گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ آدمکی سفید رنگ، در حالی که از پایین تا بالای بدنش را با روبان ضخیمی گره زده بودند؛ شاید در نگاه اول مبهم به نظر میآمد. آدمکی که پا، دست، دهان و چشمهایش کاملا با روبان قرمز رنگ بسته شده بود و انگار توان راه رفتن، دست تکان دادن، حرف زدن و دیدن را از او گرفته بودند. آدمکی که بیشتر شبیهِ زندانیان دست و پا بسته بود. روی دست و سینهی سمت راست این آدمک هم پارچهای آبی رنگ با ستارههایی سفید نصب شده بود. پس از چند ثانیه دقت کردن؛ پرچم آمریکا را روی آدمک دست و پا بستهای که حق حرف زدن و دیدن نداشت؛ میتوانستی ببینی. جلوی جایگاه اجرای برنامه هم یک قفس سرخابی رنگ بود که در آن کبوتر زندهی سفیدی گاهی اوقات تکان میخورد.
قبل از ورود به سالن، دو پسر و یک مرد مسن در حال دستکاری کردن دستگاه فروش الکترونیک کتاب بودند؛ داشتند روی این موضوع صحبت میکردند که دستگاه چهطور کار میکند. چند خانم هم جلوی بیلبورد تبلیغاتی برنامه در حال عکس انداختن از هم بودند. کمی آن طرفتر، دو آقا و یک خانم در حال آماده کردن بستههای فرهنگی اختتامیهی نخستین جشنواره هنری حقوق بشر آمریکایی بودند. بستهی فرهنگی شامل کتاب «حقوق بشر آمریکایی» و یک سیدی میشد؛ کتابی که به مفاهیم و مصادیق نقض حقوق بشر توسط ایالات متحدهی آمریکا در سطح جهان و ایران پرداخته و یک سیدی که در آن هفت اثر داستان کوتاه و محصولی از باشگاه فیلم سوره بود.
جشنوارهی حقوق بشر آمریکایی از کارهایی میگفت که به اسم حقوق بشر، علیه حقوق بشر انجام میشود. از کشتوکشتارهایی که بیش از نیم قرن علیه فلسطینیان و حقوق بشر انجام شده و کسی از حقفلسطینیها دم نمیزند. جشنوارهای که از این حکایت می کرد: آمریکایی که حتی نتوانسته حقوق بشر را در کشورش پیاده کنند؛ میخواهد مدعی حقوق بشر جهان باشد. از نوع برخورد نظام آمریکا با سیاهپوستان و بهویژه سیاهپوستان آفریقاییتبار نیز میشد این حرف را تایید کرد.
جشنوارهای که میگفت: «در سال ۲۰۱۳، بیش از ۲۰۰ کودک فلسطینی به اسم حقوق بشر در زندانهای اسرائیل بودند. کودکانی که یکسومشان در غزه و یکچهارمشان هم در کرانهی باختری در سن کودکی و در سالهای ابتدایی زنگی طعم مرگ را میچشند آن هم فقط به خاطر حقوق به اصطلاح بشر. کودکانی که در حملهی اخیر اسرائیل به نوار غزه، بیش از یکسوم کشتههای جنگ را داده بودند و البته از یک تکتیرانداز اسرائیلی که در یک روز، ۱۳ کودک را کشته بود.»
موقع ورود به سالن محل برگزاری جشنواره، کلیپی در مورد حوادث مرتبط با درگیری با آمریکاییها که در سال ۶۶ اتفاق افتاده بود، در حال پخش شدن بود. حوادثی که در آن به نقش نادر مهدوی؛ شهیدی که امام خمینی بر پیشانیاش بوسه زد؛ اشاره شده. نادر مهدوی اسطورهای ۲۴ ساله است که ابهت امریکا را تا اخرین لحظهی عمرش در خلیج فارس شکست. او با تعرض آمریکاییها به خلیجفارس و میادین نفتی ایران مقابله کرد در حالی که بر یک قایق موتوری نسشته بود و به قلب ناوگان الکترونیکی شیطان بزرگ حمله برد. او و دوستانش در این درگیری خساراتی به آمریکا وارد کردند و سرانجام اسیر شدند. پیکر او و دوستانش را شش روز بعد و از کشور عمان تحویل گرفتند. پیکری که جای میخهای بلند رویش به یادگاری مانده بود و جای تیر روی پا و سجدهگاهش هم پیدا. پیکری که پس از بازگشت به کشور، در روستای بحیری استان بوشهر آرمید.
