به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، شاعران با زبان شعر، عشق و ارادت خود را به بهترین بانوی عالم؛ حضرت فاطمه الزهرا (س) به تصویر می کشند. ما نیز به مناسبت شهادت آن یگانه بانوی اسلام، بخشی از اشعاری که در وصف ایشان سروده شده را در این گزارش آورده ایم.
بحر نزول رحمت حق آیه میشوی
گریان برای حاجت همسایه میشوی
بانو بس است این همه گریه که میکنی
داری خیال میشوی و سایه میشوی
اذکار آسمانی تسبیح مرتضی
پر پر شدی چقدر مفاتیح مرتضی
مردم توجهی به کلامم نمیکنند
قدری حیا ز شأن و مقامم نمیکنند
جای همه بیا و جواب مرا بده
حالا که کل شهر سلامم نمیکنند
هفتاد روز مبهم و مسکوت مانده ای
از آن دوشنبه فاطمه مبهوت مانده ای
با صد امید گفتی و گهواره ساختم
اما حالا به فکر روکِش تابوت مانده ای
ردِّ خزان به چهره ات ای یاس مانده است
وضعت هنوز فاطمه حساس مانده است
خیلی دلم شکسته بدان میکُشد مرا
خونی که روی دسته ی دستاس مانده است
دیشب سر نماز شبت گریه ام گرفت
با آه آهِ روی لبت گریه ام گرفت
وقتی قنوت نیمه شبت نیمه کارِ ماند
بر دستهای با ادبت گریه ام گرفت
زهرا غم مرا چه کنم تا که حل کنی
زهری که مانده بر جگرم را عسل کنی
بغضی نهفته موی حسن را سفید کرد
قدری نمیشود حسنت را بغل کنی
دیدی دعای مضطرمان هم اثر نکرد
امن یجیب دخترمان هم اثر نکرد
قرآن به سر گرفته حسن با برادرش
حتی امید آخرمان هم اثر نکرد
حاج منصور ارضی حسینه صنف لباس فروشها
فيض روح القدس عالم معنا زهرا
تا به معراج کشانده ست نبى را زهرا
مصطفى خواسته اش خواستن فاطمه بود
رفت معراج که آخر برسد تا زهرا
به زمين آمدنش آمدن ساده نبود
دست بر سينه نبى گفت: بفرما زهرا
سر آوردن اين سوره کوتاه چقدر
گفت جبريل: على، گفت نبى: يا زهرا
اينکه حق با على است، اينکه على با حق است
معنى هر دو اش اين است: "على با زهرا"
قرب آن است که در سجده به زهرا برسند
سر سجاده رسيده ست به زهرا، زهرا
يک على داشت خدا، فاطمه هم داشت يکى
بخدا نيست کسى فاطمه الا زهرا
مرتضی مثل نبی بوسه به دستش مي زد
حجت الله علی، حجت اعلا زهرا
من ز طيف عرفاى نجفى هستم که
ذکرم امروز بود فاطمه، فردا زهرا
کاروبار دل ما پيش خدا مي گيرد
سروکار دل ما باشد اگر با زهرا
قبر ما سوخته ها جنت ما خواهد شد
بنويسند اگر بر لحد ما "زهرا"
علی اکبر لطیفیان
بی نام تو زهرا، گره ای واشدنی نیست
هرگز نفسی بی تو مسیحا شدنی نیست
بوسیدن دستان تو معراج رسول است
فرزند کسی، ام ابیها شدنی نیست
سلمان که مسلمان شده ی دست نبی بود
فهمید که بی مهر تو منا شدنی نیست
خورشید زیادی ست به هر جا که تو باشی
مانند تو هر زهره که زهرا شدنی نیست
از چشم تو تا عرش خدا فاصله ای نیست
بی عطر تو فردوس فریبا شدنی نیست
باید که خدا بر قلمم واژه گذارد
چون جمله هم شأن تو پیدا شدنی نیست
تو منحصرآ بانی این چرخ کبودی
در خلقت ما نقش تو حاشا شدنی نیست
حسن کردی
خلقِ عالم، بهانه ى زهراست
رحمتِ بى كرانه ى زهراست!
هيجده سال، ظاهرِ بانوست
قَدرِ فهمِ زمانه ى زهراست!
بی وضو نامِ او نبُردم اگر...
احترامِ ترانه ى زهراست!
روزی و برکتِ سحرگاهی
از دمِ مادرانه ى زهراست
اشكِ شورِ بدونِ قیمتمان
نمكِ آب و دانه ى زهراست!
حُرمتِ مسجدِ پيمبر از...
حُرمتِ دربِ خانه ى زهراست!
شانه از دردِ شانه اش افتاد
تَركى روى شانه ى زهراست!!
غمِ ما تا رسيدنِ پسرش...
تُربتِ بى نشانه ى زهراست
حبیب نیازی
گریان روضه ایم و عزادار فاطمه
عمری اسیر کوچه و بازار فاطمه
جبران لطف مادریش را کجا توان
تا بی نهایتیم بدهکار فاطمه
روز ازل خریده مرا او برای خویش
اکنون اگر شدیم خریدار فاطمه
او یک تنه حریف تمام سپاه شد
جانم فدای آن همه پیکار فاطمه
تا روز حشر شامل نفرین ما شود
هرکس بنا نهاده به آزار فاطمه
هرکس اسیر مشغله ای گشته است و ما
شاعر شدیم، شاعر دربار فاطمه
یاسر مسافر
عشقش به عمق جان عاشق ها سرایت کرد
آن مادری که از ولای حق حمایت کرد
با بودنش احساس احمد بی نیازی بود
در زندگی عشقش محمد را کفایت کرد
خالق برای آبرو دادن به قرآنش
با سوره ی کوثر وجودش را حکایت کرد
در جذبه های بی کرانش بی نهایت گشت
حیران شد آنکه در مقام او درایت کرد
با دست خود حتی مسیحی را غذا می داد
با چادرش حتی کلیمی را هدایت کرد
اعمال او تأویل آیات سعادت بود
افعال او تفسیر معنای ولایت کرد
تن پوش زیبایی فقط از دار دنیا داشت
شام زفاف آن را به یک سائل عنایت کرد
نه سال مولا خم به ابرویش نمی افتاد
کامل حقوق همسر خود را رعایت کرد
مولا علی راضیِ راضی بود از زهرا
مولا همیشه نزدش احساس رضایت کرد
جعفر ابوالفتحی