در ميان هياهوي ناشي از جشن شصتمين سال تأسيس دولت صهيونيستي، يك واقعيت بيش از پيش نمايان شد و آن، فرا رسيدن دوران پيري رژيم جعلي اسرائيل و ظهور علايم احتضار آن مي باشد.
چهارده مي 2008 برابر با بيست و پنجم ارديبهشت1387، شصتمين سال تشكيل رزيم جعلي اسرائيل در سرزمين مقدس فلسطين و اشغال اين كشور است. در همين راستا مسؤولان رژيم صهيونيستي با دعوت از برخي رؤساي كشورها و شخصيتهاي سياسي جهان، سعي نمودند جشن شصتمين سال تأسيس دولت صهيونيستي را برپا نمايند تا از رهگذر آن، از يك سو شكستهاي متحمل شده در برابر مقاومت اسلامي لبنان و فلسطين را تحت الشعاع قرار داده و از سويي ديگر سرپوشي بر مشكلات و چالشهاي دروني خود نهاده باشند.
در ميان هياهوي ناشي از جشن مذكور يك واقعيت بيش از پيش نمايان شد و آن، فرا رسيدن دوران پيري رژيم جعلي اسرائيل و ظهور علايم احتضار آن مي باشد.
در اين نوشتار ضمن برسي روند شكل گيري و ظهور اين غده سرطاني، به عوامل افول آن پرداخته ميشود.
* دوران جنيني صهيونيسم و رژيم جعلي اسرائيل:
برپايي كنفرانس 1897 در شهر بال سوئيس توسط "تئودور هرتزل" (بنيانگذار صهيونيسم سياسي)، آغاز حركت جهاني صهيونيسم و دوران جنيني آن بود. دوران جنيني تشكيل دولت اسرائيل با صدور اعلاميه "بالفور" در سال 1917روند تكاملي خود را طي كرد. در اين اعلاميه، "بالفور" وزير خارجه وقت انگليس خطاب به لرد "والتر روچيلد"، سرمايه دارصهيونيست ضمن همدردي با يهوديان، از تشكيل كشور يهودي در سرزمين فلسطين حمايت كرد.
در استمرار اين روند، سرمايهداران صهيونيست با تشكيل آژانسهاي مهاجرت، سعي كردند يهوديان را از اقصي نقاط جهان به فلسطين منتقل نمايند. همزمان با اين اقدام "كانون ملي يهوديان" بعد از جنگ جهاني اول به قيموميت انگليس در فلسطين تشكيل شد تا با استفاده از "زر"و"زور"و"تزوير"، مقدمات زايش دولت صهيونيستي فراهم گردد.
دوران جنيني صهيونيسم و رژيم جعلي اسرائيل30 سال به طول انجاميد و اين در حالي بود كه در تمام اين مدت، سرزمين فلسطين در اشغال پير استعمار، انگليس قرار داشت.
* زايش غده سرطاني اسرائيل:
دومين دوره از حيات پديده صهيونيسم، دوره زايش اين غده سرطاني و ظهور رژيم جعلي اسرائيل ميباشد. هنگامي كه جنگ جهاني دوم پايان يافت و افسانه هولوكاست از طريق لابي صهيونيسم و امپراتوريهاي رسانهاي وابسته به آن، بصورت يك واقعيت عيني به اذهان القاء شد، دولت انگليس به عنوان يكي از فاتحان جنگ دوم جهاني، در روز 14 مي 1948 اعلام داشت كه نيروهاي نظامي خود را از فلسطين خارج ميكند. پير استعمارگر با اين ادعا كه پس از شكست دولت عثماني، جنگ صليبي به پايان رسيده و پيروزي نصيب صليبيون شده است، اعلام داشت كه زمام امور فلسطين را به ساكنان يهودي آن موسوم به "يشوو" ميسپارد.
در زايش اسرائيل، انگلستان تنها بازيگر اصلي نبود. بلكه ايالات متحده آمريكا نيز نقش مستقيمي را در ظهور اين دولت جعلي ايفا كرد. واشنگتن از طريق اعمال نفوذ در سازمان ملل، طرح تجزيه فلسطين را در قالب قطعنامهاي به تصويب رسانيد و سپس يازده دقيقه پس از صدور قطعنامه سازمان ملل، اين رژيم غاصب از سوي "ترومن" رييس جمهور وقت آمريكا به رسميت شناخته شد.
