گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو؛ دوازدهمین جشنواره مردمی فیلم عمار امروز به نقطه پایانی میرسد و برگزیدگان بخشهای مختلف معرفی خواهند شد. جشنوارهای که از یکشنبه ۱۹ دی ماه آثار برگزیده را در سینما فلسطین تهران و همزمان در شهرستانها به نمایش گذاشته بود. تحریریه سرویس فرهنگی خبرگزاری دانشجو آثار جشنواره را به تماشا نشستند و گزارشی از برخی مستندهای اکران شده در این روزها آماده کردهاند که علاوه بر نقد کوتاه و مختصر آثار، تصویری از اجمالی از این دوره جشنواره ارائه خواهد کرد:
موسیقی اصیل گیلان با نوای زنان مبارزش
مروری بر مستند «زنان جبهه شمالی»
حانیه توکلی: زنان، همواره در طول تاریخ، حماسه سازان در سکوت بوده اند؛ نیمهی پنهان ماه، زنان جهادگری هستند که در سالهای جنگ، هر یک به نحوی مبارزه کردند؛ بعضی با ترس هایشان، بعضی دیگر هم با دلهایشان. مستند "زنان جبههی شمالی" به کارگردانی "محمد مجیدپور" دربارهی زنان گیلان در سالهای جنگ است است. آنها، به همراهی امام جمعه رودسر و همسرش، کمکهای پشت جبهه انجام میدهند؛ از جایی به بعد نیز، تصمیم میگیرند تا در خود جبهه، حاضر شوند و جهاد کنند.
مستند، به لحاظ شکلی، بسیار ساختارمند است. آغاز حماسی آن و روایت کوتاه و گذرایش از سالهای جنگ، سپس اتصال آن به موقعیت مکانی گیلان، حکایت از تدوین خوب آن داشته و نیز در ترسیم یک نمای کلی از محتوا، به خوبی عمل کرده است. موسیقی در این مستند، نقش کلیدی دارد؛ قرار گیری به هنگام آن در لحظات مناسبی از اثر، درک روایتها را آسانتر نموده و آنها را بومی میسازد. در واقع، گویی موسیقی، خاک این روایت است و راویانی که میبینیم، شنیدن صدای آنرا برای ما آسانتر میسازند.
ارجاعات تصویری فیلم نیز بسیار دقیق و مناسب هستند؛ همزمان با برخی روایتها و پخش موسیقی در متن آنها، دیدن تصاویر این زنان در روزهای جنگ- چه در پشت جبهه چه در خود آن- بسیار آنها را ملموستر ساخته است. گویی که مخاطب را تا انتها با خود و روایتی که از آن روزها دارد، همراه میسازد. مستند "زنان جبههی شمالی"، درباره زنان است، اما فیلمی زنانه نیست؛ چه در خود فیلم، چه در روایتهای آن، حضور مردان نیز حس میشود. روایت آنها، از عشقی که در زندگیشان بوده و هست نیز حکایت دلنشینی دارد.
"زنان جبههی شمالی"، دربارهی زنانی از گیلان است که راه را برای مبارزهی خود و فرزندانشان هموار کرده اند؛ زنانی که در روزهای جنگ، در جبههی خود ساخته شان، افزون بر تبلیغات فرهنگی، مشغول به انجام کمکهای پشت جبهه میشوند؛ دستهای آنان قرار است به داد فرزندانشان برسد؛ برای آنها قند میشکنند، ترشی میاندازند، لباس گرم میبافند، آجیل و خشکبار آماده میکنند. از جایی به بعد، آنها این دوری را طاقت نمیآورند؛ آتش وجودشان روز به روز شعله میفروزد و آنها را به تلاش وا میدارد برای اینکه به جبهه بروند و این بار، از نزدیک برای فرزندانشان مادری و برای برادران شان خواهری کنند. روایت آنها از حال و هوای آن روز ها، بسیار دلنشین است؛ مخاطب در این چهل و چند دقیقه، با آنان به آن روزهایشان سفر میکند و تاریخ را به تماشا مینشیند.
