به گزارش گروه دیگر رسانه های خبرگزاری دانشجو، پرویز امینی طی یادداشتی نوشت:
خیلی شفاف و روشن معلوم است که مخاطب اصلی صحبتهای دیروز صبح رهبری، احمدینژاد به عنوان رئیسجمهور سابق و رادیکالترین معترض و مخالف کنونی است! احمدینژاد پس از تلاش نافرجام در پروژه بازسازی خود، تلاش کرده است خود را در موقعیت آلترناتیو جمهوری اسلامی متعارف و در کلیت آن نشان دهد و به طور طبیعی، پیشفرض این استراتژی، فاصلهگذاری و برجسته کردن مرزبندیاش با کل حاکمیت است. خصوصا اینکه به دلیل سوابق و چسبندگی بالای گذشته وی به جمهوری اسلامی، این تفکیک او از جمهوری اسلامی برای راهبردش ضرورت مضاعف دارد. مسیری که محور مشترک و راهبردی مواضع و تصمیمات احمدینژاد از سال گذشته تا کنون است.
علاوه بر این، در نگاه از پایین به بالا، احمدینژاد این جمعبندی را دارد که اولا سطح نارضایتیها از جمهوری اسلامی بالا و گسترده و عمیق است و ثانیا وی برعکس جمهوری اسلامی، از آنچنان اقبال اجتماعی برخوردار است که میتواند رؤیای خود را محقق کند. البته همانطور که پیشتر بیان کردهام، اعتماد به نفس فوق متعارف احمدینژاد نیز او را به تحقق چنین رؤیایی، باورمند میکند که خواهد توانست آلترناتیو جمهوری اسلامی را تأسیس کند. این مسائل، موتور تحلیلی و محرک مواضع و کردارهای احمدینژاد است و پیشاپیش مشخص بود که روند رادیکالیزه کردن اعتراضاتش به دستگاه قضایی و شخص صادق لاریجانی، ختم و محدود نخواهد شد و همه سطوح حاکمیت را مستقیم و غیرمستقیم در بر خواهد گرفت. اعلام عدم صلاحیت و مشروعیت صادق لاریجانی و غاصبانه دانستن حضور او در موقعیت ریاست قوه قضائیه، از علائم آغازین آن بود.
به نظر میرسد بر اساس تجارب پیشین از رفتارهای احمدینژاد و فاصلهگذاری از نظام به عنوان راهبرد غالب او، احتمال تغییر مشی احمدینژاد علیرغم صحبتهای دیروز رهبری ضعیف است. احمدینژاد در واکنش به صحبتهای دیروز رهبری سه جور واکنش نشان خواهد داد:
یکم؛ انکار مخاطب اصلی صحبتهای رهبری بودن که از نظر باورپذیری و واقعیتنمایی بسیار آسیبپذیر است و از نظر عملی نیز واکنشی منفعلانه بعد از یک دوره تجربه رادیکالیزم سفت و سخت است.
دوم؛ موضع «سکوت توأم با القاء مظلومیت» و «اجتماعی کردن» احساس مظلومیتش با تأکید بر اینکه با صحبتهای رهبری، باب نقد و اعتراض بسته شده است. که هر دوی این مواضع موقت خواهد بود و با توجه به تجربیات پیشین، نمیتوان این جمعبندی را داشت که این صحبتهای رهبری برای احمدینژاد جنبه بازدارندگی اساسی و تغییری در راهبرد اصلی او به شرحی که گفته شد، داشته باشد.
سوم؛ استقبال از ورود رهبری به این مناقشه و تداوم رویکرد اعتراضی و انتقادی و رادیکال خود، البته این بار در یک سطح بالاتر یعنی رهبری و به تلویحات اعتراضی خود درباره رهبری در این مدت، صراحت بخشیدن است.
به نظر میرسد احمدینژاد باتوجه به پیشفرضهایی که در حرکت خود دارد و مواضع و رفتارهایی که تاکنون اتخاذ کرده است، به شکل ناگزیری، فرجام کارش به رویارویی با جمهوری اسلامی منجر خواهد شد. یا به تعبیری احمدینژاد در موقعیتی است که بعد از این، اصل بر رویارویی با نظام است مگر اینکه او در نظر و عمل خلاف آن را اثبات کند.
