به گزارش گروه دیگر رسانه های خبرگزاری دانشجو، «سعدالله زارعی» در یادداشت روزنامه «کیهان» نوشت:
حمله به یک مقر مرتبط با سپاه پاسداران در سوریه و چند روز پس از آن، حمله به هویت سپاه در یک تریبون نظامی از سوی یک مقام مسئول را البته میتوان بدون ارتباط و تصادفی تلقی کرد حتی اگر این همزمانی چند بار دیگر هم تکرار شده باشد، باز هم میتوان تصادفی بودن آن را قبول کرد اما زمانی که نشانیهای مشترک دیگری برای حوادثی که به خودی خود میتوانند تصادفی تلقی شوند، پیدا میشوند، آنوقت پذیرش تصادف دو واقعه در برون و درون مرز به غایت دشوار میشود. یک جریان شناخته شده به پایگاه هوایی «تی فور» سوریه حمله میکند و هفت نفر از پاسداران را به شهادت میرساند و اعلام میکند که سپاه باید سوریه را ترک کند وگرنه بار دیگر مورد حمله قرار میگیرد.
درست همزمان با تلاش رژیم متجاوز صهیونیستی به این پایگاه عدهای در داخل نیز مطرح مینمایند که چرا باید نیروهای سپاه در سوریه بمانند و حال آنکه خطر سیطره تکفیریها و یا صهیونیستها و سعودیها برای سوریه و در نتیجه برای امنیت ملی ایران، چیزی نیست که فهم آن دشوار باشد. با این وصف در شرایطی که از یک سو هنوز تروریزم تکفیری در سوریه ریشهکن نشده است و از سوی دیگر جریانی شرورتر از داعش یعنی مثلث آمریکا، رژیم صهیونیستی و دولت سعودی درصدد جایگزین شدن با داعش است، نمیتوان سوریه را در میانه راه رها کرد و در واقع همه زحمات رزمندگان اسلام که در طی این ۷ سال با شگفتی و ناباوری، بزرگترین توطئه ۱۰۰ سال اخیر این منطقه را در هم شکستهاند، بر باد داد.
کاملاً واضح است که اصرار اسرائیل، آمریکا، سعودی و ترکیه به بازگشت سپاه از سوریه در میانه راه با اصرار بعضی جریانات داخلی که از اول هم توصیهشان این بود که مقاومت در برابر این موج تکفیری ممکن نیست و نمیتوان بر اراده آمریکا و سعودی و اسرائیل در تغییر نقشه منطقه غلبه کرد، معنا و مفهوم دارد. وقتی یک مسئول دولتی با استفاده از یک «تریبون نظامی» همان سپاه که نمیتواند به کشور و امت خیانت کند و باید محکم بایستد، پس از توصیه به بازگشت از سوریه و رها کردن کارزار را به عناوین نادرستی متهم میکند، معلوم میشود که مسئله فقط بازگشت از سوریه نیست، مسئله کنار گذاشتن «هویت مقاومت» است منتهی وقتی در روال اداری امکان جداسازی سپاه از این هویت نیست، باید به شخصیت و هویت افتخارآمیز سپاه حمله شود.
هویتی به نام «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» چه در دوره نورانی حضرت امام خمینی -قدس سره الشریف- و چه در دوره پرفیض حضرت امام خامنهای- مدظلهالعالی- در حوزههای سیاسی و مالی آلودگی پیدا نکرده است. هر چند در طول این چهار دهه، جریانات مختلف تلاش کردهاند که از موقعیت و امکانات سپاه برای مقاصد خویش بهره ببرند که ناکام ماندهاند.
