به گزارش گروه اقتصادی خبرگزاری دانشجو، ایران کشور گرانی است یا ارزان؟ برای خیلی از ما پاسخ این سؤال، گزینه اول است و ایران را کشور گرانی میدانیم. با وجود این ممکن است برای عدهای چه در داخل و چه خارج، هزینههای زندگی در ایران آنقدرها هم بالا نباشد. واقعیت عدد و رقمها در پایتخت و بقیه شهرها، اما این است که برای بخش زیادی از مردم ایران، کنار آمدن با هزینههای زندگی اصلا کار سادهای نیست، در حالی که کیفیت زندگی ما به نسبت بسیاری از کشورهای دیگر دنیا پایینتر است و این تناقض خیلیها را سردرگم کرده است. اینکه چرا قیمت یک آپارتمان معمولی در شمال پایتخت از قیمت یک خانه در شهری اروپایی بالاتر است و قیمت یک خودروی سطح پایین در ایران، بسیار بیشتر از یک خودروی به روز در خارج از کشور است. در این گزارش میخواهیم به همین موضوع بپردازیم. این که هزینه زندگی در ایران و بقیه نقاط دنیا چه تفاوتی دارد و چگونه باید این روند را اصلاح کرد.
ارزانی و گرانی، یک مسأله نسبی است. ممکن است برای مثال قیمت یک فنجان قهوه در ایران و آمریکا یک دلار باشد، اما سؤال این است آیا درآمد یک کارگر ایرانی برای خرید یک فنجان قهوه در روز کافی است؟ یک کارگر ایرانی ماهانه در بهترین شرایط، چهار و نیم میلیون تومان درآمد ثابت دارد. اگر هر کارگر روزی هشت ساعت و ۲۵روز در ماه کار کند، ماهی ۲۰۰ساعت مشغول کار است. حالا اگر حقوق ماهی چهار و نیم میلیون تومان را به این عدد تقسیم کنیم، هر کارگر ایرانی ساعتی ۲۲هزار و ۵۰۰ تومان درآمد دارد. یعنی با دلار ۲۷هزار تومانی، حدود ۸۳سنت در هر ساعت. این در حالی است که خارج از ایران، کارگران به ازای هر ساعت، درآمد بسیار بیشتری دارند، مثلا در ایالات متحده این عدد به ازای هر ساعت کار کردن، حدود ۱۳دلار است. متوسط این عدد در اتحادیه اروپا بسیار بیشتر و حدود ۵/۲۸ یوروست که میشود تقریبا ساعتی ۵/۳۲ دلار. البته این عدد در کشورهایی مثل بلغارستان کمتر است و به ساعتی ۴۱/۷ دلار میرسد. همه اینها یعنی برای اینکه بفهمیم کالاها و خدمات در ایران گران است یا نه باید مؤلفه قدرت خرید و درآمد را هم لحاظ و بعد درباره گرانی و ارزانی صحبت کنیم. واقعیت این است که شاید در نگاه اول، بسیاری از کالاها در ایران با قیمت جهانی تفاوت فاحشی نداشته باشند یا حتی ارزانتر باشند (مثل هزینه سوخت، حمل و نقل، خوراک و...)، اما به دلیلی درآمد پایین و هزینه بالای مسکن، عملا این کالاها و خدمات برای بخش زیادی از مردم قابل دسترس نیست. نکته مهم دیگر اینکه یادمان باشد در ایران حدود ۱۳میلیون خانوار کارگری وجود دارد که اگر بعد خانوار را چهارنفر در نظر بگیریم یعنی حداقل حدود ۵۰میلیون نفر در ایران با همین شرایط روبهرو هستند. تازه هنوز خانوارهایی که درآمد ثابت ندارند را به حساب نیاوردهایم.