سردار سعید قاسمی پس از دقایقی از شروع برنامه وارد سالن جشنواره شد و در کنار دکتر حسینی؛ وزیر فرهنگ دولت دهم نشست. عکاسها که سوژهی خوبی گیرآورده بودند، جلوی این دو نفر جمع شدند و شروع به عکاسی کردند. سردار قاسمی هم با شوخی و با حالت اعتراضی به عکاسها حرفهایی میزد که میخواست بگوید از چه چیز اینقدر عکس میگیرید، بروید، چیزی اینجا نیست.
آقای حقانی رییس ستاد جشنواره حقوق بشر آمریکایی میگفت: «چند وقت پیش رهبر انقلاب گفتند که ما ۱۰۰ سند در مورد جنایات امریکا داریم که با آنها میتوانیم آبروی آمریکا را در جهان ببریم ولی متاسفانه تا الان کار جدی در این راستا نشده. دکتر حسینی، که برای سخنرانی دعوت شد؛ در ابتدا از نادر طالب زاده که در جلسه حضور داشت، تشکر کرد و از خدمات او و اینکه او یک هنرمند انقلابی است صحبت کرد. بعد از آن هم گفت: «میخواهم از سال ۱۹۳۰ فهرستوار از حقوق بشر آمریکایی برایتان بگویم.» از جمله مواردی که به آن اشاره کرد: «دخالت نظامی آمریکا در جنگ کره که صدها هزار نفر کشته داشت، لشکرکشی به اردن و سرکوب مردم آن، لشکرکشی به لبنان، دخالت در آنگولا، دخالت در کوبا، لشکرکشی به دومینیکن، حمله به کامبوج به بهانه مهیا کردن شرایط حمله به ویتنام و حمله به ویتنام که طبق شواهد از یکونیم تا سهمیلیونوهشتصدهزار نفر کشته داشت.» دکتر حسینی گفت: «آمریکا این قدر جنایت کرده که با آب کوثر هم قابل شستوشو نیست. این نشان دهندهی این است که خباثت جز جدایی ناپذیر آمریکاست.» او در ادامهی حرفهایش در مورد اینکه عدهای در داخل ایران برای کلینتون سینه چاک میکنند و عکس او را در صفحههای اول روزنامههایشان میزنند گفت: «سگ زرد برادر شغال است. اینها همه یکچیز هستند؛ هرچند راهبردهایشان با نگاه به شرایط داخلِ آمریکا متفاوت است.» دکتر حسینی، تیر خلاص به حقوق بشر آمریکایی را اینگونه زد که: «بعد از کودتای ۱۳۷۳ که در هائیتی انجام شد، وکیل رییس جمهور هائیتی میگوید: میدانید چرا این همه کودتا در آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا انجام میشود و در خود آمریکا خبری از کودتا نیست؟ چون در واشنگتون، سفارت آمریکا وجود ندارد؛ واشنگتون تنها جایی است که سفارت آمریکا ندارد.» بعد از صحبتهای دکتر حسینی «نماهنگ ما ایستادهایم۲» پخش شد؛ نماهنگی هفت دقیقهای که حاصل زحمتهای سه سالهی گروهی از هنرمندان بود. دکتر حسینی بعد از اینکه از روی سِن پایین آمد، کنار آقای طالب زاده نشست و این بار هم باز عکاسها جلوی آنها ایستادند و شروع کردند به عکس گرفتن. یکی از عکاسان که با دوربین اش کنار آقای طالب زاده و حسینی ایستاده بود، گوشیاش را به یکی از دوستانش داد و با اشاره گفت: «از من و این دو نفر عکس بگیر.»
