حسین زاده یزدی گفت: چگونگی ارتباط فلسفه با علوم گوناگون و واکاوی مبانی سهگانه میان علوم مختلف و فلسفه، همواره از موضوعات دقیق و تخصصی در حوزه فلسفه علوم بوده است و طبیعتا علوم اجتماعی نیز از این بحثها و بررسیها مستثنی نیست.
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو، مرکز ارتباطات و امور رسانه موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی؛ چندی پیش خبر رسمی تأسیس چهار گروه پژوهشی جدید در موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران اعلام شد. طبق گفته دکتر احمد نادری رئیس موسسه، این گروههای پژوهشی که شامل «مطالعات اجتماعی اسلامی»، «سنجش و آمایش فرهنگی-اجتماعی ایران»، «مطالعات اجتماعی گردشگری و میهمان داری» و «مطالعات اجتماعی جهان اسلام» هستند، برمبنای دو اصل نیازمحوری و تاثیرگذاری کاربردی پژوهشهای اجتماعی پایه گذاری شده اند؛ لذا بر آن شدیم تا به منظور تشریح ابعاد فعالیت این گروههای تازه تاسیس، به انجام سلسله گفتگوهایی با مدیران آن بپردازیم.
در گفتگوی نخست به سراغ گروه «مطالعات اجتماعی اسلامی» رفتیم. با تصویب شورای پژوهشی موسسه، دکتر مهدی حسین زاده یزدی، عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و نیز رئیس گروه علوم اجتماعی اسلامی در آن دانشکده، به عنوان مدیر گروهِ جدیدالتاسیس مطالعات اجتماعی اسلامی موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران انتخاب شده است. مشروح گفتگوی با دکتر حسین زاده یزدی درباره بسترهای شکل گیری، ضرورت ها، موضوع و ماهیت فعالیت این گروه پژوهشی جدید، پیش روی شماست.
آقای دکتر به عنوان سوال نخست، لطفاً کمی درباره بسترها و ضرورت تشکیل گروهی جدید با عنوان مطالعات اجتماعی اسلامی در موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران، توضیح دهید.
بهتر است در ابتدا اشاره ای به تاسیس گروه آموزشی «علوم اجتماعی اسلامی» در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران کنم. این گروه آموزشی در سال ۱۳۹۱ با زحمات و پیگیریهای استاد ارجمند جناب دکتر جمشیدیها، رئیس اسبق دانشکده علوم اجتماعی، تأسیس شد و شامل دو گرایش اصلی «فلسفه علوم اجتماعی» و «دانش اجتماعی مسلمین» است. از همان ابتدای تاسیس این گروه، ضرورت و نیاز به شکل گیری و سازماندهی بازوی پژوهشی برای گروه در کنار این دو رشته احساس میشد. بخشی که بتواند در تأمین و تولید محتوای غنی گروه آموزشی علوم اجتماعی اسلامی نقش اصلی را ایفا نموده و به عبارتی سازمان دهندهی آینده و مسیر فارغ التحصیلان این دو رشته در فضای تولید علم و پژوهش اجتماعی کشور باشد. به یاری خداوند قرار است گروه مطالعات اجتماعی اسلامی این نقش و وظیفه مهم را به عهده بگیرد و ظرفیت موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی بهترین زمینه برای تحقق این امر است.
