گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو؛ اصلاحطلبان دومخردادی که بعد از پیروزی تلاش کردند تا با نظریهپردازی برای دومخرداد و معرفی آن به عنوان انقلاب، جنبش یا شبه انقلاب، جهت و گرایش خاصی به دومخرداد بدهند، عموماً معتقدند که بانیان دومخرداد در حلقههای فکری و سیاسی مشخصی قرار داشتند. این طیف معتقد است که سرمشق دومخرداد، نظریات اجتماعی و فکری نوگرایان دینی و تجلی اراده روشنفکران دینی در جامعه بوده است. بهنظر این گروه، روشنفکران دینی، «هسته بسیجگر» دومخرداد بودند و «آقایخاتمی» از مفاهیم مدرن برخی حلقههای تحقیقاتی استفاده میکرد. گفتمان اصلاحی، مدنی و مردمسالار دومخرداد محصول تعامل فکری کانونهای روشنفکری بوده و با تعامل با روشنفکران غیردینی هم در برآمدن آن تأثیر داشته است.
رخداد دومخرداد مجموعهای گسترده و ناهماهنگ را در خود جمع کرده بود که برخی از جناحهای داخل آن نه تنها میانه خوبی با هم نداشته، بلکه متخاصم و مخالف همدیگر محسوب میشدند. علاوه بر این، تبدیل شدن این رخداد به نهاد و قرار گرفتن نیروهای آن در درون ساختارها، آن را دچار رکود و ناهماهنگی بیشتر میکرد. دومخردادیها با گذشت حدود یک سال، تلاشهای متعددی برای بازسازی فکری آن و معرفیاش براساس یک نظریه اجتماعی بهعمل آوردند. هدف این بود که به بیسروسامانیها و ابهامهای مفهومی پایان داده شود و بنیانی برای هدایت برنامهها، سیاستها و مفاهیم ایجاد شود. تناقضات و بحران مفهوم ایجادشده اگرچه ریشههای متعددی داشت، ولی نیازمند تبیین، تشریح و توضیح بود و برای چنین اقدامی، چارچوب نظری بایستهای ضرورت داشت.
مفاهیمی همچون «قانونمداری، جامعه مدنی، اصلاحات و آزادی» نیازمند نظریهپردازی برای مشخصشدن چارچوبهایشان بودند تا بهصورت انگارههایی بیریشه و سردرگم و فاقد اهداف معین درنیایند. بخشهای تندرو جناح دومخرداد برای تعیین تکلیف درخصوص مفاهیم، چارچوبها و چگونگی حرکت، احساس میکردند که به «مانیفستی» جامع نیاز دارند تا ضعفهای نظری و فکری آنها را جبران کند. حرکت به سوی «نوگرایاندینی» و تبدیل دومخرداد به جنبش اصلاحطلبی با این هدف بود که برپایه یک تئوری و نظریهای توانا و صلاحیتدار، چتری مشخص برای حرکت برپا کنند. آنها مرتب تکرار میکردند که دومخرداد براساس طرح و برنامه نظری «نوگرایاندینی» و مفاهیم پیشین و معطوف به هدف آنها صورت پذیرفته است. بهنظر آنها، نما و چشمانداز کلی از نوگرایان دینی نزد بانیان دومخرداد و حامیان آن وجود داشته و رأیدهندگان در حقیقت از نظریه اجتماعی و سیاسی آنها حمایت کرده بودند.
در کنار این اظهارنظرهای کلی درباره مبنای نظری دومخرداد، برخی با صراحت بیشتری از نظریات افرادی مثل «دکترسروش» و برخی لیبرالها بهعنوان الگوی غالب و سرمشق فکری دوم خرداد نام میبرند.
اندیشه و افکار دومخردادیها عموماً ریشه در تفکرات نوگرایان و روشنفکران دینی و لیبرالها دارد که در ادامه به برخی از این اندیشهها میپردازیم:
«نوگرایاندینی» براساس مقاطع تاریخ، بسترهای فکری و سرمشقهای معرفتشناختی، پایگاه اجتماعی، اهداف و نوع ارتباط با اسلام اصولی و دینشناسی حوزوی از همدیگر قابل تفکیک و تقسیم هستند. علیرغم تفاوتهای اندک میتوان گفت که جوهر و هدف مشترک همه طیفهای نوگرا با عناوین مختلف، تطبیق دین با شرایط مدرن و جدید جامعه است.