سپاه همواره در مسیر امام حرکت کرده است و آن راحل عظیمالشأن با صراحت فرمودهاند «من از سپاه راضی هستم و به هیچ وجه نظرم برنمیگردد». عجیب این است که بعضی از افرادی که هیچ نشانی از آن امام بزرگوار نداشته و در نقطه مقابل ایشان هم قرار دارند، به سپاه حمله میکنند که چرا به وصیت امام در مورد عدم مداخله در امور سیاسی عمل نمیکند! و این را نه در یک چارچوب مسئولانه و مثلاً طرح در جلسه شورای عالی امنیت ملی، بلکه در تریبون مطرح مینمایند و این معنایی جز مقابله با یک نهاد مسئول که سختترین مأموریت امنیتی کشور را برعهده دارد و آماج حملات جبهه مشترک استکبار است، ندارد. در واقع متهم کردن سپاه به دخالت در محدوده ممنوع سیاسی معنایی جز این ندارد که چرا تابع دستوری نمیشود که از اساس با امنیت ملی ایران و عزت منطقهای آن مغایرت دارد. در واقع اینها نه اینکه سپاه را از ورود به حدود ممنوع سیاسی منع نمیکنند بلکه امر میکنند به بدترین شکل و با زیرپا گذاشتن هویت و سرگذشت افتخارآفرین ۴۰ ساله خود وارد اقدام ممنوع سیاسی شده و بنیان امنیت و هویت و استقلال کشور را ویران نماید.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را نمیتوان به فساد اقتصادی متهم کرد، سپاه بابت اقدامات عمرانی خود که به درخواست مکرر دولت صورت گرفته است، هزاران میلیارد تومان از دولت طلبکار است. سپاه، امروز با انبوهی از مقاطعهکاران و کارگرانی مواجه است که با وعده دولت به آنان بدهکار شده و به دلیل خلف وعده دولت، قادر به تسویه حساب با آنان نیست. هیچ فرمانده سپاهی هم از صدها فرماندهی که در جهت کاستن از بار دولت به میدان عمران کشور گام نهاده، آلوده به فساد نشده است. اما چرا در یک تریبون رسمی نظامی به طور ضمنی به فساد اقتصادی متهم میشود؟ اگر این واقعیت داشت جریانات آلوده که در کمین سپاه و فرماندهان آن نشستهاند از این داستانها میساختند. اما چرا مطرح میشود؟ واقعیت این است که سپاه برای «خط آمریکا» و فعالان خارجی و داخلی آن یک «مانع بزرگ» به حساب میآید.
این مانع بزرگ در اختیار هیچ دولت و یا در اختیار هیچ جریان سیاسی نیست که بتوان آن را از میان برداشت. سپاه در اختیار رهبری است و استحکام مواضع آن با استحکام مواضع رهبر انقلاب گره خورده است و از سوی دیگر، سپاه در سطح ملی دارای نفوذ بسیار گستردهای است و یک حزب و رقیب سیاسی نیست که بتوان با بکار بردن یک یا چند عبارت انتخاباتی و یا یک یا چند سخنرانی تهییجآمیز، آن را از میدان بهدر کرد. سپاه را نمیتوان خرید، نمیتوان فروخت، نمیتوان تابع خود کرد نمیتوان آن را خرج انتخابات کرد. در ضمن چون یک شاخص مهم در سنجش اصالت و جریانات سیاسی است، نمیتوان آن را نادیده گرفت. سپاه را باید به چیزهایی متهم کرد که بشدت نسبت به آن حساسیت دارد و برای آلوده نشدن به آن، موقعیتهای نظارتی سختگیرانهای در درون خود تعبیه کرده است. جریانات آلوده، سپاه را به چیزهایی متهم میکنند که مصونیت سپاه از آنها مهمترین دلیل اعتماد مردم به این نهاد برساخته انقلاب اسلامی است.
