گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ روی میز بطریهای آب معدنی گذاشتهاند که نه سرد هستند نه گرم. معتدل و ولرم. بیشتر برای دوش گرفتن خوبند تا نوشیدن! توی سالن اما هوا خنک است و پوستر مستند «پرونده ناتمام» را انداختهاند روی السیدیهای کنار سالن و روی پرده نمایش. پوستری که در فرمت یک شماره روزنامه اطلاعات طراحی شده. از آن قدیمیها که آدم را یاد تیتر «امام آمد» میاندازد با تصویری از امام که روی صندلی هواپیما نشسته بود و به روبرو نگاه میکرد. روی پوستر تبلیغاتی مستند با فونت بزرگ و به رنگ قرمز نام فیلم آمده: «پرونده ناتمام» و زیرش ریزتر نوشته شده: «ناگفتههایی از انفجار دفتر نخستوزیری در 8 شهریور 1360». در بالاترین نقطه روزنامه نقل قولی از هاشمی در دفاع از بهزاد نبوی در خطبه نماز جمعه آن سالها آمده: «بهزاد نبوی شخصیت بسیار معتبر این جمهوری را زیر علامت سوال قرار میدهند و این ترور دوم است.» طراحی پوستر اثر در قالب روزنامه با نقلقولهای مستند و مستقیم یعنی با مستندی پژوهشمحور طرف هستیم که قرار است درباره واقعهای تاریخی کند و کاو کند.
طبق ساعتی که وعده دادهاند الان نوبت اکران مستند است اما در عوض دو بار تیزر تبلیغاتی را میبینیم که در آن حسن عباسی، حمید رسایی، عطریانفر و دیگران نظرشان درباره «پرونده ناتمام» میگویند. تیزری که نه صدای خوبی دارد و نه تصویر با کیفیتی. بعد مجری برنامه پشت تریبون میآید و شعری نیمه ادبی نیمه عاشقانه درباره رجایی میخواند. بالاخره چراغها خاموش میشوند و برنامه رسماً آغاز میشود. «پرونده ناتمام» گفتوگو محور است و مبتنی بر نریشن و کمی نیز فیلمهای آرشیوی. ریتم مناسب فیلم به همراه ایده جسورانهاش باعث میشود که مخاطبان تا انتها با آن همراهی کنند و مهمتر اینکه سوژه را تا حد زیادی برای آنها تبدیل به مسأله و پرسش میکند. بعد از پایان مستند مرد جانبازی که روی ویلچر و جلوی سالن نشسته است مشتش را گره میکند و چیزهایی میگوید که در صدای جمعیت و مجری گم میشود. مجری برای اینکه نظم جلسه را برقرار کند شعر دیگری میخواند. از سمت راست سالن خانم دیگری بلند میشود و بلند میگوید: «من پدرم در انفجار دفتر نخستوزیری شهید...» و مجری دوباره شعری میخواند و جمله آن خانم ناتمام میماند. مجری برنامه نمیدانست که مزه این برنامهها به همین اتفاقات پیشبینینشده و خودجوش است. برای همین تا رفتار برنامهریزینشدهای میدید فوری و در نطفه آن را خفه میکرد. مثل همه مجریهای عالم که رسالت تاریخیشان عادی نشان دادن وضعیتهای بهم ریخته است.
اولین سخنران برنامه «مسعود دهنمکی» است که همینکه از بین جمعیت به سمت تریبون میرود یکی به شوخی میگوید کیفش را بگردید! اشارهای خلاقانه و بامزه به ماجرای بمبی که توی کیف مسعود کشمیری بود و دفتر نخستوزیری را ترکاند. دهنمکی کوتاه صحبت میکند و طنازانه که استراتژی مناسبی برای چنین جلساتی هست و با استقبال هم مواجه میشود. او میگوید: «بسیاری از افرادی که در پرونده شهیدان باهنر و رجایی فعالیت میکردند، هیچیک امروز در میان ما نیستند؛ یا شهید شدند یا به نوعی آنها را به شهادت رساندند. من توصیه کردم به آقای موگویی که این کار را انجام ندهد، البته خودم فیلمنامهای با نام نفوذیها را آماده میکردم، اما چون جانم را دوست داشتم، آن را رها کردم.»