این مستند، قرار نیست روایتی پیچیده از جهاد زنان در آن روزها به نمایش بگذارد؛ بلکه قرار است راوی دلتنگی آنها شود؛ اشتیاق شان را به تصویر در بیاورد و صدای آنان در آن روزها را به گوش ما برساند. شکل و محتوا در این مستند، به گونهای ساده و در عین حال متناسب، در کنار هم قرار میگیرند تا حکایت را آنطور که بوده و باید باشد، روایت نمایند... ارجاعات موسیقی به خواستگاه این زنان، بسیار هوشمندانه است؛ چونانکه اگرچه زبان آنرا ندانیم، اما احساس آنرا در مییابیم. پایان بندی فیلم نیز چونان آغاز آن، روایت جهاد است و همچنان دلنشین مینماید.
ما در این مستند، زنانی را میبینیم که اشتیاق جبهه داشته اند؛ در آن حاضر شده اند؛ آنجا خندیده اند؛ اشک ریخته اند و دلتنگ شده اند... دست آخر نیز، زمانی که وادار به بازگشت شده اند، حسرت خورده اند. این مستند، حکایتی است از زنانی که بی ادعا، پشت باورشان ایستاده و در راه آن جنگیده اند؛ زنانی که هنوز هم به دنبال ادعا نیستند؛ روایت میکنند و سازنده، میخواهد صدای این راویان را در گوش زمان به ثبت برساند.
از نماز جمعه تا جنگ
مروری بر مستند «خط شکن»
نفیسه افشاری: با شروع شدن دوازدهمین دوره جشنواره عمار و گذشت چهار روز پی در پی و پر بار برای مخاطبانی که شاید آشنایی و حتی نامی از بسیاری از افرادی که راجب آنها مستندهایی ساخته شده است، نشنیده اند. یکی از این مستندها که به همت سعید ارغیانی ساخته شده است، مستند “ خط شکن “ است. در هر دوره از تاریخ بشر با یکسری فراز و نشیب ها، بی عدالتیها، نشدنها، ناآرامی ها، انحراف جوانان از آرمانها یشان مواجه هستند. با روی کار آمدن دولت پهلوی همه این ویژگیها به صورت خیلی آشکار نمایان شده بود. اما در این میان همیشه افرادی هستند که برای نجات جامعه و آرمانهای خویش پا پس نمیکشند و با ایمان به خدا و همت خودشان و نترسیدن از حکومت ظالم، پای در میدان میگذارند تا مدافع ارزش و آرمانهای اسلامی خود باشند.
مستند زندگی سیاسی و فعالیتهای فرهنگی فردی بزرگ و، اما به دور از هیاهو که در پی انجام وظیفه برای سرنگونی حکومت طاغوتی دوران قبل از انقلاب است. زندگی جوانی است که در دهه ۴۰زندگی میکند و تمام ارزشها و روحیه شجاعت طلبی خود را وامدار مکتب، امام (ره) و علامه طباطبایی است. اما بعد از مدتی به شهر خود یعنی سبزوار آمده است و درحال آگاه کردن مردم از سرنوشت و اوضاع نه چندان خوب مملکت خود میکند. اولین اقدامی که برای آگاهی جوانان انجام میدهد، تشویق آنها برای رفتن به مسجد و نماز جماعت و قرائت دعایی ندبهای که مشتمل بر عقائد شیعیان است، میکرد؛ و فعالیتهای ایشان بعد از انقلاب هم ادامه داربود، اما روزگار گویی قرار نیست سر سازش و آرامی با مردمی داشته باشد که نفس هایشان جان دوباره گرفته و زندگیشان ازامید و مسروری پر شده. طولی نکشید که جنگی بر ایران از سوی بیگانگان تحمیل شد و زندگی آیت الله وارد یک مرحله جدید، اما پرتنش تری شد. آماده سازی جوانان برای دفاع از خاک وطنشان؛ و فرماندهی که ایشان انجام میدادند، اما نه در جبههها بلکه در پشت آن که بزرگترین کار ممکن برای رزمندگان بود.