اما خطای احتمالی احمدینژاد در محاسباتش در کجاست؟
احمدینژاد احتمالا این پیشفرض را دارد که به دلیل هزینه بالای برخورد با او، جمهوری اسلامی این هزینه را تحمل نخواهد کرد و در بستر چنین مصونیتی میتواند پروژه خود را به پیش ببرد. این پیشفرض البته بارها نقض شده است.
یکی از مهمترین مقاطع آن، در انتخاب اسفندیار رحیم مشایی به عنوان معاون اول در دولت دهم، درست بعد از حوادث سال ۸۸ است. احمدینژاد علیرغم نارضایتی رهبری، این تصمیم در آن مقطع را با این پیشفرض اتخاذ کرد که در شرایط بحرانی و چالشی بعد از انتخابات، درحالیکه مدیریت کشور درگیر یک مناقشه گسترده است، جبههای جدید و از درون خود باز نخواهد کرد و این شرایط اتفاقا بهترین شرایط برای اتخاذ چنین تصمیمی است و هزینههای احتمالی ورود رهبری به این مسئله، درست در این شرایط که خود اصل نظام در معرض خطر است، بالاست و از دایره مصلحت اندیشی خارج خواهد بود.
دومین مقطع، مناقشه بر روی برکناری وزیر وقت اطلاعات و متعاقب آن مخالفت رهبری و خانهنشینی یازده روزه اوست که قرار بود با بالا بردن هزینهها به تجدید نظر رهبری در تصمیمش منجر شود.
ماجرای یکشنبه مجلس و کاندیداتوری مشایی برای ریاست جمهوری سال ۹۲ و نیز کاندیداتوری خود در انتخابات اخیر، مجددا از جمله مواردی بود که احمدینژاد فکر میکرد با بالا بردن هزینههای مخالفت با او، میتواند حاکمیت را به نفع تصمیم و مواضع خود بچرخاند.
در همه این موارد، جمهوری اسلامی و در رأس آن رهبری، نشان داد که این هزینهسازی نمیتواند آن چیزی را که حق و درست و مصلحت میداند، منتفی کند. سوابق جمهوری اسلامی در دوره امام نیز چه در مواجهه با شریعتمداری در مقام مرجع تقلید و مرحوم منتظری در موضع قائم مقام رهبری و چه با بنیصدر در موقعیت رئیسجمهور ۱۱ میلیونی، مؤید همین رویه است.
صحبتهای دیروز رهبری و صراحتش در خطاب انتقادی و اعتراضی قرار دادن احمدینژاد نیز حاکی از انفعالناپذیری ایشان بود. صحبتهای رهبری از نظر ملامت اخلاقی و شرعی و سیاسی کردن احمدینژاد، بسیار شبیه سخنرانی رهبری در ملامت احمدینژاد با توصیف رفتار او در جلسه ۱۵ بهمن سال ۹۱ به عنوان خلاف شرع، خلاف اخلاق و خلاف قانون بود.
این انفعالناپذیری آیتالله خامنهای از وجهی در شجاعت شخصیتی وی ریشه دارد. متناسب با تصمیمات و مواضع و کردارهای آیتالله خامنهای در این سالهای طولانی، دریافتهام که ایشان به اقتضای حکمت و عقلانیت سیاسی و تقوای درونی، انعطافپذیر است. اما به سبب خصلت شجاعت شخصیتی، فردی انفعالناپذیر است و نمیتوان او در چارچوب شرایط تحمیلی منفعل کرد. انتخاب احمدینژاد با این مواضع و کردارها به عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام و نیز مدارا با همه رؤسای جمهور منتخب مردم از هاشمی تا خاتمی تا احمدینژاد و روحانی، علیرغم خطاهای راهبردی و عملی آنها، در کنار مواضعی مثل مواضع دیروز رهبری درباره کردارهای احمدینژاد، به خوبی مرز انعطاف و انفعال را در رهبری نشان میدهد. البته بارها این شجاعت و انفعالناپذیری رهبری در مواضع مستحکمش بر روی استقلال و ایستادگی در برابر دولت آمریکا و داشتن موضع تهاجمی و فعال در برابر رژیم صهیونیستی، در ماجرای منا و تهدید به اقدام خشن جمهوری اسلامی علیه حکومت عربستان و نیز خطبه نماز جمعه ۲۹ خرداد سال ۸۸، تجربه شده است.