به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری دانشجو، فیلسوفان جملهای دارند که آن را مثل پاکترین یافته ذهنی خود به یکدیگر قرض میدهند و بر آن اتفاق دارند. آنها میگویند: «غایت وجود تو همان چیزی است که دغدغه آن را داری.» بر این اساس جنس و غایت وجودی کسی که برای سگها، احساس دارد اما برای دستهای از انسانهای به فلاکت افتاده، معتقد است که باید آنها را عقیم کرد تا نسلشان بر افتد، نمیتواند از جنس و غایت وجودی انسانها باشد بلکه بیشتر به جنس و غایت وجودی همان سگها میماند. مطلب ساده است اما اینجا یک تفاوت هم بین کسانی که از سگها فقط «دم» میزنند و دیگران هست. در دین، حیوانات حقوق دارند و آزار حیوانات حتی کیفر آتش دوزخ دارد و در تاریخ ما داستانهای بسیاری است که عرفا و مردان دین با دیدن سگان گرسنه، غذای خود را به آنان میدادند و حقوق سگها را رعایت میکردند اما در عصر معاصر، گاهی تولید مثل، نگهداری و پرورش همین سگهایی که محل دغدغه میشوند، در سختترین شرایط غیرطبیعی و غیراخلاقی است تا برای کسانی که سگ خانگی میخرند، سگ تولید شود. در همین عصر داستانها بیشتر درباره آزارهای عجیب سگان خانگی و حتی تجاوز انسان به آنهاست.
کسی پیدا میشود و میگوید: «دولت نباید پول ما را خرج بچههایی کند که از کارتنخوابها به دنیا میآیند و باید آنها را عقیم کرد.» همین فرد برای سگها دغدغهای بسیار فراتر دارد که حتی حاضر نیست ببیند مردم در فحش دادن، گاهی از واژه سگ استفاده میکنند. عدهای معتقدند همه این حرفها کاملا تحت تأثیر پست ترین تفکرات نژادپرستی رایج در کشورهای غربی است. دم زدن از اینکه باید کارتن خوابها را عقیم کرد، کاملاً دغدغهای غیرانسانی است که مخالفان این نظر معتقدند از کمتر جانوری میتوان شبیه این سخنان را شنید. همچنین سخن گفتن از اینکه نباید پول مالیات ما را خرج فرزندان کارتن خوابها کرد، به رغم آنکه کلیشهای برگرفته از فرهنگ غرب و حساسیت آنها درباره مصادیق مصرف مالیات هایشان است ولی حتی در آن فرهنگها هم کمتر پیش میآید که کسی خوی انسانی را تا به آن حد از یاد برده باشد که بگوید فلاکت زدهها را عقیم کنید تا مجبور نباشید مالیات من را خرج آنها کنید. شگفتآور اینکه همین انسان نماها وقتی در جمع غربپرستی یکدیگر مینشینند، از فیلمسازان و موسیقیدانان و نویسندگان و فیلسوفان بزرگ غربی یاد میکنند که در شرایط فلاکت بار خانوادگی به دنیا آمدهاند و زیر دست والدینی معتاد یا به غایت فقیر پرورش یافتهاند. در این گونه موارد فلاکت چیز با ارزشی است که میتواند از باب مثال یک موسیقیدان بزرگ بیرون بدهد اما فلاکت وطنی باید عقیم شود و نباید پولی خرج آن کرد.
حال در مقابل کسانی هم هستند و در همین چند روز اخیر ابراز نظر کردهاند که حاضر نیستند مالیاتشان خرج کسی شود که اندیشه عقیم کردن بینوایان را دارد و دغدغهاش در زندگی «فحش نشدن سگ» است. این عده میگویند چنین جانور خطرناکی را باید عقیم کرد تا نسل این تفکرات ضد بینوایی قطع شود. در اینجا با این نزاع عقیم کردنها باید چه کرد؟! بعید است که بتوان بین این دو گروه مصالحه کرد. آن کس که میگوید باید کارتنخوابها و گورخوابها را عقیم کرد، با صراحت از مخالفان خود میخواهد که «حرفهای سطحی و بدون دانش نزنند.» اما دسته دوم که میگویند باید همین آدم را – و زنش را که هیزم کش افکار اوست – عقیم کرد تا نسل این تفکرات ضد بشری قطع شود، سخن گفتن وی از «دانش» را تهوع آورترین بخش اظهارات او میدانند که حتی از اصل اندیشه او در عقیم کردن کارتن خوابها نیز تهوع آورتر است.
به هر حال برای دولتمردان نیز کار سخت شده است، زیرا درحالی میخواهند برای گورخوابها ابراز احساسات کنند که یکی از جمع ایشان پیشترها از عقیم کردن آنها سخن گفته بود و شاید همین تفکرات است که ریشه منازعات غیرانسانی را در روزهای اخیر آبیاری کرده است.
منبع: جوان