مهدی نیکروش گفت: اینکه انتظار داشته باشیم صنعت خودش را تسلیم دانشگاه کند یا بالعکس دانشگاه از همهی ارزشها و هرچیزی که مد نظرش هست دست بردارد برود سمت صنعت، غیر منطقی است!
گروه اقتصادی خبرگزاری دانشجو- مائده لک؛ تولید، الزامات و نیازهایی دارد که متاسفانه علی رغم همهی تاکیداتی که در این چند سال گذشته بر رشد تولید و گسترش آن صورت گرفته فراهم نشده است کماکان در یک اقتصاد کاملا مبتنی بر دلالی واسطه گری، سوداگری و سفته بازی فعال هستیم؛ و امروز که با مشکلات درآمدهای ارزی هم مواجه هستیم ما هیچ نوع تغییری در نگرش این سه دهه گذشته که مسئول اصلی بحران اقتصادی کنونی کشور است هیچ تجدید نظری در این نداشتیم و بعید میدانم که ما شاهد جهش تولید باشیم چه برسد به اینکه وضعیت کنونی را بتوانیم حفظ کنیم. ما در طی این ۱۴ سال عملا با رکود تورمی روبرو بودیم یعنی هر سال عملا اقتصاد ما محدودتر و کوچکتر شده و دلایل خاص خودش را هم دارد.
مهدی نیکروش اقتصاددان و استاد مدعو دانشگاه علامه طباطبایی (ره) در این گفتگو به روشنی برخی از ابهامات را پاسخ داده و راهکارهایی برای جهش تولید و افزایش سطح درآمد و رفاه عمومی ارائه داده است.
با توجه به وضعیت تورمی کشور و همچنین میزان نرخ بیکاری چگونه میتوانیم به جهش تولید برسیم؟ اولین چیزی که خیلی اهمیت دارد توسعهی کسب و کارهای نوپا، استارتاپها و کسب و کارهای دانش بنیان است بنابراین اولین چیزی که میتواند ما را از این وضعیت خارج کند یا حداقل این وضعیت را از حالت تهدید به منفعت برای ما برساند تکیه ما به کسب و کارهای خانوادگی، کسب و کارهای کوچک و متوسط و توسعهی کسب و کارهای دانش بنیان است بنابراین اصلاح و توسعه این زیستبوم نوآوری اولین پاسخ است برای اینکه ما بتوانیم به جهش تولید برسیم.
دومین اصلاح ساختارهای سنتی تولید است قاعدتا صنعت گر سالهای سال به یک شکل و شمایلی کار کرده، احتمالا در مقابل تغییرات گارد خواهد گرفت تا اصلاحات صورت نگیرد، اگر منفعت واحدهای تولیدی به آنها تفهیم شود؛ حاضر به امتحان میشوند.
خود این هم بستگی دارد به کیفیت آن چیزی که قرار است جایگزین ساختارهای سنتی تولید شود؛ طبیعتا تولیدگر سنتی که سالها است به همان شکل و شمایل قدیمی کار میکند؛ تنها تغییری که در کارکردش ایجاد شده فقط دستگاههای جدید است.
تبعا اصلاح ساختارهای تامین مالی اینجا مطرح است بسیاری تصور میکنند تامین مالی یعنی پول دست واحد تجاری بیاید و صنعتگر سراغ بانک یا سراغ یک شریک حقیقی تازه میرود؛ میتوانیم با توسعهی بازار سرمایه به جای تکیه به بازار پول وضعیت را کمی بهبود ببخشیم تا بتوانیم در ایجاد منابع و تخصیص منابع به شکل درست رقابتی ایجاد کنیم.
مسئله دیگری که میتواند کمک کند، داشتن یک نگاه بلند مدت برنامه ریزی استراتژی در سطح حاکمیتی برای تکان دادن عزم مدیران برای همراهی با شعارهای سال است؛ موضوع بعدی این است که به افراد تقاضی کار و مردم پیرامون برنامههای بلندمدت، برنامههای استراتژیک پیرامون تولید و اصلاح آن آموزش دهیم.
ششمین امر شفاف سازی به صورت عمومی است؛ تا وقتی شفافسازی اتفاق نیفتد و اعتماد مجدد عمومی شکل نگیرد نه برای برنامه جهش تولید بلکه برای هیچ برنامهی دیگری در جامعهی ما نمیتوانیم به اهداف دست یابیم.
