اهالی روستا میگویند قبلا بودجهای را برای آب و فاضلاب روستا در نظر گرفته بودند؛ اما در حال حاضر با تغییر مسئولان، بودجه مصوب را هم قطع کردند و مدام میگویند بودجه نداریم و نمیتوانیم آب روستا را تامین کنیم.
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو- سعید مخدومی؛ دل کندن از تعلقات زندگی و هجرت از زندگی سنگین، چیزی است که نصیب هرکسی نخواهد شد، قاعدتا توجه به امور شخصی و اولویتهای زندگی مسالهای مهمتر است؛ زندگی بدون دردسر، بدون شلوغی، استراحت بیشتر، راحت نشستن زیر کولر در گرمای طاقت فرسای تابستان، از عادتهای جوانان امروزی است؛ اما همیشه هستند افرادی که فارغ از رنگ و شکل و اعتقاد، قلبهای باصفایی دارند و جز مهربانی گویا کلمهای نیاموخته اند. آنها بدون هیچ چشم داشتی قدم بر میداند. آفتاب میخورند، دستهایشان پینه میبندد، لباس هایشان پاره و خاکی میشود؛ اما با این حال حاضرند برای آنکه دل یک پیرمرد و پیرزن روستایی را شاد کنند، ساعتها با آهن و آجر و سیمان کار کنند و کلبهای شاد برای آنها بسازند.
جوانانی که طاقت دیدن محرومیتها را ندارند و نمیتوانند ببینند که هم نوعانشان شبیه آنها زندگی نمیکنند و سختی همدم آنها شده است؛ جوانانی که برای غبارروبی از دل مردم لحظه شماری میکنند؛ جوانانی که پا در طبقه اخلاص گذاشته اند تا در مدتی کوتاه پای حرف دل مردمان سرزمینشان بنشینند و دردی از دردهای آنها را تسکین دهند.
این همه اخلاص و آرمان خواهی برای کمک به کسانی است که اصلا آنها را نمیشناسند؛ اما تلاش میکنند تا از زندگی سخت و پر از دغدغه آنها غبار بزدایند؛ البته این دانشجویان میدانند که تمام رزق و برکت سالشان را از همین اردوها کسب میکنند.
دو روستای عنبر و تازه آباد قاضی علی در شهرستان دیواندره است. روستاهایی دورافتاده در قلب کردستان با مردمانی باصفا و مهمان نواز؛ مردانی زحمت کش وشیر زنانی باکرامت و کودکانی که عمق محرومیت هم هنوز نتوانسته شور و شوق بازیهای کودکانه شان را از آنها پس بگیرد. کنار هم قرار دادن این دو تصویر در عین پارادوکس، گویای خیلی حرف هاست که جز مسئولین کسی نمیتواند پاسخگوی آنها باشد.
تصاویری از محرومیت؛ تصاویری که قلب آدمی را به درد میآورد از اینکه چهار دهه از انقلاب می گذرد؛ اما هنوز مردمان این دیار از آب شرب محرومند، قلب هر بینندهای را میفشارد. مردمانش میگفتند فقط در روستا ۲۰ دقیقه آب جریان دارد که بهداشت هم توصیه کرده؛ استفاده از آن باعث شیوع بیماری خواهد شد.
اهالی روستا میگویند قبلا بودجهای را برای آب و فاضلاب روستا در نظر گرفته بودند؛ اما در حال حاضر با تغییر مسئولان، بودجه مصوب را هم قطع کردند و مدام میگویند بودجه نداریم و نمیتوانیم آب روستا را تامین کنیم.
جوانترها گله هایشان را طور دیگری مطرح میکنند و از مسئولان استانی شاکی اند؛ آنها میگویند: چگونه بپذیریم که با وجود گذشت ۴۰ سال از پیروزی انقلاب هنوز استاندار کردستان و مسئولین استانی به این روستاها سر نزده و مشکلاتشان را حل نکرده باشند؟!
زن میانسالی که دیگر بچه هایش بزرگ شده اند؛ اما همه آنها بیکارند از مشکلات روستا میگوید: سه شبانه روز است که از ترس مار و عقرب خواب نداریم؛ حتی پولی نداریم که چیزی بخریم، کف اتاق خانه مان نم و سقفها همه ترک دارد؛ هر لحظه امکان دارد خانه روی سرمان خراب شود.
در حالی مردم در روستاهای غرب کشور درگیر مسائل و مشکلات معیشتی هستند که علاوه بر همه اینها وجود گروهکهای تروریستی در روستاهای مرزی کردستان، مردم این روستاها را نگران میکند که به حمد خدا مردمان غیور کرد اجازه خودنمایی به آنها را نمیدهند و در رفع نگرانی آنها جان خود را تقدیم نظام اسلامی کرده اند تا همنوعانشان در امنیت زندگی کنند.
مشکلات روستاها یکی دو تا نبود؛ آنقدر مشکلات در این روستاها زیاد بود که بچههای گروههای جهادی نمیدانستند به سراغ کدام بروند. مدرسه روستا به عنوان هدف اول گروههای جهادی انتخاب شد؛ زیرا به عقیده بچههای گروه جهادی، نداشتن مدرسه در روستای قاضی علی و عدم امکانات آموزشی، مشکلات مردم روستا را چند برابر کرده است؛ به طوری که شاید دیگر نوجوانها و جوانهای روستا نتوانند کسب علم کنند و آیندهای را برای خودشان رقم بزنند.
جوانان این مملکت میگفتند: اکنون با وجود همه اینها ضرورت کمک به محرومان این مناطق در برنامههای دولت دیده میشود؟استاندار کردستان و فرماندار دیواندره چه مقدار به این مساله اهتمام دارند؟ وضعیت بد اقتصادی و مشکلات معیشتی مردم روستا را چرا کسی پیگیری نمی کند؟
در کنار همه این صحبتها آن طرف دیگر تصویر دیدنیتر بود؛ تلاش مردمان کرد برای خوشبختی فرزندانشان، مهر و محبت و مهمان نوازی با تمام مشقتی که تحمل می کردند، ستودنی بود. دعوتهای مکرر خانوادهها از بچههای جهادی نشان از کرامت و لطف این مردمان داشت.
بعد از شناسایی حال بچهها غیرقابل وصف بود، قلبهای دگرگون و ناراحت از آنچه که دیده شده بود؛ حال ظاهرشان خبر از انده درونشان می داد؛ درونی از آتش که هیچ چیزی نمی توانست آن را خاموش کند. از این می گفتند که مردم اینجا زندگی عادی و توقعات پایینی دارند و قانع به زندگی ساده هستند؛ اما مردمان شهر با وجود امکانات فراوان شکرگزار نیستند.