان، در فريمان روزي چند بار به غير از ساعات نماز وضو مي گرفت و هميشه با وضو بود که باعث حيرت من و خانواده شده بود.
گويي نوجوان يازده ساله با خدا عهدي بسته بود که تا زنده است با نور وضو وجودش را نوراني کند و از منبع نور سيراب شود به گونه اي که پسر استاد مي گفت: مطهري يک ليوان آب بدون وضو نخورد و يک نقطه بدون وضو ننوشت...
همسر استاد در ادامه صحبت هايش به ياد خدا اشاره کرد و نقل مي کرد که مطهري هميشه مي گفت بدانيد خدا ناظر اعمال شماست و از درون همه ما آگاه است. مطهري زياد قرآن مي خواند به گونه اي که به ما نيز هميشه توصيه مي کرد که روزي يک حزب قرآن بخوانيم و به روح حضرت محمد(ص) هديه کنيم که اين باعث برکت عمر و رستگاري است. خانم مطهري وقتي به اينجاي صحبتش رسيد، آهي کشيد و گفت: برکت طولاني بودن عمر نيست گاهي اوقات بيست سال زندگي يک آدم برکتي دارد که هشتاد سال زندگي ندارد.
جالب است بدانيد که همسر استاد، شاعر هم بود و تعريف مي کرد که از دوازده سالگي شعر مي سروده. در ميان حرف ها از ابيات زيباي بزرگان هم استفاده مي کرد.
رسد آدمي به جايي که به جز خدا نبيند
بنگر تا چه حد است مقام آدميت
وقتي از ايشان پرسيدم که چرا دفتر اشعارشان را چاپ نمي کند، در جواب من گفت: من ترجيح مي دهم که بعد از مرگم اين چند دفتر شعري که دارم، چاپ شود... و جز اين هم انتظار نمي رود که مردي بزرگ همانند استاد، اين چنين همسري با صفات عاليه اخلاقي داشته باشد و هميشه حضور زنان در نقش مادر و همسر از رازهاي موفقيت مردان بزرگ به شمار مي رود.
همسر استاد تاکيد فراواني بر علم آموزي داشت و خطاب به ما گفت: بهتر است که هر دختر قدر علم آموختن را بداند. شعري از پروين اعتصامي برايمان خواند:
اهرمن بر سفره تقوا نمي شد ميهمان
زان که مي دانست آن جا، جاي مهماني نبود
خانم مطهري بعد از خواندن اين ابيات اشاره به "محاسبه نفس" و تاثيرات مثبت آن در زندگي افراد داشت. ايشان توصيه مي کرد: "با خودتان فکر کنيد که امروز چه کرديد؟ اين عمر گرانبها را چه جور گذرانديد؟ چون امروز از دست شما رفته و ديگر باز نمي گردد."
در ادامه وقتي از رابطه استاد با مادرشان پرسيدم، ايشان با تاکيد بر اينکه استاد احترام خيلي زيادي براي مادرشان قائل بود و با اين جمله که "احترام براي پدر و مادر مهم ترين چيز است، احترامي که بچه ها به آن ها مي گذارند از همه چيز براي آن ها با ارزش تر است" اين بحث را خاتمه دادند و به اصرار دانشجويان از شهادت استاد نقل کردند.
البته در ابتدا گفتند که هنوز هم با گذشت اين سال ها نمي توانند از روز شهادت استاد و قضاياي مربوط به آن چيزي بگويند، وي در مورد خواب هايي که ديگران در مورد شهادت استاد ديده بودند، تعريف مي کند. که اولين آن ها خواب دختر خانومي که طلبه علوم حوزوي بوده و اين خواب را زمان شهادت استاد ديده مي باشد. خانم مطهري نقل مي کردند که: مطهري در خواب آن دختر به مقامات بالايي مي رسد و مي گويد: من از خداوند عالم يک مقام عالي مي خواستم اما اين مقام متعالي و از آن اولياء الله است همان لحظه صدايي به گوش مي رسد که "تو از اوليا الله هستي".