آیا ارتباط دانشگاه با صنعت به نحوی است که سبب جهش تولید شود؟ در چنین سیستم آموزشی چه باید کرد؟ به نظر با وضعیت کنونی بسیار سخت است. حالا در چنین سیستم آموزشی چه باید کرد؟ اولین قدم، مهارت آموزی بیشتر به دانشجویان است اینکه دانشجویان متوجه شوند که درسی که در دانشگاه میخوانند کجا به کارشان میآید. من با این موافق نیستم که درسهای دانشگاهی به هیچ کاری نمیآید، اما در کنار آن آنها باید مهارتهایی که بازار کار از آنها میخواهد آموزش ببینند و بدانند در بازار به چه شکلی از آنها درخواست میشود دنبال چه میگردند. به نظرم وقتی ما بتوانیم این نیاز اطلاعاتی و کارکردی و این نیازی را که واحدهای صنعتی و غیر صنعتی از دانشجویان و تازه واردهای حوزه کاری خودشان دارند را برطرف کنیم آن وقت آن دانشجو میشود یک فرد مهم و اثر گذار که سازمان به آن اعتماد میکند. موضوع دوم این است که دانشگاه به سمت تقاضاهای صنعت حرکت کند؛ این موضوع به هیچ وجه به این مفهوم نیست که قرار هست دانشگاه کاسب شود. دانشگاه روش تحقیق خودش را تغییر بدهد و پاسخهای کوتاه مدت برنخواسته از پژوهش را مطرح کند و ارائه دهد و باز هم قرار است پژوهش صورت گیرد، اما پژوهشی که برای آن یک مشتری وجود دارد و در قالبی من را به یک راه حل و راهکار برساند.
اینکه انتظار داشته باشیم صنعت خودش را تسلیم دانشگاه کند یا بالعکس دانشگاه از همهی ارزشها و هرچیزی که مد نظرش هست دست بردارد برود سمت صنعت، غیر منطقی است!
علت افزایش میزان بیکاری در بین فارغ التحصیلان دانشگاهی نسبت به سایر قشرهای جویای کار چیست؟ اول اینکه شکافی بین یادگیری دانشگاهی و تقاضای بازار کار وجود دارد. فارغالتخصیلان دانشجو فکر میکنند برایشان فرش قرمز پهن کردند در صورتی که بازار کار دنبال چیز دیگری میگردد!
بنابراین بین آن چیزی که ما داریم یاد میگیریم در دانشگاه و آن چیزی که تقاضای بازار کار هست به نظر میرسد شکافی وجود دارد. دومین مساله ضعف در خودشناسی افراد به ویژه فارغ التحصیلان است وا ینکه آنها آمادگی برای ورود به بازار کار از نظر روانی و تصوری از آینده شغلی خود ندارند. کار آفرین هستند، مشاور هستند، معلم هستند، میخواهند کارمند باشند این تناقضات هنوز برای اینها حل نشده است؛ بنابراین خود این باعث میشود اعتماد به نفس افراد کاهش پیدا کند، در محیط کاری به انواع و اقسام مشکلات دچار شوند و میبینید تعداد زیادی از فارغ التحصیلان شغلی ندارند و منتظرند یک اتفاق یک تحولی رخ بدهد در زندیگی شان! سومین دلیل هم میتواند مدرک گرایی قشر دانشگاهی باشد.
علاوه بر اینها به نظر شما نقدینگی چه تاثیری در جهش تولید دارد و سازمان بورس چگونه میتواند این نقدینگی را کنترل کند؟ برای اینکه تامین مالی و تخصیص منابع برای کمک به سرمایه در گردش بنگاهها به درستی اتفاق بیافتد هدایت نقدینگی لازم است چرا که خیلی از بنگاههای اقتصادی ما سال هاست با مشکل سرمایه در گردش روبرو هستند؛ دارایی ثابت زیاد دارند، اما برای گذراندن امورات معمول خودشان مشکلات عدیده دارند خب تبعا این نقدینگی میتواند هدایت شود.
اینکه در بورس دانش بنیانها را بیشتر بپذیریم و شرکتهایی که میتوانند در فرابورس پذیرش شوند را بیشتر شناسایی کنیم و از سویی انگیزه به شرکتها بدهیم اگر واقعا میتوانند وارد بازار سرمایه شوند بیایند و به آنها کمک کنیم تا این نقدینگی عظیمی که الان در سطح جامعه ما وجود دارد به سمت بازار سرمایه حرکت کند.
از سویی آگاهی بخشی و آموزش هم برای سطح جامعه لازم هست وقتی مردم ما هنوز نمیدانند فرق سهام با حساب بانکی چیست؟ نمیدانند خرید و فروشش به چه شکلی است ونمی دانند وقتی سهامی را میخرند به چه چیزی توجه کنند؛ تا وقتی این آموزش را انجام نداده باشیم طبیعتا نمیتوانیم نقدینگی را مدیریت کنیم.