انسان جای خدا مینشیند
در نگاه اول، پیگیری این هدف نیازمند آشتی دین با مدرنیسم، روشنفکری احکام و مظاهر تمدنی جدید است و چالش و تعارضی بین آنها به ذهن نمیآید. در واقع مشکل از جایی آغاز میشود که نوگرایان از مبانی و اصول دینی جدا شده و به آموزههای لیبرالی و بشری نزدیک و با پذیرش آنها به تعریف و تبیین دین، انسان و جهان میپردازند تا بنایی فکری و اعتقادی برای انسان بسازند که متناسب با تصویر و تجربه انسان از خودش باشد. بر این اساس، زیربنای اساسی گرایشهای مختلف «نوگرایاندینی» بهویژه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، انسانشناسی مدرن و ارائه تعاریف و فهمهای جدید از انسان میباشد بهگونهای که اگر تلقی خاصی که نظام معرفتشناختی نوگرایان از انسان ارائه میکند از نوگرایی حذف شود، به بنیادهای ساختاری و معرفتی آنها آسیبهای جدی وارد میکند.
اساس انسانشناسی فردگرایانه نوگرایانه، تلقی افراد بهعنوان موجوداتی مستقل، واجد عقل و توانمند در تشخیص مصالح و منافع است. انسانها با این ویژگیها میتوانند با دین بر سر هدایتگری، سعادت، تعیین ملاکها و حد و مرزها به چالش بپردازند و به دین و تکالیف دینی هم به عنوان حقوق انسانی نگاه کنند و انتخاب آنها از اختیارات و حقوق افراد بهشمار رود.
اصلیترین ویژگی انسان جدید که به او «دانایینظری» و «تواناییعملی» برای تبدیل شدنش به موجودی مقتدر میدهد، عقل «خودبنیاد» و «خودمختار» آن است که بر تمامی ابعاد زندگیاش تأثیر میگذارد. براساس چنین قدرتی، بشر همانگونه که جنبههای علمی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی زندگی خود را بازسازی میکند، دین را هم بهگونهای بازسازی میکند که با شرایط جدید هماهنگ باشد و با عقل مدرن «مانعةالجمع» نباشد.
انسانها در چنین وضعیتی، خود بر دین قالبهای مختلف میزنند. تفاوت ادیان آسمانی و بشری با این استدلال که انسانها در هر مقطع و شرایطی برداشتی مناسب با علم و شرایط محیطی خود از آنها ارائه میدهند، یکسان تلقی میشوند و همه آنها در یک سطح قرار میگیرند.
همه راهها به خدا ختم میشود حتی بتپرستی!
یکی از مواردی که نوگرایان دینی بر آن تأکید دارند، «پلورالیسم» است. «پلورالیسم» در حوزه دین و دینشناسی در مقابل حصرگرایی دینی قرار میگیرد. براساس نظریه حصرگرایی، حقانیت، سعادت و هدایت در گرو دین واحد و پیروی از دستور خداوند است. در مقابل حصرگرایی، «پلورالیسم» که نوعی کلام جدید در معرفی همعرض بودن ایدئولوژیها و دینهای مختلف است، همه ادیان و آیینها را راههایی مستقل و جداگانه بهسوی سعادت و حقیقت میداند که بهسوی یک مقصد به پیش میروند و، چون راههای مختلفی برای رفتن به سوی حقیقت وجود دارد، همه آنها میتوانند بر حق باشند.
براساس نظریه «پلورالیسمدینی»، هیچ دین تفسیرنشدهای وجود ندارد و هیچ دینی نمیتواند خود را مقدس و فوق، چون وچرایی تلقی کرده و دیگران را اهل باطل بداند. این نکته علاوه بر پذیرش تکثر راههای رسیدن به حقیقت و فوایدی که از ناحیه این پذیرش نصیب انسانها میشود بر غیرحقیقی معرفی کردن همه ادیان و فهمهای بشری دلالت میکند، چرا که همه آنها را به نوعی بشری، نسبی و تاریخی و فاقد حجت و مرجع مطمئن معرفی میکند. مبنا و پایه نوگرایان دینی بعد از انقلاب اسلامی که برپایه جدایی معرفت دینی از دین حقیقی و اصل دین قرار گرفته و بر این اساس معرفت دینی را نسبی، تاریخی، بشری و تجربی معرفی میکند با «پلورالیسم» یکسان است. این اصل تبیینکننده و توجیهگر اختلاف بین تمامی حقایق و واقعیتها میتواند باشد چرا که براساس آن انسانها در قلمرو زمانی، مکانی و حدود و فهم و تواناییهای عقل خود به تجربه و صورتی از حقیقت دست پیدا میکنند و، چون حقایق به سادگی برای انسانها قابل کشف نیستند و کسی نمیتواند مدعی رسیدن به حقیقت تام شود، باید کثرت نظریهها و نظریههای متعارض را بپذیرند. هر گروه و فردی متن دینی را بهگونهای خاص میفهمد و همه فهمها و شناختها میتوانند طبیعی و رسمی باشند.
