اول اردیبهشت عمرانخان، نخستوزیر پاکستان به ایران آمد. او در دیدار با حسن روحانی گفت: اگر انگلستان در سال ۱۸۰۰ به هند نیامده بود، امروز نیاز به مترجم نبود و همه ما به فارسی صحبت میکردیم.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، یکی از عوارض استعمار، ویرانی فرهنگها و آداب و ارزشهای قومی و ملی است. اگرچه از دیرباز موضوع استعمار در درجه اول غارت سرمایه کشورها برای افزایش منافع اقتصادی استعمارگران بوده است، اما آسیبهای اقتصادی اغلب با خروج آنها از مستعمرات به مرور جبران میشود. آنچه بهعنوان آسیبهای جبرانناپذیر تا قرنها و بلکه تا ابد باقی میماند، آسیبهای فرهنگی است. این نوع از آسیب البته در استعمار نو و با گسترش ارتباطات و پیدایش رسانهها افزایش یافته و در دوره جدید، فرهنگ خود بهعنوان یک موضوع مهم استعماری تلقی میشود. نظیر آنچه ما در کشور از آن بهعنوان تهاجم فرهنگی، نفوذ فرهنگی و... یاد میکنیم.
از اواسط قرن هجدهم، انگلستان با استفاده از کمپانی هندشرقی تمام تلاش خود را در جهت تسلط بر قلمروی هندوستان به کار گرفت. کمپانی هندشرقی، در ابتدا یک شرکت خصوصی در شهر کلکته هند بود که سهامدارانش به هیاتمدیره مستقر در لندن گزارش مستقیم میدادند. اما بعد از جنگ «پلاسی» در سال ۱۷۵۷ که نخستین جنگ بین بریتانیا و هند پس از حضور ۱۰۰ ساله انگلیسیها در هندوستان بود، امپراتوری انگلستان در هند آغازیدن گرفت و حدود دو قرن بر مسند قدرت باقی ماند. از سال ۱۸۱۸ میلادی از آن هنگام که امپراتوری محلی ماراتا در هند منهدم شد، انگلیسیها املاک هندی خود را نخستین سنگ بنای امپراتوری بزرگ خویش تلقی کردند، زیرا از سال ۱۸۰۰ میلادی لحظه به لحظه بر وسعت قلمروی کمپانی هندشرقی افزوده میشد. از همین رو کمپانی به قدرت فائقهای تبدیل شد که به هیچوجه انتظار آن نمیرفت. تا سال ۱۸۵۷ گستره نفوذ شرکت بریتانیایی بر هند روزبهروز افزایش یافت، بهطوری که در این تاریخ تقریبا تمام سرزمین هندوستان جز چند ایالت که خطری برای بریتانیا نداشتند تحت نفوذ انگلستان قرار گرفت. در سال ۱۸۵۷ یک قیام ملی بر ضداستعمار بریتانیا شکل گرفت، اما بهسرعت از طرف انگلیسیها سرکوب شد. پس از سرکوب شورش در این امپراتوری تجاری، قانونی در پارلمان انگلیس به نام «قانون برای حکومت بهتر» تصویب شد و جای فرمانروای کل را نایبالسلطنه گرفت که نماینده سلطنت تلقی میشد و جای شرکت را وزارت خارجه انگلستان اشغال کرد که مسئول مستقیم پارلمان انگلیس بود. از این تاریخ تا پیروزی هند بر امپراتوری بریتانیا و پیروزی نهضت استقلالطلبی هند، مبارزات علیه سیاستهای استعماری بریتانیا شدت گرفت؛ حدود ۹۰ سال مقاومت مردم درنهایت منجر به خروج کمپانی هندشرقی و دولت بریتانیا از سرزمین هندوستان شد.