دولت و بانک مرکزی با انجام چه اقداماتی میتوانند مانع واردات و سبب توسعه صادرات در راستای جهش تولید شوند؟ یک موضوع اصلاح قوانین هست و مالیاتی که بر روی کالاهای وارداتی داریم؛ آیا ما به قوانین خودمان واقعا از صادر کننده داریم حمایت میکنیم یا خیر؟ قوانین موجود باید اصلاح شود. دوم قوانینی داریم که به درستی اجرا نشده است؛ فرض کنید بحث مربوط به واردات سیگار، قرار بود سالانه تغییراتی در نظام مالیاتی داشته باشیم که مالیاتی دریافتی واردات سیگار کمرشکن شود.
قانونش را داریم، اما بنظر میرسد به هیچ عنوان به طور صحیح اجرا نمیشود و تبعا این هم ریشههایی دارد؛ مثلا اینکه مافیایی وجود داشته و افرادی در سطوح مختلف چه در بدنه حاکمیت چه در بدنه غیر سیاسی جامعه که احتمالا از این مسئله سود میبرند.
دوم اجرای صحیح قوانین موجود است؛ سوم آشنایی بیشتر با زیست بوم کارآفرینی است اینکه دولت و بانک مرکزی این زیست بوم کارآفرین و دغدغههای او را بشناسند؛ از چه راههایی میرود و منابع پیدا میکند؟ بنابراین یک رابطهی دوسویه قرار است بین و دولت و بانک مرکزی و بقیه سازمانهای حاکم یا ناظر و با زیست بوم کارآفرینی کشور شکل بگیرد.
البته که اهمیت دارد کارآفرین با ساختارها و قانونهای موجود و با ساختارهای مربوط به تامین مالی، سیاست گذاری و هرچیزی که بتواند به بحث کارآفرینی کمک کند؛ آشنا شود، اما علاوه بر کارآفرینان آموزش به دولتمردان هم لازم است! اینکه با یک کارآفرین چگونه باید ارتباط برقرار کنند؟ دغدغه او چیست؟ تا وقتی این اتفاق نیافتد ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم کارآفرین دنبال صادرات باشد.
یکی از موانع جهش تولید مشکلات و حقوق کم کارگران است. چگونه میتوان هزینه تولید ساخت و تولید یک محصول را بدون کاهش اشتغال و دستمزد کارگران کاهش داد؟ اولین راه حل اصلاح تامین منابع فیزیکی است؛ مثلا در تامین مواد اولیه، در تامین داراییهای ثابتی که قرار است تغییر و تحول ایجاد کند مثل استفاده از ابزارها یا روشها و منابعی که شرکتهای دانش بنیان در اختیار ما میتوانند قرار بدهند.
همینطور اصلاح تامین منابع مالی نیاز است و باید سراغ روشهایی رفت که بتواند مدیریت سرمایه در گردش را به درستی درون سازمان ایجاد کند؛ علاوه بر آن منابعمان به واحدهایی تخصیص پیدا میکند که سرمایه در گردششان مشکل دارد.
در گام دوم اینکه تیمهای مدیریتی در سطوح مختلف سازمان برای هم فکری پیرامون روشهای کاهش بها شکل گرفته شود؛ یعنی اصلا سازمان ما به این فکر بیفتد که باید بهای تمام شده خودم را کاهش دهم.
موضوع سوم مربوط به آموزش کارمندان و کارکنان است؛ اینکه کارمندان مهارتهای متفاوتی را در سازمان داشته باشند و کارمندان و کارگران چند مهارته داشته باشیم و در نهایت موضوع چهارم این است به جای کاهش بهای تولید، به سمت درآمد نگاه کنیم؛ بالاخره سازمان قرار است بازدهی کسب کند که این میتواند از طریق کاهش بها یا از طریق افزایش درآمد باشد.
مثلا ساختارهای بازاریابی سازمانها را اصلاح کنیم و روشهایی که آنها میتوانند به مشتری خودشان پیرامون محصولات و خدماتشان آگاهی بخشی بکنند را اصلاح بکنیم؛ بسیاری از صنعتگران درباره کالای تولیدی مطلعند، اما درباره اینکه مشتری آنها چه کسی است و مشتری شان به چه میزانی میتواند بخرد و چه نیازی از مشتری رفع میشود واقعا اطلاعی ندارند.