این تفکر نه فقط در حوزه معرفتشناسی و دین، بلکه در موارد ارزشها و ملاک و معیارهای ارزشی تأثیرگذار است و میتواند به مرحله عمل هم تسری داده شود. از نظر پلورالیستها، همه ارزشها قابل تحویل به همدیگر نیستند و، چون در معرض سلیقههای مختلف قرار میگیرند امکان تعارض و تناقض بین آنها ایجاد میشد. باتوجه به فقدان ملاک و معیارهای مشخص و سیال بودن فهمها و شناختها، پاسخهای متعارض به مسائل اخلاقی در سطح مساوی با هم قرار میگیرند که همگی آنها به طور نسبی میتوانند صحیح باشند. در مرحله عمل، چون همه ارزشها با هم قابل جمع نیستند و سخن گفتن از یک شیوه زندگی به عنوان تنها شیوه صحیح زندگی عقلانی نیست، حکومتها، نهادهای قدرتمند سیاسی و مذهبی و حتی افراد در مورد افکار و ارزشهای مختلف و متعارض باید بیطرف باشند. میتوان گفت که پلورالیسم معرفتی و دینی و در نهایت به پلورالیسم عملی و بیطرفی حکومتها و افراد و در نهایت «لیبرالیزم» در تمام ابعاد تعمیم داده میشود. این نگرش و دیدگاه آغازی است که نهایتش «لیبرالیزمی» تمامعیار خواهد بود.
مورد دیگری که نوگرایان به آن تأکید دارند، «سکولاریسم» است. «سکولاریسم» بهمعنای سازگاری با دنیا، اینجهانیشدن و گیتیگرایی است. «سکولاریزاسیون» یا «سکولارکردن» بهمعنای پروسه و فرایندی است که طی آن به عرفیسازی، قداستزدایی، خصوصی، بشری و ابزاری کردن دین پرداخته میشود. سکولاریسم بر مبنای انکار تأثیرگذاری امور مقدس در زندگی انسانی، همه ارزشها و حقایق را بر محور انسان، عقل انحصاری، ابزاری و حسابگر او قرار میدهد. مذهب و دین در این نگاه، متعلق به دوران ابتدایی حیات بشر هستند و ارزشهای قدسی، مشروعیت خود را بهجای عرصه ماورایی و مافوق سودمندی از اصول دنیوی همچون فایدهگرایی کسب میکنند و غایات ارزشی غیردنیوی به عرصه عرف، سودمندی و دنیا برگردانده میشوند.
نوگرایان دینی در گرایش به سکولاریسم و مطرح کردن آن به عنوان آرمان، خود از این زاویه وارد شدهاند که سکولاریسم بهمعنای بیدینی و مخالفت با دین نیست. براساس نگاه آنها، باز تعریف معانی دینی و نشان دادن انگیزههای دنیوی در دین باعث میشود تا انگیزهها از آسمان به زمین آمده و دین با دنیا جمع شود. در چنین حالتی هم دین برجا میماند و هم مزایای سکولاریسم مثل نفع فردی و عمومی که عامل پیشرفت و ترقی در دنیای مدرن هستند، بهدست میآید. مدعای اصلی در این مورد آن است که بخشهای حقوقی متعلق به انسانها به خود آنها واگذار میشود و آنها امور سیاسی و اجتماعی خود را بر مبنای علم و عقل اداره میکنند. این نگاه به سکولاریسم، جدا از سایر ویژگیهای تفکر لیبرالی غرب همچون انسانمداری، علمگرایی و عقلگرایی نیست و نمیتوان آن را در امور خاص محدود کرد. در عرصههای مدیریتی و اجتماعی، سکولاریسم با شعار تخصصی شدن و مدیریت علمی بر جداسازی تمامی امور اداری و اجتماعی از دین تأکید میکند. در حوزه فرهنگ سکولاریسم، تعدد و تنوع دینی و تساهل و تسامح بشری و کاهش حضور دین و مظاهر آن در متن زندگی، فرهنگ، هنر و آموزش را مطرح میکند و با خصوصی و شخصی تلقی کردن اعتقادها و باورها، افراد به امکان سنجش، مقایسه و انتخاب ادیان و مذاهب دسترسی پیدا میکنند. آنها براساس اصل ذکرشده حق دارند خود به تفسیر فردی مسائل و اعتقادات دینی برمبنای تجارت خود پرداخته و آن را مبنای عمل و شیوه رفتار اجتماعی و شخصی خود قرار دهند.