بهطور مشخص، گروه مطالعات اجتماعی اسلامی قرار است چه نیازهایی از جامعه علمی و پژوهشی در حوزه علوم اجتماعی را تأمین کند که تاکنون صورت نمی گرفته؟
ببینید، حدود هشت دهه از ورود علوم اجتماعی به ایران میگذرد. در این سالها استادان، دانشجویان و پژوهشگران این حوزه زحمات زیادی کشیده اند و کوشیده اند پدیدههای اجتماعی مختلف در ایران را از منظرهای گوناگون نظری مطالعه نموده و تا حد توان نیز به ارائه راهکارهایی برای حل مسائل اجتماعی در ایران پرداخته اند. افزون بر این، در طول این سالها علوم اجتماعی تقریباً با تمام گرایشهایش به دانشگاههای مختلف ایران راه یافته و استادان این رشته دانشجویان بسیاری تربیت کرده اند. با عنایت به همه این زحمات و دستاوردها در فضای علوم اجتماعی ایران و البته با نگاه به تغییرات و پیشرفتهای علوم اجتماعی در جهان، هنوز دو نیاز اصلی در فضای علوم اجتماعی ایران احساس میشود: یکی واکاوی فلسفی مبانی هستی شناختی، معرفت شناختی و انسان شناختی علوم اجتماعی و تدقیق و تعمیق و بازنگری در آنها، و دیگری، توجه بیشتر به ویژگیهای جامعه ایرانی-اسلامی مان در حیطه مسئله شناسی جامعه ما و ارائه راهکارهای متناسب برای حل مسائل اجتماعی. این دو نیاز، ضرورت اصلی برای ایجاد یک تشکیلات پژوهشی به منظور تأمین خلا فوق را نشان می دهد.
منظورتان از واکاوی فلسفی علوم اجتماعی چیست؟
بگذارید برای تبیین دقیق تر، منظورم را این گونه بیان کنم. می توان چنین ادعا کرد که تقریبا تمای آباء جامعه شناسی یا خود فیلسوف بوده اند و نامشان در کتابهای تاریخ فلسفه است، مانند آگوست کنت و مارکس، و در مرتبه ای پایین تر، وبر و زیمل؛ یا دستی بر فلسفه داشته اند، مانند دورکیم. میدانید که ماکس وبر در ابتدای مقاله جذاب و خواندنی «عینیت در علوم اجتماعی و سیاست اجتماعی»، از پیوند نزدیک مباحث اصلی مقاله اش با آثار ویندلباند و به ویژه ریکرت صحبت میکند. به نظر شما آیا دانشجوی جامعه شناسی و پژوهشگر اجتماعی که مثلاً با نوکانتی ها آشنا نیست، می تواند به طور شایسته نظریههای جامعه شناسی وبر را فهم کند؟ می توان ادعا کرد که آشنایی دقیق با فلسفه غرب شرط درک صحیح از نظریه های اجتماعی است. البته این حرف حکیمانهای است که نباید جامعه شناسی و یا به طور کلی علوم اجتماعی را با فلسفه درآمیخت و ما نیز موافقیم این نگاهیم، اما این منافی آن مهم نیست که “فهم نظریهها به فهم فلسفه” گره خورده است.
آقای دکتر! این میزان فلسفی کردن علوم اجتماعی باعث رخوت فضای آن و مانعی برای پیگیری مسائل اجتماعی و تمرکز بر پدیدههای عینی جامعه نمیشود؟
ببینید چگونگی ارتباط فلسفه با علوم گوناگون و واکاوی مبانی سهگانه میان علوم مختلف و فلسفه، همواره از موضوعات دقیق و تخصصی در حوزه فلسفه علوم بوده است و طبیعتا علوم اجتماعی نیز از این بحثها و بررسیها مستثنی نیست. فیلسوفان در سراسر جهان از منظرهای گوناگونی به مبانی علوم اجتماعی پرداخته اند و نقدهای بسیاری به آن وارد ساخته اند و اساسا همین نقدها بوده است که زمینه گفتگو و مباحثههای طولانی را میان اصحاب علوم اجتماعی فراهم آورده و به یکی از عوامل اصلی تحوّل علوم اجتماعی در دهههای اخیر تبدیل شده است. متأسفانه در ایران کمتر نویسندهای به فلسفه علوم اجتماعی پرداخته است و حتی در برخی از دانشگاههای کشور نیز، فلسفه علوم اجتماعی اصلا تدریس نمیشود و دانشجویان با این مباحث مهم آشنایی چندانی ندارند. قریب به اتفاق کتابهای موجود در بازار با موضوع فلسفه علوم اجتماعی نیز، آثار ترجمه شده هستند که البته بعضی از آنها نیز به دلیل ترجمههای بسیار سخت خوان و دشوارفهم، دستاورد چندانی برای استادان و دانشجویان و پژوهشگران علوم اجتماعی به ارمغان نیاورده اند.
