به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، فقدان هاشمی رفسنجانی سوای همه حواشی و گمانه زنیها و تبعاتی که برای بخش های مختلف سیاسی در ایران خواهد داشت، یک پیامد و پیام روشن برای ساختار سنتی توزیع منافع در کشور نیز خواهد داشت. به نظر می رسد مساله جانشینی هاشمی یک مساله مهم و درخور گفتگو باشد نه فقط از جهت این که چه کسی عهده دار منصب ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام خواهد شد بلکه بیشتر از جهت پاسخ به پرسش مهمی درباره امکان شکل گیری دوباره یک مرجعیت معتبر در میان بخشهای مختلف نخبگان سیاسی ایران. پیش فرض این پرسش این است که هاشمی در میان نخبگان سیاسی جمهوری اسلامی نوعی مرجعیت داشت. مرجعیتی که با مرور زمان و تغییر دیدگاههای تعداد زیادی از این نخبگان و چرخش آنها به سمت پذیرش چارچوبهای کلان نظام حاکم بر جهان، گسترش و عمق بیشتری یافت. در اصل و به عبارتی بهتر این دیدگاههای نخبگان سیاسی بود که به سمت فرا روایتهای غالب جهان سرمایهداری تغییر یافت و از این رو خواسته و یا ناخواسته به تقویت جایگاه هاشمی رفسنجانی به عنوان اولین کسی که دستور کار حکومت داری در جمهوری اسلامی را به سمت سرمایه داری تغییر داد، انجامید. در این میان آن دسته از نخبگان سیاسی که با این تغییرات بنیادین همراه نشدند، هر روز بیشتر از پیش به حاشیه رفتند. به گونه ای که آنها سالهاست -علی رغم رسمیت داشتن دستور کارهای ارزشی جمهوری اسلامی به لطف حضور رهبر انقلاب- جز در مقاطعی قدرت تاثیر گذاری بر رویکردهای کلان سیاست ورزی در ایران را نداشته اند. البته پوسته انقلابی و مذهبی تعداد زیادی از نخبگان سابق الذکر را نباید با تفکر بر مبنای نظام ارزشی اسلامی-انقلابی اشتباه گرفت.
مخلص کلام اینکه آن دسته از نخبگان سیاسی که قدرتمندند و توانستهاند شبکه های مالی و اقتصادی زیادی را در طول زمان ایجاد کنند، عمدتا به سمت اداره کشور با یک رویکرد سرمایه دارانه تمایل دارند و در این میان هاشمی رفسنجانی بهترین پتانسیل را برای ایفای نقش وزنه تعادل داشت. البته باید به نکته مهم دیگری نیز اشاره کرد و آن این است که به رغم همه تفاوت های موجود در میان نخبگان سیاسی جمهوری اسلامی به هر دلیل و علتی هم اکنون یک شبکه گسترده از روابط غیر سیاسی -اقتصادی و بر مبنای نسبتهای خویشاوندی و سوابق دوستی در میان این نخبگان وجود دارد. مسالهای که چرخش فکری به سمت بازار آزاد و لیبرالیسم سیاسی را با نوعی محافظه کاری عجین میکند. محافظه کاری بر سر ساختارهای سنتی و الیگارشیک موجود در نظام تحرک سیاسی کشور. محافظه کاری که با هر تغییری در این ساختار به مخالفت بر می خیزد و روشنترین و واضح ترین این مخالفت، اجماع عجیب و بسیار قوی تقریبا همه این نخبگان سیاسی بر ضد محمود احمدی نژاد بود. اجماعی که از سوی دیگر مرکزیت هاشمی رفسنجانی را بیشتر و علنی تر کرد و به نوعی به نقطه ماکزیممی رسید که پس از آن البته به نظر نمی رسد که چنین نقطه ای دیگر تکرار شود.