حالا نوبت کاردار سفارت کوبا بود که به روی سِن بیاید. او که مردی سفید پوست بود؛ در مورد مردم کوبا و شباهتهایشان با ایرانیها که در مقابل زورگوییهای آمریکا ایستادند، صحبت کرد. او قبل از حرفهایش به فارسی گفت: «ببخشید، من فارسی بلد نیستم»، بعد از آن هم شروع کرد به خواندن از روی متنی که نوشته و ترجمهاش را هم به مجری داده بود. کاردار سفارت کوبا در ایران میگفت: «آمریکاییها هر چند وقت یک بار در مورد نقض حقوق بشر در ایران و کوبا صحبت میکنند؛ اما کدام حقوق بشر؟»
خانوادهی شهید هادی باغبانی همان خبرنگاری که در سوریه شهید شده بود وارد سالن شدند و بعد از چند دقیقهای از آنها دعوت شد که برای تقدیر به روی جایگاه بیایند. از دو مهمان دیگر برنامه هم دعوت شد که به رویِ صحنه بیایند تا با اهدای تندیس جشنواره به خانوادهی این شهید، از ایشان تقدیر کنند. فقط چند ثانیه بعد بود که فقط دختر حدودا ۶ سالهی شهید به روی سِن آمد و نشان یادبود را گرفت. آن دو مهمان هم در حالی که روبهروی حضار و عکاسان ایستاده بودند به احترام دختر شهید باغبانی، زانو زدند تا قدشان با دخترک شش ساله همسطح شود. عکاسان که منتظر سوژه بودند؛ از این صحنه غافل نشدند. یک از آن دو مهمانِ زانو زده هم پس از چند ثانیهای اشکش جاری شد.
سردار قاسمی که بر روی سِن دعوت شد بیشتر از نادر طالبزاده صحبت کرد. او میگفت: «در دورهای بعضی از افراد خر کیف میشوند که مدرکی مثل مدرک تحصیلی طالبزاده داشته باشند و احیانا گرین کارت داشته باشند و سپس با حالت خنده گفت بعضا هم مسئولین دو جنسیتی (دو تابعیتی) هستند، نادر مثل یک آدم خاکی، به دور از اینها است.» نادر طالبزاده کسی است که در گرماگرم انقلاب به ایران برگشت و خالصانه کار کرد. رسانههای آمریکایی که در جریان تسخیر لانهی جاسوسی دروغ بافی میکردند با به چالش کشیده شدن از طرف طالبزاده روبهرو شدند. طالبزاده با مستندی که ساخت از مدیر رسانههای آمریکایی اعتراف گرفت که آنها به مردم دروغ میگویند. طالبزاده از دوستان نزدیک شهید آوینی بوده و حاصل همکاری رسانهای آنها سه مستند است: ساعت ۲۵ که سردار قاسمی در مورد آن گفت: «نماینده ی ایران در آمریکا شخصی بود که الان شده وزیرخارجهی ما (البته نمیخواهم به کسی اشاره کنم) به هیچ وجه به طالبزاده راهکاری نداد و حاضر به همکاری با او نشد و دستتنهایش گذاشت. سردار قاسمی با آن حالت خاص همیشگی که در مورد فتنه صحبت میکرد؛ گفت: «مهمتر از همهی اینها حضور در صحنهی نادر طالبزاده در فتنهی ۸۸ است. کودتای نرم هشت ماهه که حط قرمز آقاست. در جریان فتنه خیلی از افراد رفتند؛ از هنرمند بگیر تا فیلمساز و رقاص و خواننده؛ همان افرادی که قبل از رفتن «ربنا» میخواندند و بعد رفتن به خارج «تفنگت را زمین بنداز». سردار قاسمی با حالت طنزمایهای گفت: «اگر نادر بقیهی عمرش را بگزارد و یک اشهد از الکساندردوگینگ، کسی که به پوتین مشاوره میدهد؛ بگیرد، خیلی خوب میشود.»
نادر طالبزاده هم در صحبتهایی کوتاه گفت: «قبل از هر چیز ما به یک قرارگاه مرکزی جنگ نرم نیاز داریم و دوم اینکه پدافندمان را به خارج بفرستیم؛ یعنی برای شناساندن بیشتر انقلاب و صدورآن سخنران به خارج بفرستیم.»
هرچه به پایان برنامه نزدیک میشدیم، اذان نزدیکتر میشد. کبوتر داخلِ قفسِ جلویِ جایگاه هم هر چه میگذشت بیقرارتر میشد. بیقرارتر برای آزادی. دختر ۶ سالهی شهید باغبانی که با مادرش در ردیف اول نشسته بود؛ بازیگوشیهای بچهگانهاش را میکرد و برای مادرش ناز. گاهی اوقات پوشیهاش را با ناز و ادای بچهگانه روی صورتش میکشید و با مادرش صحبت میکرد. انگار که دخترک ۶ ساله دلش برای پدرش تنگ شده بود.