این نکتهای مهم است که فلسفه علوم اجتماعی مانعی برای تمرکز برای مسائل اجتماعی عینی و انضمامی نیست بلکه بلعکس، راه ناهموار فهم صحیح از نظریات اجتماعی را با واکاوی مبانی فلسفی آن میتوان هموار کرد و تصویری روشن از آن پیش چشم اصحاب این رشته پدیدار نمود. همچنین، با نقدی فلسفی و موشکافانه است که هم برتریها و هم کاستیهای این علم خود را نشان میدهد. به همین سبب در رشته فلسفه علوم اجتماعی به دنبال آن هستیم تا با نگاه به علوم اجتماعی از منظری عقلانی و با طرح پرسشهای فلسفی از علوم اجتماعی، بر عمق و گستره آن افزوده شده و زمینه پویایی و نشاط هرچه بیشتر علوم اجتماعی ایران فراهم شود؛ چرا که مسئلههای تازه و پرسشهایی جدید مطرح میکند و اصحاب علوم اجتماعی را همواره به اندیشیدن درباره آنها فرامی خواند. در این رشته تلاش می کنیم در سرفصلهایی مشخص علاوه بر بازخوانی نظریهها و روشهای موجود در علوم اجتماعی و نیز آشنایی مناسب با مکاتب فلسفی موثر در علوم اجتماعی، مسائل و پرسشهای گوناگون فلسفه علوم اجتماعی را از منظر مکاتب گوناگون واکاوی کرده و علوم اجتماعی برآمده از دل این نقدهای فلسفی را دریابیم. تلاشهای سالیان اخیر استادان گروه علوم اجتماعی اسلامی سبب شده تا خدا را شکر این رشته با استقبال بسیار خوبی در میان دانشجویان علوم اجتماعی کشور مواجه شود و هماکنون، برخی از استادان گروه بسیاری از سرفصلهای دروس این رشته را در مقاطع کارشناسی و کارشناسیارشد رشتهها و گرایش های دیگر علوم اجتماعی در دانشگاه تهران و نیز دانشگاههای دیگر کشور تدریس میکنند.
در صحبت هایتان از رشته دانش اجتماعی مسلمین سخن گفتید؛ موضوع این رشته چیست و اساساً چه نسبتی با گروه جدیدالتاسیس مطالعات اجتماعی اسلامی در موسسه دارد؟
یکی از نیازهایی که باعث تأسیس رشته دانش اجتماعی مسلمین در گروه آموزشی علوم اجتماعی اسلامی شد، کم رنگ بودن و کم توجهی به عناصر فکری و اجتماعی ایران اسلامی در مواضع نظری و مسئله شناسیهای علوم اجتماعی در ایران است. اجازه دهید برای روشن شدن بحث، مطلبی را از دکتر آزادارمکی که از پیشگامان در این زمینه هستند، برایتان بخوانم. ایشان در کتاب اندیشه اجتماعی متفکران مسلمان می نویسد: «رویکرد روششناختی در علوم انسانی و به ویژه جامعه شناسی به خوبی نمایانگر این معناست که نفس طرح اندیشه اجتماعی مسلمانان نه تنها ممکن بلکه ضروری است؛ و در چارچوب پاسخگویی به مسائل و مشکلات اجتماعی ویژه جوامع اسلامی باید از موضع یک مسلمان و بر اساس اصول و دیدگاه های فکری ناشی از اندیشه اسلامی و تجربه متفکران مسلمان در بررسی مسائل اجتماعی در گذر زمان با این مسائل روبرو شد و راه حل هایی در چارچوب ضوابط و معیارهای اسلامی برای آن پیدا کرد. استفاده از نتایج کوشش های فکری دیگران در عرصه علوم انسانی به هیچ وجه نفی نمی شود، بلکه صرفا بر محدودیتها و کاستی های آن تأکید کرده و حکایت از آن است که برای پاسخگویی به مسائل جامعه ایران اتکاء اصلی باید بر اندیشه ها و نظریه های مطرح شده در فرهنگ و جامعه ایران باشد؛ هرچند که در این مسیر می توان از دیگران ایده گرفت و برخی از آن ایده ها را به کار گرفت.»