مستند در طول ۴۸دقیقهای که برای مخاطبان نمایش داده میشد به خوبی توانسته بود یک فهم عمیقی و مناسبی را به مخاطب ارائه داد و همه توانسته بود بعدها و فعالیتهای ایشان را بیان کند. نکته بسیار مهمی که در آن مشخص بود استفاده از صدای حاجی شهرستانی و تطابق صدا و تصویرها با یکدیگر که به شدت مخاطب را از همان ابتدا با خود همراه میکرد. ساختار مستند خیلی دقیق برنامه ریزی شده بود؛ و نمایش تصویرهایی در قبل از انقلاب الخصوص از سینما و نمای شهرسبزوار، که حرکت هوشمندانهای بود. فضایی که شاگردان حاجی شهرستانی در آن گفتگو میکردند، بسیار زیبا و خلاقانه انتخاب شده بود، برای مخاطبان نسل جدیدی که شاید درکی از زیر زمین و میز کوچک در گوشهای از اتاق کوچک، اما پر نور ندارند، بسیار شوق آور بود؛ و حتی انتخاب روحانی که به دور از پایتخت و در شهرستانی کوچیک و با کمترین امکانات، اما با روحیه انقلابی و به دور از حواشی، بسیار انتخاب خوب و پسندیدهای بود و برای مخاطب محرز میشود که در این دنیای امروزی که همه به فکر دستیابی به موقعیت و جایگاههای اجتماعی بالاتری هستند در آن زمان حاجی شهرستانیهایی بودند که میتوانستند برای خود موقعیت بهتری را رقم بزنند، اما برای ایشان بندگی و گذاشتن زندگی خود در راه خدا و خلق خدا با ارزشتر از جایگاهای دیگر است.
حاجی شهرستانی شخصیتی بود که به مردم نشان داد که آن چه همیشه و هرجا ارزش حمایت و ایستادگی دارد راه و مسیری است که انقلاب اسلامی نشان میدهد نه راهی که با سرانگشت انقلابیها “راه “ میشود. سعید ارغیانی به خوبی توانست یک مستند بی نقض و پرباری را خلق کند. امید است از این دسته از مستند سازان که به افرادی که ورای شهر تهران زندگی میکردند و نقش مهمی داشتند در انقلاب اسلامی توجه کنند و روز به روز افزونتر گردنند.
مروری بر مستند «محاصره ۳۶۰ درجه»
محمد شجاعی: مستند محاصره ۳۶۰ روزه مستندی است در ارتباط با محاصره مردم شهر آمرلی عراق توسط داعش است که پس از مقاومت ۸۳ روزه مردم این شهر، حاج قاسم سلیمانی به این شهر میآید و با کمک نیروهای نظامی عراق شهر را از سقوط نجات میدهد. مستندساز موضوع خوب و مهمی را برای مستند نیمه بلند خود استفاده کرده است، زیرا هم از این نظر که جنگ شهر آمرلی جنگ بسیار مهمی است دارای اهمیت است هم اینکه زمان مستند کشش داستان این جنگ را دارد و مخاطب همگام با آن میتواند جلو رود.
در این مستند سعی شده است با نفرات برجسته از جمله نخست وزیر کشور عراق، فرماندهان و... صحبت شود و ناخود آگاه اهمیت شخص حاج قاسم در آن سطح بیان میشود که اگر مستند ساز این را در نظر داشته است باید بگوییم در این زمینه موفق بوده است. در ابتدا این نکته باید گفته شود که مستند سازی مستند محاصره ۳۶۰ درجه بعد از حدود پنج سال که از جنگ شهر آمرلی میگذرد انجام شده است. همین امر باعث میشود انتظار برود این مستند با کیفیت بیشتری از کیفیت فعلی، قاب بندیهای زیباتر و... ساخته شود. زیرا وقتی پنج سال از زمان جنگ گذشته است، دیگر در زمان جنگ نیستیم که با صرف دوربین روی دست و دادن قاب بندیهای نه چندان زیبا مخاطب راضی باشد. بعد از پنچ سال که از جنگ گذشته است و شهر در شرایط آرامش است، مخاطب انتظار دارد با تومانینه تصویر شهر جنگ زده را ببیند.