یک واحد آپارتمان نوساز ۲۰۰متری در قیطریه تهران ۱۸میلیارد تومان قیمت دارد، یعنی هر متر مربع، ۹۰ میلیون تومان. اگر این پول را به دلار تبدیل کنیم تقریبا برابر با ۶۶۶ هزار دلار میشود. این در حالی است که یک آپارتمان ۳۲۰متری در میامی آمریکا را میتوان با قیمت ۵۳۵ هزار دلار خرید. (هنوز کاری به کیفیت آب و هوا و وضع ترافیک شهر و امکانات این آپارتمان نداریم) یا مثلا با ۶۴۵هزار دلار میتوانید یک آپارتمان ۱۷۸متری در میلان ایتالیا و نزدیک به ورزشگاه سن سیرو بخرید. این عدد و رقمها در متراژهای کمتر و آپارتمانهایی در مناطق غیر مرفه نشین هم چنین نسبتی دارند. مثلا یک آپارتمان ۵۰متری در منطقه جیحون تهران حدود یک میلیارد و ۴۳۰ میلیون تومان قیمت دارد که حدود ۵۳ هزار دلار میشود. با چنین رقمی در همه نقاط دنیا میتوان آپارتمانها و خانههایی با کیفیت بسیار بالاتر پیدا کرد. نکته جالب اینکه در اغلب کشورهای دنیا، آپارتمانها به صورت اقساط بلند مدت ۳۰ساله به فروش میرسند و در شرایطی که تورمی وجود ندارد، خرید یک آپارتمان مثلا ۱۰۰هزار یورویی برای یک کارگر یا کارمند بسیار سادهتر از چیزی است که فکرش را بکنید. البته همین شرایط و نبود تورم و بیارزش بودن زمین در این کشورها باعث شده خیلی از افراد علاقهای به خرید خانه و آپارتمان نداشته باشند و ترجیح بدهند در منازل اجارهای زندگی کنند. منازلی که اغلب به صورت شرکتی ساخته و اجاره داده میشوند و میزان افزایش اجارهبها در هر سال بسیار اندک و نزدیک به صفر است. اجاره آپارتمان یک خوابه لوکس با تمام امکانات در لس آنجلس ماهانه ۸۰۰دلار است که معادل ۲۱ میلیون و ۶۰۰ هزار تومان در ماه میشود. برای این آپارتمان هیچ پیشپرداختی دریافت نمیشود.
با همین قیمت، اما در تهران هم که کیفیت زندگی به مراتب پایینتری دارد، نمیتوان گزینه بهتری پیدا کرد. حالا شاید این سؤال پیش بیاید که چرا میگوییم تهران گران است، وقتی قیمتها با بقیه دنیا تفاوت چندانی ندارد. پاسخ این مسأله بار دیگر ما را به ماجرای قدرت خرید وصل میکند. پرداخت اجاره بهای ۱۰۰۰ دلاری برای یک خانواده که درآمد ۳۰۰۰ دلاری دارد بسیار راحت از خانوادهای است که ماهی پنج میلیون تومان درآمد دارد و باید سه میلیون تومان آن را هزینه مسکن بدهد. مسأله دیگر همان قصه تورم و افزایش قیمتهاست که باعث شده خیلیها دیگر نتوانند در مراکز استانها و شهرهای بزرگ زندگی کنند و مجبور شوند به حومه و شهرهای کوچک بروند یا اینکه هر طور شده هزینه زندگی در تهران و کلانشهرها را پرداخت کنند.
قصه قیمت خودرو در ایران نسبت به قیمت خانه و آپارتمان عجیبتر است، اما این قدر دربارهاش گفته شده که شاید دیگر بیانش خالی از لطف باشد. اینکه با هزینه خرید یک خودرو پژوی ۲۰۷ کارکرده در ایران میتوان یک خودروی تویوتای صفر کیلومتر مدل جدید را خرید و تازه پول آن را هم قسطی پرداخت. این مسأله در مورد خودروهای وارداتی کارکرده بدتر است و خودرویی که دیگر در دیاری تولید نمیشود را در ایران با قیمتی تا ۱۰برابر ارزش واقعی آن خرید و فروش میکنند و تازه برایش سر و دست هم میشکنند.
یک بخش این قضیه یعنی هزینه بالای کالا و خدمات به غیر رقابتی بودن و بازار بسته کشور برمیگردد، یک بخش آن به تورم شدید، بخشی به قدرت خرید که در طول تورم و جهت عکس تغییر میکند و بخشی هم مربوط به فرهنگ و قوانینی است که مثلا ارزش زمین را تا این حد بالا برده است و البته خود این مسأله هم به جذاب نبودن بخش تولید و سرمایهگذاری در این حوزه برمیگردد. این شرایط دهههاست در کشور پابرجاست و معلوم نیست بالاخره چه زمانی این دور باطل از بین خواهد رفت و دخل و خرج مردم و خانوارها اندکی به هم نزدیک میشود. واقعیت این است هزینه یک خانوار چهارنفره در کلانشهرهای کشور بیش از ۱۰میلیون تومان در ماه است و این تازه عددی است که باید هزینه شود تا نیازهای اولیه رفع شود، وگرنه برای سرگرمی، مسافرت و مواردی از این قبیل به درآمدهایی بسیار بیشتر نیاز است. حالا اینکه حقوق کارگران چطور باید این فاصله را پر کند، سوالی است که مسؤولان باید پاسخ دهند و حالا که به روزهای پایانی سال و موعد تعیین دستمزد کارگران نزدیک میشویم، جدیتر از همیشه به آن فکر کنند.
منبع: جام جم