بنابراين با اعمال نفوذ مستقيم و حمايت مداخلهجويانه انگليس و آمريكا تأسيس دولت صهيونيستي در 1948 عينيت يافت و "بن گورين" نيز سردمدار اين رژيم جعلي شد. از اين پس در منطقه روز 14 مي را روز "نكبت" ناميدند.
* رشد غده سرطاني و توسعه قدرت اسرائيل
سومين دوره حيات ننگين و جنايتبار رژيم صهيونيستي، دوران رشد و قدرتيابي اين رژيم غاصب ميباشد. حمايت گسترده و بي قيد و شرط نظامي، اقتصادي، سياسي و تبليغاتي آمريكا و غرب از رژيم جعلي اسرائيل، موجبات رشد سريع و قدرتمند شدن آن را فراهم آورد. بگونهاي كه دوازده سال پس از تأسيس آن، رژيم صهيونيستي صاحب سلاح و زرادخانه هستهاي شد و در نقش پاسگاه امنيتي و نظامي غرب در منطقهي ژئواستراتژيك خاورميانه ظاهر شد.
دوره توسعه قدرت رژيم صهيونيستي، جنگهاي اعراب و اسرائيل را نيز شامل ميشود كه با پيروزي رژيم اشغالگر قدس و شكست كشورهاي عربي همراه بوده است.
تصرف شبه جزيره سينا، باريكه غزه، كرانه باختري رود اردن و بلنديهاي جولان، نابودي 300 فروند هواپيماي جنگنده اعراب و كشته و زخمي شدن بيش از 20 هزار نفر از نيروهاي نظامي اعراب و در جنگ شش روزه 1967 و همچنين تسليم شدن بدون قيد و شرط اعراب در اين جنگ و در پي آن شكست مجدد آنها در جنگ موسوم به "يوم كيپور" در سال 1973 ناظر بر مرحله رشد و قدرت يابي رژيم صهيونيستي است. انعقاد پيمان "كمپ ديويد" در سال1979 فيمابين مصر و اسرائيل، نقطه اوج مرحله سوم از حيات رژيم اشغالگر قدس ميباشد. انعقاد اين قرارداد باعث گرديد كه عملاً قدرت رژيم جعلي اسرائيل در منطقه تثبيت شود.
* پيروزي انقلاب اسلامي ايران و آغازي بر يك پايان
رژيم اشغالگر قدس كه سعي داشت از طريق فرآيند صلح با مصر و قرارداد "كمپ ديويد" وارد ژئوپلتيك منطقه شده و موجوديت خود را رسماً به كشورهاي عربي بقبولاند، با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران به يكباره در برابر تحولات پيش بيني نشده و شگرفي قرارگرفت. اين تحولات عبارت بودند از:
1- سقوط پايگاه منطقهاي آمريكا و غرب در ايران كه ايفاگر نقش چكش تعادل امنيتي ونظامي براي اسرائيل در عقبه اعراب بود.
2- انقلاب اسلامي باعث بازيابي هويت ديني مسلمانان و شكل گيري بيداري اسلام در منطقه شد.
3- انقلاب اسلامي آرمان "آزادي قدس" را كه يك آرمان عربي و در حال استحاله شدن بود، به آرماني اسلامي و مورد توجه مسلمانان تبديل كرد.
بر همين اساس رژيم غاصب اسرائيل براي مهار دامنه تحولات فوق، تهاجم پيشدستانهاي را در سال 1982 عليه لبنان آغاز كرد. اشغال جنوب اين كشور در پيشروي به سمت بيروت، با هدف كنترل مناطق شيعهنشين جنوب لبنان، قتل عام فلسطينيان و دورساختن آنان از سرزمينهاي اشغالي انجام پذيرفت. تجاوز رژيم نژادپرست اسرائيل، حمايت نظامي و مداخله گرايانه آمريكا و فرانسه را نيز به همراه داشت.
حضور تفنگداران دريايي دو كشور مذكور در بيروت، شرايط نظامي مناسبي را براي اسرائيل فراهم و عملاً تأمين لازم براي صهيونيستها را در لبنان بوجود ميآورد.
تجاوز نظامي سال 1982 اسرائيل به لبنان و قتل عام فجيع زنان و كودكان در اردوگاههاي فلسطيني "صبرا" و "شتيلا"، اگرچه سازمان "الفتح" را وادار كرد تا نيروهايش را به تونس ببرد، اما تحولات منبعث از انقلاب اسلامي سريعتر از آنچه كه رژيم صهيونيستي، آمريكا و برخي از كشور هاي غربي اراده كرده بودند، تاثيرات خود را بر مقاومت اسلامي نمايان ساخت و با انجام عمليات استشهادي در مقر تفنگداران دريايي آمريكا و فرانسه در بيروت و فرار آنان ازلبنان "آغازي بر يك پايان" شكل گرفت و حيات جعلي رژيم اسرائيل را از دوران شباب خارج ساخت و با مهار قدرتيابي آن، صهيونيست ها را در سراشيبي افول قرار داد.
