به گزارش گروه اقتصادی خبرگزاری دانشجو، درخبرها گاه میبینم که یک اقتصاددان استدلال کرده که قیمت واقعی دلار الان بیش از هشت هزار تومان است و دولت در حال ارزان فروشی ان بدلائل پوپولیستی است. همینطوراقتصاددان دیگری شدیدا معتقد است قیمت واقعی دلار الان کمی بیش از هزار تومان است و دولت برای جبران بودجه توفنده جاری خود دارد ارز را بسیار گران میفروشد. باز شبیه این ارقام بسیار گفته میشود (٣٥٠٠، ٤٣٠٠،٤٨٠٠،٦٥٠٠، ...) واقعا کدام عدد صحیح است؟ علت این همه اختلاف چیست؟
برای محاسبه نرخ ذاتی دلار راههای زیادی پیشنهاد شده، اما در ایران معمولا روی تعدیل نرخ ارز با تفاوت تورم ایران و امریکا بحث میشود. موضوع اینجاست که این روش شدیدا به سال پایه حساس است و با انتخاب سالهای پایه مختلف تقریبا همه إعداد بالا قابل نتیجه گیری هستند. در واقع این که قیمت چه سالی را واقعی بدانیم و بعد ان را سالانه با تفاوت تورم دو کشور تعدیل کنیم شدیدا محل اختلاف است.
در این باره که سال پایه کی باشد. هیچ إجماعی نیست و هر کس نظر خود را دارد. سال ٥٧،٦٨،٨١،٨٧، ... هر کدام طرفدارانی دارند. همه انها هم دلایل خود را دارند.
برای فهم اثر گذاری سال پایه موضوع زیر جالب است:
معمولا استدلال میشود علت جهش ارزی سال ٩٠ میخکوب کردن ارز توسط احمدی نژاد است. با انتخاب یک سال پایه متناسب (مثلا ٨٧ یا ٥٧) میتوان نشان داد در سال ٩٠ بعد از تعدیل نرخ به ١٨٠٠ عملا قیمت حول و حوش نرخ ذاتی بوده و علت جهش صرفا منع دسترسی بوده. حال اگر سال پایه را ٨١ بگیریم قیمت ارز سال ٩٠ بسیار بسیار پایینتر از نرخ ذاتی است.
اما ابهام هنوز تمام نشده. کسانی معتقدند برای نرخ گذاری واقعی علاوه بر تعدیل سالانه باید ارزنفت را هم از عرضه خارج کرد، چون فروش ثروت است نه درامد و کسانی هم موافق نیستند. بعد سوال تازه ان است که اگر بپذیریم نرخ واقعی نرخ بدون ارز نفتی است، فرق ارز نفت با ارز حاصل از صادرات سنگ آهن چیست؟ سنگ اهن هم مصداقی از ثروت فروشی است پس باید ان را هم لابد حذف کرد، و باز این ابهام درباره بخشهای دیگری از صادرات ممکن است مطرح باشد.
باز کسانی معتقدند نرخ آرز پایین است، چون قیمت کالای خارجی پایینتر از قیمت کالای داخلی میافتد و ترازتجاری مثل سال جاری منفی میشود. آیا تنها عامل گرانتر بودن کالای داخلی نرخ ارز است؟ کشور ایران یکی از بالاترین نرخهای واقعی سود تسهیلات و سپرده را در جهان هستی دارد که تولید کننده خارجی عموما درگیر ان نیست. این امر باعث میشود یا هزینه تولید و یا سود مطالبه شده توسط تولید کننده بالاتر از طرف خارجی باشد. شاید اگر بحران سیستمی بانکی حل میشد و نرخ پایین میامد نرخ کالای ایرانی هم کمتر میشد و بدون نیاز به تغییر نرخ بهره تراز تجاری، ترازتر میشد. باز حتی همین گزاره اخیر یک پیچ دیگر هم دارد. نرخ بهره بالا تقاضای ریال را بالا میبرد و پایین آمدن نرخ بهره میتواند تقاضای ریال را کم و تقاضای ارز خارجی را افزایش دهد. باز محاسبه شدت و ضعف این دو اثر متناقض به این سادگیها نیست.
خلاصه ان که هر وقت دیدید کسی با اطمینان بسیار درباره نرخ ذاتی یا واقعی دلار حرف میزند بخواهید کمی با احتیاط سخن گوید.