به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، عشق و ارادت به امام مهربانیها نه مرز و نژاد که حتی مذهب هم نمیشناسد.
اصلا مگر میشود وجوی چنین مقدس و مهربان را دوست نداشت؟ وقتی آهو هم در زمان خطر و شکار به او پناه میبرد و به مهربانیش ایمان دارد، سنگ بر آن دلی که مهر این امام را نداشته باشد و اصلا مگر چنین دلی پیدا میشود؟!
این مقدمه را گفتم تا برایت از گپوگفتی کوتاه و شیرین با پیرمردی صاحبدل از روستای جمال ده حکایت کنم!
«شنیدن کی بود مانند دیدن» مثلی بود که پایم را به روستای اهل تسنن «جمالده» کشاند و چشمم را به دیدن شنیدههایم روشن کرد.
ورودی روستا، ابتدای خیابان توحید گوشهای نشسسته، کنارش عصایی است که نشان میدهد برای حرکت علاوه بر قامتی بلند، این روزها به ستونی چوبی هم نیاز دارد.
سلامی میکنم، جواب گرمی میشنوم و همین میشود آغاز گپوگفتی کوتاه، اما دلنشین.
از اسم و عنوانش که میپرسم، میگوید: جمال نوراللهی هستم و ۸۵ سال سن دارم.
میپرسم چند ساعتی است اینجا نشستهاید، خسته نمیشوید؟ لبخندی میزند و میگوید: نگاه کردن به این شور و حال پذیرایی از زائران پیاده امام رضا توسط مردم روستا خسته کننده نیست، اما راستش را بخواهی حسرت میخورم، کاش من هم پیر و ناتوان نبودم و میتوانستم به این زائران امام رضا خدمتی بکنم، کاش میتوانستم.
یک چشمش نابیناست و پاهایش هم که گفتم، بدون یاری عصایی کهنه و چوبی، یارای حرکت ندارند.
شنیده بودم در کل جمعیت ۱۴۰ خانواری این روستا، ۱۰ تا ۱۵ نفر فقط شیعه هستند و مابقی اهل تسنن، حسرتی که در کلام این مرد موج میزند این تصور را برایم به وجود میآورد شاید یکی از آن شیعههای روستاست، میپرسم مذهبت چیست پدرجان؟ پاسخ میدهد: اهل تسنن ۱۲ امامی و ۱۴ معصومی!
تعجبم را که متوجه میشود، بر اشتراکات دو مذهب شیعه و سنی تاکید میکند و کسانی که سعی در پررنگ کردن تفاوتهای مذهبی بین شیعه و سنی دارند را جاهل و نادان مینامد و از اعتقاد و ارادت خودش و مردم روستا نسبت به اهل بیت میگوید، از اینکه وقتی سلامت بوده هفتهای یک بار به زیارت امام رضا (ع) مشرف میشده است.
حاجی نوراللهی از غریبی امام رضا (ع) با همان بیان ساده و بی تکلف خود، اینگونه روایت میکند: امام رضا، امامی بود که به خاطر دین اسلام سختی کشید، از خانواده و عزیزان خودش دور شد و به ایران آمد و به شهادت رسید، پذیرایی از زائرانش کار زیادی نیست که ما میکنیم، این برای ما افتخار است، هر کار از دستمان بربیاید در حد توانمان با دل و جان برایشان انجام میدهیم.
این پیرمرد با صفا برایم توضیح میدهد که سالها است (حدود ۱۵ سال) در خانه مردم این روستا به روی زائران پیاده امام هشتم باز است و روزی و برکتشان با خودشان وارد روستا میشود.
پیرمرد آرزو میکند همیشه در این روستا زائران امام رضا (ع) باشند.
برایم میگوید خودش هم با وجود ضعف و پیری و همسر زمینگیری که در خانه دارد، اما در خانهاش برای زائران گشوده است.
طبق اظهار پیرمرد، کاروان زائران پیاده کوهسرخ کاشمر هر سال سر راه مشهد به خانه او میآیند و استراحت میکنند و خودش برای راحتی زائران شب را در خانه دخترانش صبح میکند.
از خرج زندگیش میپرسم که چگونه تأمین میشود؟، میگوید تحت پوشش کمیته امداد هستم!
موقع خداحافظی میگوید پیغامی برای امام رضا دارم و ادامه میدهد: به امام رضا بگو مراقبم باشد که افتاده نشوم، پیش خدا سفارشم کند خوب شوم، نوکر امام رضا هستم، جانم فدای امام رضا...
ما در مذهب شیعه به این پیغام میگوییم توسل، حالا باورم میشود پیرمرد وقتی گفت: اهل تسنن ۱۲ امامی و ۱۴ معصومی است، ادعا نبودف که حرفی از سر اعتقاد و باور بود، حرفی که از عمق دل برآمد و بر دل نشست.
ای ضامن آهو ضامن ما هم بشو با اینکه کناه کمر مان را خم کرده است