* آغاز دوران افول رژيم صهيونيستي:
پيروزي انقلاب اسلامي و بازيابي هويت ديني، توسعه طلبي و قدرتيابي اسرائيل را مهار كرد و دوران توقف و ايستايي اين رژيم جعلي آغاز شد. "بيداري اسلامي" بسيار فراتر از "ناسيوناليسم عربي" عمل كرد و بسيج نيروها را براي عملياتي كردن رهيافت مقاومت اسلامي امكان پذير ساخت. شكل گيري نوين مقاومت اسلامي و مهار قدرت طلبي رژيم صهيونيستي از يك سو و وارد آمدن ضربات پي در پي به پيكره اين رژيم از سوي ديگر، گفتمان "حفظ محور" و "پساصهيونيسم" را در اسرئيل به منصه ظهور رسانيد.
گفتمان مذكور بر خلاف آرمانهاي صهيونيسم كه بر تقدس سرزمين هاي باستاني شرق بيت المقدس و كرانه باختري و الحاق آنان به اسرائيل تأكيد داشت و آنها را زادگاه دو قوم كهن يهودي يعني "يهودا" و "سامر" ميدانست، بر عقب نشيني نيروهاي رژيم صهيونيستي از سرزمينهاي اشغالي و واگذاري كرانه باختري به فلسطينيهاي اصرار ورزيد.
شكل گيري گفتمان "حفظ محور" و "پساصهيونيسم" چالش بزرگي را در درون رژيم صهيونيستي بوجود آورد، بگونهاي كه در رقابت هاي انتخاباتي سال 1992 "اسحاق رابين" تأكيد كرد كه هرگز نميگذارد بر سر "يهودا" و "سامرا" (كرانه باختري) معامله صورت پذيرد.
در سال 1993 "اسحاق رابين" مفاد معاهده صلح "اسلو" مبني بر واگذاري كرانه باختري به اعراب و پذيرش حكومت خودگردان فلسطيني را امضاء كرد و پس از آن به دست يك جوان افراطي صهيونيست به نام "ايگال امير" به اتهام نفي حكم صريح تورات ترور شد.
شكلگيري انتفاضه اسلامي در سرزمين هاي اشغالي و عملكرد حزب الله در لبنان، حس ناامني رواني را در سرزمينهاي اشغالي تشديد كرد. روند مذكور ايده گسترش مرزها و اشغال سرزمينها و همچنين ايجاد هستههاي پيراموني يهودي براي امنيت اسرائيل را به محاق برد و افول رژيم صهيونيستي را بيش از پيش آشكار كرد، عقب نشيني اسرائيل از جنوب لبنان در سال 2000 را مي توان يكي از نقاط عطف دوران رژيم صهيونيستي ذكر كرد.
در همين راستا "شيمون پرز" تصريح كرد: "ما اسرائيلي ها مردمان هميشه غمگيني هستيم. اكنون در حالي كه در آن سوي مرزها، مردم لبنان جشن گرفته و شادمان پيروزي هستند، ما سوگوار شكست هستيم."
دوران افول رژيم نژادپرست اسرائيل سير سعودي خود را طي كرد و ابتدا در سال 2004 اسراي لبناني و فلسطيني با چند جسد اسرائيلي مبادله شدند كه اين موضوع يك موفقيت بزرگ براي حزب الله و رهبري آن بود و سپس در سال 2005 صهيونيست ها مجبور به عقب نشيني يك طرفه از غزه شدند.
* تدارك جنگ بزرگ
افراطيون صهيونيست كه عملكرد گفتمان "حفظ محور" و "پساصهيونيسم" را برنميتابيدند و به شدت نگران قدرتمند شدن مقاومت اسلامي در لبنان و سرزمينهاي اشغالي بودند، پس از به قدرت رسيدن حماس در غزه در سال 2006 ، در صدد تدارك جنگ بزرگ برآمدند.