البته در تعریف دانش اجتماعی مسلمین اختلاف نظر وجود دارد لذا برای تشریح بهتر موضوع من ترجیح میدهم به جای ارائه یک تعریف از حیطه علمی دانش اجتماعی مسلمین، طیفی از پرسشها را مطرح کنم: ۱٫چه پدیده های اجتماعی برای اندیشمندان مسلمان مسئله بوده است؟ ۲٫ مواجهه آنان با این مسألههای زمانشان چگونه بوده؟ ۳٫آیا آنان مسائل اجتماعی را توصیف، تبیین، پیش بینی و حل میکردند؟ و به عبارتی آیا آنان با روش علوم طبیعی به سراغ مسائل اجتماعی می رفتند؟ ۴٫در صورت پاسخ منفی، با چه روشی به این مهم دست می یازیدند؟ آیا در این میان روش تجربی جایگاهی داشته؟ ۵٫آیا آنان تنها به دنبال فهم و یا تبیین بودند و یا اینکه تجویز هم داشتند؟ در صورت پاسخ آری، آنان چه غایتی را برای زندگی اجتماعی در نظر داشتند؟ ۶٫ دستاوردهای آنان چه آوردهای برای زندگی امروز ما دارد؟ به عبارتی، با توجه به دستاوردهای آنان، آیا میتوان از تحقق دانش اجتماعی مسلمین به مثابه یک رشته علمی (discipline) سخن گفت؟ در صورت پاسخ منفی، آیا این دستاوردها ظرفیت تأسیس دانشی جدید را داراست؟ بنظر من پاسخ این پرسشها طیفی از دیدگاهها درباره دانش اجتماعی مسلمین را در برمی گیرد و فرصت توسعه علمی و پژوهش در حوزه مطالعات اجتماعی اسلامی را ایجاد می کند.
منظور شما اینست که محوریت و هدف رشته بر تولید دانش اجتماعی بوم محور است؟
باید صریح عرض کنم که متأسفانه در ایران و شاید بسیاری دیگر از کشورهایی که واردکننده علوم اجتماعی بوده اند، به اندازه کافی به ویژگیهای بومی و دخالت دادن عوامل وطنی در مواضع نظری و انتخاب پدیدهها و مسائل اجتماعی، توجه نشده است و طبیعتا این بیتوجهی پیامدهای نظری و عملی بسیاری به بار آورده است. تأسیس رشته دانش اجتماعی مسلمین نتیجه تلاش ما برای پاسخ دادن به این نیاز جامعه علمی ایران بود. البته این نکته را میپذیریم که عنوان گروه علوم اجتماعی اسلامی و عنوان رشته دانش اجتماعی مسلمین قابلیت برداشتهای متفاوت و بعضاً متناقضی را دارد که اصلاً مدنظر مؤسسان، استادان، دانشجویان و پژوهشگران این گروه نیست. برای مثال، برخی به اشتباه گمان میکنند دانش اجتماعی مسلمین سودای حذف جامعه شناسی را در سر میپروراند! قطعا این گمانی نادرست و مخرّب است. ما بر این باوریم که جامعه شناسی همچون همه علوم دیگر یکی از دستاوردهای علمی بشر است. نه برخورد سلبی و انکاری با دستاوردهای علمی، سنجیده است، نه پذیرفتن بی چون وچرای آن، چنانکه مواجه پیشینیان ما در تمدن اسلامی و تمدن غرب با دستاوردهای علمی تمدن دیگر این ادعا را ثابت میکند. باید جامعه شناسی را به کمک فلسفه علوم اجتماعی بدرستی و با دقت و با تمام پیچیدگی هایش فهمید و دریافت چه بخشی از آن را میتوان بهعنوان دستاوردهایی بشری پذیرفت و به کار گرفت، چه بخشهایی از آن از نظر فلسفی و عقلانی خلل پذیر است و چه بخشهایی از آن، متناسب با بستر و فرهنگ اجتماعی محل تولدش شکل گرفته است. چنانکه گفتیم، فلسفۀ علوم اجتماعی تلاش میکند راه این شناخت و تفکیک دقیق علمی و نظری را فراهم آورد و دانش اجتماعی مسلمین میکوشد مواضع نظری و پدیدهها و مسائل اجتماعی ایران اسلامی را جایگزین بخشهایی از علوم اجتماعی کند که برآمده از مبانی فکری و بستر اجتماعی محل شکل گیری این علوم است با این هدف که بتواند ضمن استفاده از این دستاورد علمی بشر بر کارایی نظری و عملی آن در ایران اسلامی بیفزاید.