وي مي گويد: من و مطهري هفده سال تفاوت سني داشتيم ولي رابطه ما با هم خيلي خوب بود. من بعد از ازدواج توانستم ديپلم ادبي و ديپلم طبيعي بگيرم علاوه بر آن مطهري به من درس حوزه مي داد. من چهارده ساله بودم که ازدواج کردم و با مطهري به قم آمدم ابتدا ما دو اتاق اجاره اي بيشتر نداشتيم. من در زندگي از نظر شرايط مالي خيلي سختي و مصيبت کشيدم، ولي هميشه احساس خوشبختي مي کردم و از اينکه خداوند نعمت وجود مطهري را به من داد هميشه شاکر و سپاسگزارم.
وي ادامه داد: مطهري هم همسر خيلي خوبي براي من هم پدر خيلي خوبي براي بچه ها و هم پسر خوبي براي مادرشان بودند.
وقتي از ارتباط استاد با فرزندانش پرسيدم همسر استاد در پاسخ گفت: مطهري بچه ها را خيلي دوست داشت و مي توانم بگويم همان قدر که روي علمش کار مي کرد روي بچه ها هم کار مي کرد. فرزندان دخترش را خيلي دوست داشت و به آن ها احترام خاصي مي گذاشت. ما چهار فرزند دختر و سه فرزند پسر داشتيم. مطهري دخترها را با احترام خاصي صدا مي کرد. حميده دخترم سه ساله بود که مطهري هميشه او را "حميده خانوم" خطاب مي کرد يعني اين احترام از سنين پايين بود. وقتي که بزرگتر شدند هر وقت خواستگار مي آمد اول با خودشان مطرح مي کرد و نظر آن ها را مي پرسيد و برايش مهم بود.... از ملاک هاي ما براي انتخاب داماد، يکي تدين بود و دومي تحصيلات آن ها.
وي ادامه داد: مطهري کلا رابطه خوبي با مردم داشت همه به او علاقه داشتند به وضع نيازمندان رسيدگي مي کرد. هميشه اين افراد را شناسايي مي کرد و از تجار محل مي خواست که از نظر مالي اين ها را تحت پوشش قرار دهند. خيلي به فکر همسايه ها بود مثلا وقتي خريد مي کرد ميوه بهتر را براي همسايه مي برد و مي گفت اگر به وضع همسايه رسيدگي نکنيم در قيامت چه جوابي داريم، بدهيم؟! اگر کسي براي خدا کار کند هم دنيايش آباد مي شود و هم آخرتش... .
وقتي از همسر استاد، راز موفقيت استاد را جويا شدم به استعداد بالا و تقوا و اخلاص مثال زدني استاد اشاره کرد، علاوه بر آن نظم استاد که خانم مطهري تاکيد مي کرد در اتاق ايشان همه چيز جاي خودش بود و حتي در کوچکترين موارد بي نظمي نمي ديدم و هميشه متعجب مي شدم. با تمام مشغله و فرصت کمي که داشت ولي هميشه برنامه ريزي خاصي در زندگي داشت و براي تمام امور زندگي وقت مخصوص به خودش را اختصاص مي داد.
گويي استاد مصداق همان روح بزرگي است که به پرواز در آمده و دنيا و مافياي آن از دانه ارزني نيز در نظرش کوچکتر است و چنين فردي، فقط استاد، لياقت پيدا مي کند که در رؤياي صادقه اش در کنار کعبه در حالي که امام خميني (ره) در سمت راست او ايستاده و پيامبر (ص) به سرعت به طرف او بيايد و لبان را براي بوسه اي که تقدير از تمام زحمات استاد متواضع است بر لبان مطهري بگذارد ...چنانکه به گفته همسر استاد بعد از برخاستن از خواب هنوز لب هايش گرم بود. به حق که استاد خاري بود در چشم کور منافقين...
مذهب عاشق ز مذهب ها جداست
عاشقان را مذهب و ملت خداست
دقايقي به ظهر مانده که با کوله باري از خاطرات و عطر وجود شهيد مطهري از خانه ايشان خارج مي شويم...
انتهاي پيام/