آنان با استفاده از قدرت تصميمسازي لابي صهيونيسم در آمريكا و مجامع بين المللي، مقدمات اقدام نظامي سنگين عليه مقاومت اسلامي فلسطين و لبنان را فراهم كردند تا از يك سو گفتمان "پساصهيونيسم" را به عنوان يك چالش دروني مهار كرده و از سوي ديگر با از بين بردن مقاومت اسلامي، از افول بيشتر جلوگيري كرده و بازگشت مجدد به آرمان گرايي صهيونيسم و قدرتيابي اسرائيل را عملياتي كنند.
در اين راستا "الوهم المتبدد" (توهم فرو ريخته) و به اسارت گرفتن يك نظامي صهيونيستي توسط مقاومت اسلامي فلسطين و همچنين عمليات "الوعد الصادق" (وعده صادق) كه منجر به اسارت دو نظامي اسرائيلي، زخمي شدن تعدادي از آنان و انهدام دو تانك پيشرفته مركاواي اسرائيلي شد، در واقع ناظر بر اشراف اطلاعاتي و همچنين پيشدستي مقاومت اسلامي نسبت به افراطيون و لابي صهيونيسم بود كه آنان را وادار به بازي كردن در زمين تعيين شده از سوي مقاومت كرد.
* آغاز دوران پيري و احتضار رژيم صهيونيستي
عمليات پيشدستانه مقاومت اسلامي لبنان و فلسطين، برنامهريزي افراطيون صهيونيست و لابي پرقدرت و با نفوذ صهيونيست را دچار اختلال و از هم پاشيدگي كرد. جنگ ژوئيه 2006 ، ششمين جنگ رژيم صهيونيستي بود و بر خلاف جنگهاي گذشته (1948، 1956، 1967 و1982) كه اسرائيل ابتكار عمل، تعيين زمان، آغاز و پايان جنگ را در اختيار داشت، در جنگ 2006 ابتكار عمل در اختيار رژيم اشغالگر قدس نبود و ميدان جنگ را هم او تعيين نمي كرد.
شكست سنگين اسرائيل در جنگ 33 روزه حقايق بيشماري را اثبات كرد كه يكي از آنها آغاز دوران پيري و احتضار رژيم صهيونيستي ميباشد. در حال حاضر علائم زيادي مبني بر آغاز دوران پيري و احتضار اسرائيل وجود دارد كه در زير به بخشي از آنها به صورت اختصار اشاره ميشود:
1- از بين رفتن تابوي شكستناپذيري اسرائيل:
ارتش تا دندان مسلح اسرائيل كه تا پيش از جنگ 33 روزه در تمام جنگهاي كلاسيك برتري كامل خود را بر اعراب تحميل كرده بود، در برابر رزمندگان حزب الله شكست را پذيرا شد و به تعبير خود صهيونيستها، كرامت خود را از دست داد. اين مسأله جايگاه ارتش در جامعه يهود را زير سؤال برد، تا حدي كه بخشي از جوانان يهودي براي فرار از خدمت سربازي به مدارس "يشيف" (مذهبي) ميروند.
شكسته شدن هيمنه ارتش اسرائيل، جايگاه و نقش ارتش در ساختار قدرت را نيز به شدت تضعيف كرد، بگونهاي كه روند مذكور به قدرت يافتن بيش از پيش غيرنظاميان انجاميده است.
2- از بين رفتن ميل به جنگ در رژيم صهيونيستي:
برتري مطلق نظامي- تسليحاتي و ايجاد بازدارندگي در قبال هرگونه تهديد، يكي از اصول اساسي در مباني نظامي رژيم جعلي اسرائيل ميباشد. اصل مذكور دو دستاورد مهم را تا پيش از اين براي رژيم صهيونيستي به همراه داشت: ايجاد حس امنيت در سرزمينهاي اشغالي و ديگري ايجاد چشمانداز مطمئن براي مهاجران صهيونيست به اسرائيل. شكست در جنگ 33 روزه از يك سو برتري نظامي و تسليحاتي و ايجاد بازدارندگي در برابر تهديدات را از بين بُرد و از سوي ديگر ميل به جنگ را در رژيم صهيونيستي به شدت كاهش داد. بر اين اساس ميتوان پيش بيني كرد كه رژيم جعلي اسرائيل امكان و توانايي ترميم اين نقيصه را نخواهد داشت كه اين مهم دليل روشني بر آغاز دوران پيري و احتضار رژيم مذكور ميباشد.
در اين راستا "ايهود باراك" وزير جنگ رژيم صهيونيستي در گفتگو با روزنامه "يديعوت آحارنوت" تصريح ميكند: "بايد جلوي بروز جنگ جديد را گرفت. چون طرف مقابل اعم از حزب الله و حماس و ايران به ضعف ما در جبهه داخلي پي برده و ميتوانند به ما ضربه بزنند".