اگر چه افزایش فشارها و رشد روزافزون جریانهای استقلالطلب، بریتانیا را تا حدودی وادار به عقبنشینی کرد، اما امپراتوری انگلستان هرگز تسلیم این فشارها نشد و دست به جنایتی زد که به مراتب بزرگتر از غارت اموال و ثروت هندیها بود. تاریخ نشان داده که همواره یکی از سیاستهای مهم بریتانیا برای نیل به اهداف استعماری، ایجاد تفرقههای قومی و مذهبی میان مردم بوده است. دهههای بعد از شورش ۱۸۵۷ را میتوان دوره رشد آگاهی سیاسی مردم، ظهور افکار عمومی و پیدایش جریانهای مقاومت دانست. این موضوع اگر چه برای انگلستان یک تهدید بزرگ بود، اما دولت بریتانیا آن را به بهترین وجه به یک فرصت تبدیل کرد. در سال ۱۸۸۵ «ای. او. هیوم» که یک خدمتکار بازنشسته و وفادار دولت بریتانیا بود، پیشنهاد کرد یک کنگره از نماینده اقوام و مذاهب از نواحی مختلف هند تشکیل شود که با الهام گرفتن از این پیشنهاد کنگره ملی هند شکل گرفت. این کنگره در ابتدا ایدئولوژی خاصی نداشت و تنها محلی برای تجمیع جریانهای استقلالطلب و حفظ وحدت گروهها بود. اما به مرور تبدیل به مجموعهای شد که هر سال وفاداریاش را به حکومت بریتانیا ابراز میکرد. این کنگره علیرغم اینکه ادعایی در مورد نمایندگی کردن تمامی هندیها داشت، فقط حامی منافع نخبگان شهری بود و به شرکتکنندگان با پیشینههای اقتصادی و اجتماعی دیگر توجهی نداشت. در نتیجه نادیده گرفتن خواستههای مسلمانان هندی که بخش قابلتوجهی از غرب سرزمین هند را تشکیل میدادند، آنان نسبت به عملکرد کنگره معترض شدند. در نیمه اول قرن بیستم اختلاف بین اقوام و مذاهب بالا گرفت و درنهایت هم در سال ۱۹۴۷، زمانی که بریتانیا تن به استقلال هند داد، این کشور به دو قسمت مسلماننشین یعنی پاکستان و غیرمسلماننشین یعنی هند تقسیم شد. نقشه این تجزیه را بریتانیا یک قرن پیش کشیده بود، زمانی که هندیها دست به قیام زدند، زیرا برای بریتانیا نفوذ به دو منطقه کوچک دستیافتنیتر از نفوذ به یک سرزمین بزرگ است.
یکی از عوارض استعمار طولانیمدت هندوستان توسط انگلستان، حذف زبان فارسی از فرهنگ این کشور است. ایران و هند از سالهای بسیار دور با هم روابط فرهنگی، مذهبی و زبانی داشتهاند. پیشینه این روابط به دوران مهاجرت آریاییها برمیگردد؛ زمانی که این دو ملت شاخه هندوایرانی را تشکیل میدادند و زبان، مذهب و نژادی یگانه داشتند. سانسکریت، زبان باستانی مردم هند با فارسی باستان همریشه است و در متون تاریخی آمده است که مردم «مکران» (پاکستان کنونی) به زبان فارسی سخن میگفتند. با گذشت زمان که این دوملت در دو اقلیم جداگانه ساکن شدند خلق وخوی آنان دگرگون شد، با این حال مبانی مشترک زبانی، نژادی و فرهنگی آنان هرگز از هم نگسیخت. با تشکیل حکومتهای هخامنشی، اشکانی و ساسانی، پیوندهای زبانی و فرهنگی میان این دو قوم ادامه یافت که تاریخنویسان شواهد فراوانی از آن به دست دادهاند. پس از اسلام این پیوندها فزونی یافت، بهویژه از زمان غزنویان با تسخیر هند توسط سلطان محمود، رو به پیشرفت نهاد. از این زمان زبان فارسی به یکی از زبانهای مهم شبهقاره تبدیل شد، بهطوری که در زمان حکومت گورکانیان زبان اول شبهقاره بود. مهاجرت ایرانیان به هند از قرن هشتم شتاب بیشتری به خود گرفت و نفوذ فرهنگ و زبان فارسی به هند از دوره تیموریان به اوج خود رسید. با روی کار آمدن صفویان در ایران سیل مهاجرت شاعران و روشنفکران ایرانی به شبهقاره آغاز شد؛ چنانکه جایگاه و پایگاه فرهنگ و زبان فارسی در این سرزمین از اصفهان، پایتخت صفویان رونق بیشتری یافت. با از میان رفتن سلطنت گورکانیان و تسلط و نفوذ مستقیم و فعال انگلستان در خاک هندوستان، زبان انگلیسی بهتدریج و در طول مدت یک قرن جای زبان فارسی را گرفت و این میراث مشترک بین مردم ایران و هند که نزدیک به ۹ قرن پیونددهنده دو ملت بود به انزوا رفت. با برنامهریزی دقیق انگلیسیها، زمانی که مردم هند در ۱۹۴۷ استقلال خود را بازیافتند، دیگر زبان فارسی جز در میان معدودی از افراد و دانشوران نسل گذشته به کلی فراموش شده بود. انگلستان همواره با افزایش تضادهای مذهبی و قومی و با ایجاد جنگهای بومی بین مذاهب و اقوام ثروت و سرمایه آنها را به یغما برده و آنچه برجای گذاشته جز ویرانی در عرصههای مختلف از جمله فرهنگ نبوده است.
اول اردیبهشت عمرانخان، نخستوزیر پاکستان به ایران آمد. او در دیدار با حسن روحانی گفت: «اگر انگلستان در سال ۱۸۰۰ به هند نیامده بود، امروز نیاز به مترجم نبود و همه ما به فارسی صحبت میکردیم، زبانی که ۶۰۰ سال زبان قضایی در هندوستان بود....» این عبارت درددل چند میلیون نفر بود که آن روز از زبان عمرانخان جاری شد، شاید هم چند میلیارد نفر! جایجای تاریخ پر است از جنایتهای استعماری؛ یک روز اسپانیا، یک روز فرانسه و پرتغال و یک روز هم انگلستان و آمریکا.