به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری دانشجو، 7 سال پیش در چنین روزهایی اکثر شهرهای ایران ملتهب بود، دهمین دولت پس از انقلاب باید با آرای عمومی تعیینتکلیف میشد، یکی از انتخاباتهایی که خیلی زود فضای کشور را تحت تاثیر قرار داد نزدیک شده بود، پاییز و زمستان سال قبل (87) تماما به بحث درباره این گذشت که جریان اصلاحطلب چگونه وارد انتخابات شود، رئیسجمهور وقت هم طبق پیشبینی وارد انتخابات شد، آرایش نهایی نامزدها بر داغتر شدن تنور انتخابات افزود، آخرین نخستوزیر تاریخ انقلاب و رئیس مجلس ششم برخلاف فشار تبلیغاتی سنگین همزمان کاندیدا شدند. مهمتر از برنامههای انتخاباتی معمول ماههای طولانی مانده به انتخابات 88 بحث درباره «سلامت انتخابات» جدی شد، هر چند این بحث جدید نبود اما «صحنه انتخابات» آن سال کاملا آرایشی متفاوت داشت.
تاکید چهرههای صاحب تریبون و مهم بر لزوم سلامت انتخابات بیش از اندازه سوالبرانگیز بود، خلق «کمیته صیانت از آرا» اما مهمترین سکانس نمایشنامه تقلب شد، خیلی زود برخی پیشبینیها از فردای انتخابات محقق شد، تهران میدان زورآزمایی خیابانی برای اثبات تقلب شد، ستاد 2 کاندیدای اصلاحطلب به یکباره «یکی» شد و رأیدهندگان میلیونی به خیابان فراخوانده شدند. تجمع، آشوب و آتش کشیدن بانک و اتوبوس و التهاب سنگین در تهران از روز 23 خرداد 88 تا یک هفته پایتخت ایران را بشدت تحت تاثیر قرار داد، ستاد فرماندهی «فتنه» آتش تهیه سنگینی مهیا کرده بود تا آنجا که «بیبیسی فارسی» عصر فردای انتخابات از خیابانهای مرکزی تهران گزارش مستقیم پخش کرد! تلاش برگزارکنندههای انتخابات برای رفع شبهات وارد شده به جامعه شروع شد، ساعتها برنامه تلویزیونی، دعوت نمایندگان کاندیداها برای دریافت اعتراضها، ارائه گزارش دقیق نتایج انتخابات از سوی وزارت کشور و... نتیجه نداد، «قرار آشوب» غیرقابل بازگشت بود، ستاد فتنه که خودشان بارها انتخابات برگزار کرده بودند شنونده توضیحات قانونی نبودند و به هر حال دست قانون باید وارد کارزار میشد.
سازوکار قانونی انتخابات برای هیچکدام از اضلاع ناآشنا نبود، سابقه هر 4 ضلع انتخابات آنقدر سطح بالا بود که نیاز به توضیح درباره برگزاری سالم آن کمی عجیب به نظر میرسید اما به هرحال عقل حکم میکرد گفتوگوی منطقی در دستور کار قرار بگیرد. روند قانونی در شورای نگهبان نمیتوانست قصد ستاد آشوب را تامین کند برای همین پافشاری بر دروغ تقلب ادامه پیدا کرد، حماسه 9 دی، غائله 88 را در صحنه اجتماعی پایان داد اما «امید خارجیها» به سقوط نظام ایران را پس از سالها زنده کرد. برچسب دروغگویی به انتخابات ایران از سوی یک گروه سیاسی درحالی زده شد که حالا پس از 7 سال 2 مجلس، یک دولت، یک شورای شهر و یک مجلس خبرگان با همان سازوکار از سوی مردم انتخاب شدند.
کارناوال شادی این روزها در استقبال از یکی از اعضای ستاد فتنه دقیقا یک فرصت بزرگ برای نظام ایجاد کرده است، چه آنکه اکثریت بالای «صفشدگان» دستبوسی مصطفی تاجزاده وقتی دوست شفیقشان پای «دروغ 88» در اوین بود، پوستر انتخاباتی به در و دیوار شهر میزدند.
لطیفه بامزهای است؛ منادی تقلب در انتخابات 88 حالا پس از آنکه جریان سیاسی متبوعش به خاطر ناتوانی در اثبات ادعای تقلب مجبور است توان اجتماعیاش را در اختیار تکنوکراتها قرار بدهد برای خروج از زندان مارش پیروزی سر میدهد اما این پایان ماجرا نیست.
حالا جناب تاجزاده پس از گرفتن عکسهای یادگاریاش باید کار سختی را شروع کند و مدارک ادعای 7 سال پیش را بالاخره ارائه کند، چه؛ اگر از گذشتن زیرسبیلی رفقای بیرون زندانش در انتخاباتهای بعدی بگذریم از این سوال بزرگ نمیتوان گذشت: اگر تقلب درست بود چرا مدارکش را ارائه ندادید؟ اگر دروغ بود و این مساله را در محافل خصوصی صریحا ذکر کردید چرا برای افکار عمومی حقیقت ماجرا را تشریح نمیکنید؟ ادعای تقلب پس از 7 سال روی زمین مانده، شلوغ کاری و راه انداختن دستهدسته استقبالکننده هم مشکلی را حل نمیکند، چون اکثر این افراد بعد از سال 88 با شرکت در انتخابات مهر تایید بر سلامت انتخابات زدند.
رئیس این کاروان 2 سال پس از اینکه دروغ تقلب نگرفت یواشکی در دماوند رای داد و 2 سال بعد از فردی در انتخابات حمایت کردند که تاجزاده و دوستانش را در غائله کوی دانشگاه آشوبطلب نامیده بود. هنر لاپوشانی و ماستمالی عملکرد سابق در جریان اصلاحطلب البته سابقه طولانی دارد، از بد حادثه همین جناب تاجزاده دهه 60 در وسط میدان مقابله با آمریکا و اقتصاد دولتی بود، دهه 70 «یهویی همین الان» از آن سوی اسلام آمریکایی بیرون زد، دهه 80 را با ادعای تقلب در آشکار و نفی تقلب در خفا پایان داد؛ اما اینبار این جریان 2 راه بیشتر ندارد، یا باید اسناد تقلب انتخابات 88 را رو کند یا همچنان بین اعضای طیف تکنوکرات دنبال رئیسجمهور باشد!