3- عدول از ويژگيهاي ايدئولوژي صهيونيسم:
يكي از شواهد و قرائن پيري اسرائيل، عدول اين رژيم از ويژگيها و بنيانهاي صهيونيسم ميباشد. تأكيد بر تقدس سرزمينهاي مورد ادعاي صهيونيست ها، تأكيد بر استراتژي حمله پيشدستانه و تحميل كردن دفاع در درون مرزهاي دشمن، اجتناب از دادن هرگونه امتياز به دشمن بويژه اعراب، تقديس دولت اسرائيل به عنوان تنها دولت يهودي جهان كه وظيفه حمايت از يهوديان سراسر جهان را بر عهده دارد و ... در واقع بخشي از بنيانها و مباني صهيونيسم ميباشد.
در اين راستا مي توان به موضوع پذيرش اعراب به عنوان همسايگان دائمي اسرائيل و مخالفت يهوديان با ايده" اسرائيل منجي يهوديان جهان" اشاره كرد.
4- ظهور ايده اسرائيل امن:
ظهور ايده ايجاد مرزهاي امن و اسرائيل امن براي شهروندان، در واقع ناظر بر عدول از ايده اسرائيل بزرگ با مرزهاي نامحدود ميباشد. اين موضوع از يك سو مؤيد ايجاد چالش بين صهيونيستهاي افراطي و سكولار ميباشد و از سوي ديگر ظهور پيري و ناتواني اين رژيم را تأييد ميكند در اين رابط ميتوان به انتخاب" اولمرت" به عنوان نخست وزير اين رژيم استناد كرد كه خواهان عقب نشيني از كرانه باختري است.
5- كاهش عمق استراتژيك اسرائيل:
عقب نشيني از جنوب لبنان و غزه، عمق استراتژيك اين رژيم جعلي را به شدت كاهش داده و آسيبپذيريهاي آن را نيز فزوني بخشيده است. اين روند در حالتي اتفاق افتاد كه عقب نشيني اسرائيل از مناطق ياد شده از روي اجبار صورت گرفته است .
در اين ارتباط ميتوان به آسيب پذيري شديد رژيم صهيونيستي در برابر موشكهاي بُرد كوتاه از جمله "كاتيوشا" اشاره كرد كه سيستم ضد موشكي" آرو" قادر به شناسايي، رهگيري و مقابله با آنها نميباشد.
6- توسل به نيروهاي خارجي براي حفظ امنيت:
رژيم صهيونيستي در پايان جنگ 33 روزه مجبور شد براي حفظ امنيت خود به جاي اعتماد به ارتش اسرائيل، به نيروهاي خارجي متوسل شد كه اين موضوع در گذشته مسبوق به سابقه نبوده است.
7- مهاجرت معكوس:
يكي ديگر از نشانههاي پيري و احتضار اين رژيم، مهاجرت معكوس ميباشد كه ناشي از نا امني رواني و عدم احساس امنيت در سراسر فلسطين اشغالي است.
8- متزلزل شدن مثلث بقا:
بقاي رژيم صهيونيستي همواره در گرو وجود سه ضلعي ميليتاريسم، حمايت آمريكا و غرب و قدرت اقتصادي بوده است. شكست رژيم صهيونيستي در جنگ 33 روزه و همچنين ناتواني اين رژيم در مقابله با مقاومت اسلامي فلسطين، اركان مثلث بقاء را دچار تزلزل كرده است.
البته علائم و نشانههاي ديگري مبني بر آغاز دوران پيري رژيم صهيونيستي و احتضار آن نيز وجود دارد كه براي جلوگيري از طولاني شدن مطلب از ذكر آنها صرف نظر ميشود و تنها در پايان بحث، به نوشتاري از روزنامه "يديعوت آحارنوت" اشاره ميشود كه در يكي از شمارههاي اخير خود نوشت: "به احتمال قوي اعضاي حزب الله با پيروزي در انتخابات پارلماني آينده، حاكميت لبنان را تحت نفوذ قرار خواهند داد و ما چون هيچ متحد كارآمدي نداريم، توان هيچ اقدامي را نخواهيم داشت.
تحولات چند روز اخير لبنان اين مسأله را در اذهان تحليلگران تداعي ميكند كه زمان تسلط ايران بر مرزهاي شمالي اسائيل فرا رسيده و ما بايد اين مسأله را بپذيريم"./انتهاي پيام/