بعد از دهنمکی نوبت به سیدحمید روحانی رسید. او در آغاز کنایهای به تیم تولیدکننده این مستند میزند و میگوید: «صرف حدس و گمان نمیتوان در مورد افراد نظر داد. افرادی که در این فیلم متهم هستند، نتوانستیم ثابت کنیم مجرماند و باید در این قضیه دقتنظر شود. امیدوارم سازندگان این مستند برای کارشان حجت شرعی داشته باشند.» او با تن صدای یکنواخت و آرامی صحبت میکند که ملالآور است و خستهکننده. وقتی هم که برگهای به او میدهند تا کوتاهتر حرف بزند به طعنه میگوید: «اگر میدانستم اینقدر محدودم میکنید نمیآمدم.» روحانی کلی حرف میزند و عام. از نفاق در طول تاریخ انقلاب میگوید و اینکه باید مواظب نفوذ منافقان باشیم. یا اینکه شهید باهنر و شهید رجایی ساده زیست بودند. بعد از مرور تاریخ اسلام گریزی هم به فیشهای نجومی میزند و قصور روحانیِ رئیسجمهور در این ماجرا. جمعیت تکبیری میگویند. زن دیگری بلند میشود و میگوید نگذارید به بچه انقلابیها بگویند تندرو. زن دیگری آرام میگوید همه کسانی که اینجا هستند به ولایت فقیه اعتقاد دارند.
نوبت به حمید ترقی میرسد. عضو حزب مؤتلفه اسلامی که کنایهی ریزی به صحبتهای طولانی روحانی میزند و وعده میدهد که کوتاه صحبت کند. او میگوید: «این مستند خالی از اشکال نیست. خیلی از مصاحبهشوندگان واقعیت قضیه را نگفتند. این را هم بگویم که هرکسی نمیتواند نفاق را تشخیص بدهد. امیدوارم به دلیل شفافیت بیشتر اطلاعات کاملتری در مستند گنجانده شود، مصاحبهکنندگان برخی واقعیتها را نگفتند، ازجمله اینکه چرا چند روز قبل از حادثه به حراست نخستوزیری ابلاغ میشود که تعدادی از افراد مصون از هرگونه حراست باشند. چه کسی قبل از محسنی اژهای با تقی محمدی دیدار داشته است؟ مذاکرهکنندگان با تقی محمدی چه کسانی بودند؟»
سخنران آخر مراسم حسن عباسی است که چندین نفر ایستاده تشویقش میکنند. او میگوید: «در قرآن روی «استقامت» تأکید شده. آدمی که استقامت میکند مثل کسی که روی یخ اسکی میکند نباید لیز بخورد. خواهش میکنم از جواد موگویی (کارگردان) و تیمش که برای جلوگیری از هرگونه لغزشی بروند سراغ صاحب نظران تاریخ شفاهی و نظر آنها را جویا شوند و تا قبل از آن این فیلم را اکران نکنند.»
همزمان با صحبتهای عباسی روی پرده نمایش تصاویری مرتبط نمایش داده میشود. شبیه این کنفرانسهای علمی دانشگاهی. او میگوید: «نفاق نشانه خوبی است! هرگاه حق غلبه داشته باشد نفاق شکل میگیرد. انقلاب ما غلبه حق بود و برای همین منافقان سر باز کردند. زمانی که باطل در اقلیت است و حق غلبه دارد باطل خودش را به رنگ اسلام درمیآورد.»
صحبتهای عباسی هرچه جلوتر میرود اوج میگیرد و پرشورتر میشود. و برای لحظاتی شبیه سخنرانی تاریخیاش در دوره اصلاحات میشود. همان سخنرانی ماندگار که پر بود از صراحت و شجاعت و نترسی. او میگوید: «هیچکس را معیار حق نگیرید. همه را با حق بسنجید. قبیلهگرایی نکنید.» و اینکه: «عملیات کشمیری پیچیدهترین عملیات نفوذ بوده. اینکه دبیر شورای امنیت ملی یک کشور نفوذی بوده باید موشکافی شود. او آنقدر منافق بوده که حتی شهید رجایی را هم فریب داده بود.»
عباسی در طول سخنرانیاش تن صدایش را تغییر میدهد. گاهی اوج میگیرد و گاهی فرود میآید. مسلط است و تپق نمیزند. او میگوید: «روحانیت منهای اسلام بسیار خطرناکتر از اسلام منهای روحانیت است. روحانیت منهای اسلام یعنی خطر نفوذ.» و سخنرانیاش را اینطور تمام کرد: «به لیبرالها هشدار میدهم دست از لیبرالیسم بردارید و به دامان قرآن پناه بیاورید.»
صحبتهای حسن عباسی که تمام میشود کسی منتظر خداحافظی مجری نمیماند. همه میروند سمت در خروجی. مرد میانسالی با قامت نسبتاً کوتاهی بیرون سالن ایستاده و شعار میدهد: «مرگ بر فتنهگر، مرگ بر غارتگر، فیلم بگیر ببر، عکس بگیر ببر.» بیرون سالن اما همان آبهای معدنی ولرم را بین جمعیت تقسیم میکنند.