گروه ورزشی خبرگزاری دانشجو، بازی نمایشیاش چشمنواز بود و خیلی زود شده بود نامبروان کوچه پسکوچههای ایران. همان کوچههایی که این اواخر یک بار رفت و با بچههای یکی از محلههای جنوبی تهران چند دقیقهای «گل کوچیک» زد.
در بازی ملی برابر کویت واقعا میشد علی کریمی بودن را در وجود مهرداد دید. چندین و چند نفر را پشت محوطه جا گذاشت و کارش را تمام کرد.
اولادی اما بیشتر از اینکه نماد ستارههای نسل جدید باشد؛ نماد ستارهای شد که سوخت. این که قدر خودش را ندانست یا قدرش را ندانستند، موضوعیست که بحثش در این یادداشت نمیگنجد.
مهرداد بعد از فراز و نشیبهای عجیب زندگیاش، داشت راه یک بازیکن معمولی شدن را طی میکرد. بازیکنی که به یکباره تصمیم به ترک فوتبال نگیرد و راهش را ادامه بدهد. سرنوشت اما این فرصت را به او نداد.
پسربچهای که سر و صدای توپبازیاش آنقدر همسایهها را عاصی کرده بود که مادرش راضی شد او را در 12 سالگی به همراه خواهرش بفرستد به تهران. البته مهرداد در نهایت بازیکن پرسپولیس قائمشهر شد و چند وقتی هم در این تیم ماند. از 15 سالگی ملیپوش جوانان بود و از 18 سالگی، به تیم ملی برانکو دعوت میشد. مهرداد به همراه تیم ملی در کره جنوبی حاضر بود و مربیای مثل کیروش هم او را قبول داشت. این اواخر در مصاحبهای گفته بود از چیزی که حالا هست؛ راضیست. زندگی خوبی داشت. ساکن نیاوران و یک رستوران در سعادتآباد؛ اما میگفت فقط دوست داشتم کمی زمان برگردد عقب و اشتباهات حرفهایام را جبران کنم.
مهرداد در اوج ناباوری امروز از جمع ما رفت. از بیمارستان شهدای تا تجریش، تا نیاوران؛ فقط 6 دقیقه زمان برده بود تا اورژانس به او برسد، اما کار تمام شده بود. خودش که نه، جنازهش به بیمارستان رسید و صدها دل دیوانهی فوتبال را هم به خیابان شهرداری و بیمارستان شهدا.
اولادی، در فوتبال تنها بود. کمتر کسی از حال او خبر داشت. تماشای ویدیوهای تمریناتش در اینستاگرام تنها راهی بود که میشد تشخیص داد او دارد برمیگردد. اما...
علی کربلایی