گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو- طهورا میرزاییزاده؛ بعضی عزاداریها بوی اصالت میدهند و معرفت از آنها چکه میکند. به گوشه و کنار ایران که نگاه کنیم کم نیستند از این قبیل مراسمات که در عزای سیدالشهدا برپا میشوند، در یزد، اصفهان، کاشان و بوشهر و.. هرجا را که نگاه کنی رد پایی از عزاداری کهن میبینی که پرشور و جمعیت برگزار میشوند.. مثلا همین نخل برداری یزدیها و شکوه عزاداریشان در روز عاشورا.. یا نوای سنج و دمام و نوحه خوانی و سینهزنیهای متفاوت بوشهریها و دیگر شهرهای جنوبی ایران.
اما همینطور که آرام آرام سربالایی کوچهها را بالا میرفتم تا به حسینیه مد نظرم برسم، به این فکر میکردم که بعضی عزاداریها هم کنج خلوتی هستند مملو از معرفت، سکوتی سنگین و البته شکوهی عظیم که اگر پریشان هم خودت را به آن جمع و عزاداری برسانی، وجودت میشود آرامش و پر میشوی از غمی محترم در عزای سیدالشهدا و اهل خیام. عزاداریهایی که از دل محلههای قدیمی تهران سربرآوردهاند.
صبح دهم به ماه محرم، صبح تیره رو
شب عاشورا از نیمه گذشته بود که رو به روی در ورودی حسینیه سوهانک قرار گرفتم، محلهای از منطقه شمیرانات تهران. داخل که شدم هرکس برای خودش احیا گرفته بود و ادعیه میخواند، اینجا محل خلوت گزیدن عاشقان حسینی بود که بعد از اقامه عزای شب عاشورا در حسینیه بیتوته کرده و همگی منتظر ساعت قرار بودند.
بعد از اینکه در خواندن زیارت عاشورا همنوا میشوند، حالا که حدودا یک ساعتی تا اذان صبح باقی مانده، دسته عزاداری در سکوت بامداد روز عاشورا حسینیه را ترک میکند.. مراسم صبح تیره رو که آغاز میشود، غمی دلت را میلرزاند و اشعاری که خوانده میشود، روی دوش دلت به اندازه ۱۴۰۰ سال سنگینی میکند.
ساعت چهار بامداد روز عاشوراست و مردان جلوی دسته و زنان به دنبال آنان در تاریکی و سکوت آرام حرکت میکنند و تکخوان شعری میخواند که دسته بعد از او تکرار میکنند.. در میانه راه وقتی از کوچه پسس کوچههای سوهانک عبور میکنند، غایبین به دسته میپیوندند و همنوا میشوند.. گویی به گردش روزگار و دمیدن صبح گلایه میکنند.. و گویی به جای خورشیدی که تا چند ساعت دیگر طلوع میکند، خجالت زدهاند.. دسته آرام آرام حرکت میکند و اشعار را زمزمه میکند، جریانی زنده در صبحی سنگین که منتهی میشود به روز عاشورا و گودال قتلگاه.
اشعار را میخوانیم و به سمت گلزار شهدای سوهانک میرویم؛ ولی تو گویی داریم در تونل زمان قدم برمیداریم و از اعماق قرون میآییم و خبر واقعه عظیم عاشورا را به اهالی محله میدهیم.
ای صبح تیره رو به چه رو میشوی سپید/ فردا حسین تشنه جگر میشود شهید
این دم همان دم است که پیش از اذان صبح/ تیغ ستم به فرق شه اولیا رسید
باد آن غبار، چون به مزار نبی رساند/ گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
پر شد فلک ز غلغله، چون نوبت خروش/ از انبیا به حضرت روح الامین رسید
صغری در انتظار پدر در مدینه بود/ ناگاه مرغی با خبر از کربلا رسید
صبح دهم به ماه محرم چو رخ نمود/ زهرا به باغ خلد، به تن پیرهن درید
ای تشنه لب به لعل لبت چوب خیزران/ای پاره پاره پیکرت از ظلم کوفیان
در مسیر چند خانهای هستند که منتظر رسیدن عزادارن سیدالشهدا هستند تا با نذری از آنها پذیرایی کنند. با ورود به گلزار شهدا هم ذکر مصیبتی خوانده میشود و دسته عزاداری برای اقامه نماز صبح به سمت حسینیه بازمیگردد.
اشعار راه بازگشت کمی متفاوت است.. سنگین خوانده میشود و دسته عزاداری همراه با سینه زنی سکوت و تاریکی محله را میشکافد به سمت حسینیه میرود و چنین میخواند:
ای صبح تیره برگو، از چه شدی هویدا/ گویا خبرنداری از ماجرای فردا
فردا شاه شهیدان، تنها رود به میدان/ گوید به خیل عدوان، من سبط مصطفایم
فرداست وعده جنگ، اصحاب و شاه یکرنگ/ بستند بر کمر تنگ، بهر قتال اعدا
ای صبح تیره برگو، از چه شدی هویدا/ گویا خبرنداری از ماجرای فردا
یا مرتضی دوباره، در کربلا نظاره، اصحاب پاره پاره، بین شور ماجرا را
صبح خوانی با قدمتی چند صد ساله
مردمی در گوشه کنار استانهایی نظیر مازندارن، خراسان رضوی، خراسان جنوبی، سمنان و یزد هم مراسم صبح خوانی را برپا میکنند و هر یک نامی برای مراسم خود انتخاب کردهاند، بعضی میگویند «صبح تیره دل»، «صبح صادق» یا «صبح رو سیاه» و ..، اما این مراسم در محله سوهانک تهران به «صبح تیره رو» شناخته میشود.
سالیان زیادی است که بامداد روز دهم محرم کوچه پس کوچههای سوهانک سنگینی قدمهای عزاداران را روی شانههای خود تحمل میکند و اهالی در خواندن اشعار و نوحهها با هم همنوا میشوند.. از همان سالها که ملا غزیز سوهانکی، روحانی و امامجماعت محله، که دوران زندگیاش را در سلطنت قاجار گذراندهاست، این مراسم را در سوهانک برپا کرده و بعدها توسط پسر او و داماد پسرش و دیگر اهالی سوهانک همچنان این سنت عزاداری که قدمتش به زمان قاجار میرسد، حفظ شده است.