با این توصیفات، سهم و کارویژه گروه مطالعات اجتماعی اسلامی را چه میدانید؟
برخلاف فلسفه علوم اجتماعی که پیشینهای طولانی دارد و نظریه پردازان و پژوهشگران مختلف صدها کتاب و اثر پژوهشی در سراسر جهان درباره آن نوشته اند، دانش اجتماعی مسلمین دو مانع اصلی را پیش پای خود میبیند: اول اینکه برخی از موافقان و مخالفان آن با نگاهی غیرعلمی، انتظار تولید علم بومی در طول ۷-۶ سال پس از تاسیس این رشته را دارند و دستاوردهای آن تا به امروز را ناکافی و نشان از ناکارآمدی ایده اولیه و عملکرد استادان و دانشجویان و پژوهشگران آن میدانند؛ دوم، اینکه به دلیل وجود برداشتهایی نادرست، این رشته بعضا با مخالفتها و مقاومتهای برخی اصحاب علوم اجتماعی روبه روست که آن را رقیب تازه به میدان آمده و پُرمدعایی میدانند که باید به هر شکلی آن را از میدان به در کرد! این موانع، بخش زیادی از انرژی استادان و دانشجویان گروه علوم اجتماعی اسلامی و رشته دانش اجتماعی مسلمین را به خود اختصاص داده است. طبیعی است در این شرایط تاسیس یک گروه مستقل که تمرکز اصلی خود را بر حوزه پژوهش و تولید علم مصروف نماید، می تواند به هم افزایی ویژهای در کنار گروه آموزشی آن منجر شده و سازمان این علم را تکمیل نماید. از طرفی، مشکلات متعدد دیگری نیز ما را به تاسیس این گروه پژوهشی در موسسه رهنمون کرد، که از جمله مهمترین آنها می توان به فقدان نوعی عدالت علمی و پژوهشی درکشور، بنحوی که شرایطی انحصاری و غیرشفاف را در تعریف و ارائه پروژه های پژوهشی به دانشجویان و پژوهشگران این حوزه ها به وجود آورده است، اشاره نمود. همچنین نبود نوعی موضوع شناسی و مسئله شناسی بومی در کشور باعث شده است بسیاری از موضوعات پژوهشهای اجتماعی دانشگاهی و غیردانشگاهی ارتباط وثیقی با فرهنگ و بستر اجتماعی ایران نداشته باشد. از طرفی، ناتوانی در تربیت پژوهشگران متخصص، زبده و کاربلد را از دیگر مشکلات و کاستی های این عرصه باید برشمرد. نگاهی به پایاننامههای کارشناسی ارشد و رسالههای دکتری دانشجویان علوم اجتماعی و نیز مقالههای علمی-پژوهشی منتشرشده ایشان، تا حد زیادی بحران تربیت و پرورش نیروی پژوهشگر را گوشزد می کند؛ لذا مجموعه این ضرورتها و کاستیها در عرصه آموزشی، سبب شده است تا بستری برای پژوهش و گسترش حیطههای این علم با محوریت موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی ایجاد شود.