اما متهم کردن سپاه یک وجه مهم دیگر هم دارد. سپاه پاسداران مهمترین چشم ناظر و نافذ نظام جمهوری اسلامی است و بازماندن این چشم برای دزدان و کلاهگذاران خطر دارد. در ماجرای اخیر همهچیز در خارج و داخل هماهنگ شده بود تا با پوشش محیطزیست و حفاظت از گونههای در حال انقراض حیات وحش ایران به سیستم پدافند موشکی کشور و قدرت دفاعی ایران اشراف پیدا کنند و متاسفانه در این میان موفق شده بودند بخشهای مختلف نظام حتی بعضی بخشهای امنیتی را با خود همراه کنند و اگر چشمهای سپاه نبود این توطئه لطمه بزرگی به کشور وارد میکرد و در واقع امنیت و تمامیت ارضی ما در معرض آسیب جدی قرار میگرفت. خب این چشم باید کور شود! اما چون نمیتوانند سعی میکنند با انجام بازیهای کودکانه از تمرکز آن بکاهند بهگونهای که در این وانفسا بتوان چیزی را عبور داد و به مقصدی رسانید.
تفاوتی نمیکند که حمله به سپاه پاسداران با گرای یک جاسوس در پادگان تیفور و توسط جنگندههای رژیم صهیونیستی صورت گیرد و یا با تنظیم ترتیبات توسط عوامل نفوذی در یک مراسم نظامی و توسط یک مقام مسئول ایرانی صورت گیرد. هر دو در جهت تضعیف یک موضوع انجام میشود آن جاسوس و این نفوذی هر دو اسبابی را به حرکت درمیآورند تا نفوذ سپاه در محیط منطقهای قیچی و خواب آمریکا و رژیم صهیونیستی تعبیر گردد.
منتهی آنکه در داخل عمل میکند، اگرچه در جلسات خصوصی با انکار واقعیات، دستاورد نظام در محیط منطقهای را «زمین سوخته» میخواند اما در پشت تریبون به جای بحث از کاستن از «قدرت منطقهای ایران که واکنش ملی را برمیانگیزد، آدرس جعلی داخل داده میشود و سپاه به اموری نظیر مداخله در منطقه ممنوعه سیاسی و یا آلوده شدن به اختلاس و... متهم میگردد برای آنکه محیط منطقهای را رها کند و به داخل بازگردد. اما این اتفاق هم نمیافتد. سپاه میداند که اگر در محیط منطقهای برخلاف «خط تسلیم» عمل نمیکرد، در داخل به چیزی متهم نمیشد و نیز میداند که اگر در داخل برای اقدامات و اتهامات معاندین و عناصر مشکوک داخلی اهمیت خاصی قایل شود، در این میدان هزینه میدهد بدون آنکه ملت از آن فایدهای ببرد.
وقتی در جریان انتخابات ریاست جمهوری ۹۶، منافقین یک ویدئوی مخدوش از آقای منتظری در دفاع از منافقین معدوم - جریان پس از همه منافقین به کشور در تیرماه ۶۷- پخش کردند و یکی از فرزندان منتظری با منافقین همراه شد، گمان این بود که حد ماجرا همین است، منافقی در خارج و منافقی در داخل. اما با ناباوری شاهد بودیم که یک فرد که قرار بود رئیسجمهوری شود که مملکت او خود را در معرض تهاجمات مشابهی در آینده میبیند، صف خودی را کنار زد و در کنار همان منافقین خارجی و داخلی ایستاد پس واضح است که بحث رابطه منافقی در آن سوی مرز با منافقی در این سوی مرز نیست صحبت سرتصاحب سنگرهای کلیدی نظام توسط منافقین است اما این لقمهای نیست که هاضمه ضعیف منافقین قابلیت فرو بردن آن را داشته باشد.
از این رو آنان از طریق بعضی از جریانات سیاسی درصدد شکستن این لقمه گلوگیر و هضم جزء جزء آن هستند. خب در این میان «سپاه پاسداران» یک مانع سخت است و نمیتوان با وجود بزرگ و سخت بودن از آن عبور کرد باید آن را شکست و به قطعههایی قابل عبور تبدیل کرد اما البته هیهات.