در میان نخبگان سیاسی طرفدار نظام جمهوری اسلامی عدهای هستند که کمتر فرصت کشیده شدن به مناصب و موقعیت های اقتصادی و سیاسی را داشتهاند. این قبیل نخبگان سیاسی که عمدتا در بازه های سنی بین سی تا چهل سال و کمتر قرار دارند، بیشتر نقش سمپاتهای ارزشی انقلاب اسلامی و ذخیره های اجتماعی آن را داشته اند و تاثیر گذاری بر سیاست را از مسیر فعالیتهای رسانه ای دنبال می کنند. این نخبگان بسیار وفادار، پر انرژی و کمتر به کار گرفته شده (البته به جز در بخشهایی از دولت احمدی نژاد) بزرگترین منتقدان ساختارهای غیر شفاف الیگارشیک و قبیله ای هستند و به تبع این بیشترین سهم را در فردای فروپاشی این نظام بسته تحرک سیاسی خواهند داشت. طبیعتا این قشر از نخبگان به دنبال رشد سیاسی هستند و بزرگترین مانع در برابر آنها همان ساختارهای در همتنیدهای است که وصفشان رفت. در اصل چالش برای این نخبگان دو قسمت دارد. اول مواجهه با یک بافت نخبگانی رقیب که از نظر اقتصادی در جایگاه سرمایه داران کلان قرار دارند و دوم ساختار الیگارشیک و پیوندهای محکم خویشاوندی و محفلی و قبیله ای بین نخبگان رقیب آنهاست. بخش اول این چالش که با مرور زمان و در طی بیش از سه دهه شکل گرفته است، کم کم بر وجه دوم چالش خواهد چربید. چرا که با گذشت زمان ساختار الیگارشیک موجود دچار کهولت سن می شود و با اقتضائات حاکم بر طبیعت کم کم از تعداد گرههای محکم هویت بخش آن کاسته می شود و ورای اینکه کدام گره نقش گره های جدید را بر عهده بگیرد، رو به اضمحلال خواهد رفت. چرا که همه گرهها مشمول مرور زمان و قوانین طبیعت هستند. از طرف دیگر تغییر جهان زیست نسل های جدید متعلق به این کاست الیگارشیک و نزدیکی آنها به سبک زندگی غربی و همچنین محدود شدن حوزه راز آلود مربوط به زندگی آنها به واسطه گسترش انفجارگونه رسانه ها، تمایلی در میان آنها برای حفظ این بافت و ساخت نخواهد بود. از طرف دیگر همانگونه که گفتیم وجه سرمایه دارانه نخبگان الیگارشیک کم کم بر وجه دیگر آنها خواهد چربید و نسلهای جدید آنها بیشتر تمایل خواهند داشت که از این پنجره به بقای در قدرت بنگرند.
در جمعبندی آنچه مختصرا گفتیم باید گفت که با مرگ مرحوم هاشمی یکی از گره های مهم این ساختار الیگارشیک از دور خارج شد و بر مبنای استدلالمان حتی اگر نقش و جایگاه آن بازآفرینی شود به علت کهولت سن این ساختار به زودی دوباره همین اتفاق خواهد افتاد. و این گرچه برای نخبگان سیاسی کمتر بازی داده شده و سمپات های ارزشی انقلاب اسلامی نوید باز شدن یک کانال گشاده تر تحرک سیاسی است ولی به واسطه سرمایه های بزرگ متعلق به کاست الیگارشیک مورد بحث به شدت تحت فشار قرار خواهد گرفت. سرمایه هایی که بر مبنای جبرهای اقتصادی، صاحبانشان را به سمت حل شدن در جهان واقعا موجود کنونی هدایت می کنند و شاهد آن هم چرخش گسترده این نخبگان در تقریبا دو دهه اخیر به سمت لیبرال دموکراسی است. لیبرال دموکراسی که در جهان کنونی به واسطه سیطره سبک زندگی رسانه زده و مصرفی به راحتی در پشت نقابی موجه پنهان خواهد شد و این کار را برای خیل نخبگان سیاسی انقلابی مانده و انقلابی سخت تر خواهد کرد.
منبع: نسیم