برای مثال؛ در جایی از فیلم برداری که آقای هادیان از کوه بالا میروند و دوربین او را دنبال میکند ناگهان دوربین رو به خورشید میشود و میتوان دید که تصویر به اصطلاح میسوزد و overexposure میشود که در نتیجه تصویر نه چندان جالب و زیبایی به ما میدهد. در جای دیگر میبینیم نفرات در ماشین در حال گفتگو اند و دوربین هم در حال فیلمبرداری است. در این حالت دوربین به شدت تکان میخورد و مخاطب از تکان خوردنهای زیاد دوربین اذیت میشود. درست است کارگردان میخواهد حالت حرکت ماشین و همچنانی تنش جنگ را ایجاد کند، ولی باید در نظر گرفت اگر این امر بیش از اندازه باشد، که در این جا بیش از اندازه است، مخاطب فیلم را همراهی نخواهد کرد یا اگر بکند با سختی همراهی میکند.
این مستند برای نشان دادن چهره داعش وقتی نگذاشته است و بینندهای که با داعش آشنا نیست هیچ معنای کامل و درستی از داعش نمیتواند پیدا کند. فلذا در مورد نوع مخاطب این مستند باید گفته شود مخاطب این مستند در سطح بین المللی نیست و نباید باشد. این مستند برای مردمی است که داعش را میشناسند، با عقیده آنها آشنائیت دارند و با این مستند میخواهند بیشتر به جزئیات جنگی که در شهر آمرلی بوده است و کارهایی که حاج قاسم سلیمانی در آن جا انجام داده است پی ببرند.
نکتهی آخر اینکه آقای حامد هادیان با اینکه روی موضوع خوبی دست گذاشته و با زحمت بسیار کار خوبی انجام داده است، ولی اگر روایتگری مستند را به کس دیگری میسپرد قطعا سطح کار چند پله بالاتر از مستندی که دیدیم میبود! برای مثال جایی که نامه حاج قاسم را فرد دیگری خواندند و روایتگری کردند تفاوت کاملا مشهود بود.
مروری بر مستند «مرزهای عاشقی»
نفیسه افشاری: این مستند راجع به یکی از فرماندهان یک گردان عراقی است که در زمان دفاع مقدس، بخاطر عدم رضایت مادرش از جنگیدن با ایران، فرماندهی را رها میکند و به ایران میگریزد. هنگامی که به نیروهای ایران ملحق میشود تحت تاثیر مرام و معرفت آنها، مخصوصا یکی از فرماندهان به اسم حاج شعبان قرار میگیرد. حاج شعبان جوانی خوش صورت و خوش سیرت است که در عین سادگی و مهربانی و آرامش، پرکار است و علاوه بر کارهای فرماندهی و شناسایی و به خط دشمن زدن، حتی در کارهای معمولی هم به افراد کمک میکند به طوری که اگر کسی از قبل او را نشناسد، به طور حتم او را با سربازی ساده اشتباه میگیرد.
فرمانده عراقی سابق و سرباز ایرانی اکنون هر روز بیشتر شیفته او میشود و حتی با یکدیگر به انجام یک عملیات خطرناک و مهم میروند. در این مستند حاج شعبان با اشتیاق به وقف کردن تمام زندگی و توان خود برای جنگ میپردازد. مستند در بسیاری از صحنهها مثل، بیرون آمدن حاج شعبان از چادر و نحوه تعامل با دیگران، موسیقی و حتی اسلوموشنهایی که به کار رفته بود کاملا اقتباس شده از فیلم "ایستاده در غبار" محمد مهدی مهدویان بود و از ضعفهای مهم در این مستند بود. مخاطب از صحنههایی به یک صحنه دیگر قرار میگیرد، کارگردان به هیچ عنوان نتوانست پیوندی میان صحنه جبهه با صحنه نبرد با داعشیها برقرار کند. هدف کارگردان، برانگیختن احساسات مخاطب بود، اما در هیچ کدام صحنهها هیج احساساتی در مخاطب غلیان پیدا نمیکرد. اما صحنه پرتاب شدن دخترک از ماشین، کارگردان به خوبی توانست مخاطب را با خود همراه کند. مستند به شدت پوپولیستی بود، و برای نسل جدیدی که در دنیایی متفاوت از پدران و مادران خود زندگی میکنند به هیج عنوان باعث همراهی و همدلی آنها نمیشود. در آخر کارگردان با تمام تلاشها نتوانسته بود آغاز و پایان خوبی برای مستند رقم بزند.