به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو-سیدرضا میرجعفری، عصر روز جمعه 6 مهر ماه 1403 یکی از مضحکترین سخنرانیهای سازمان ملل متحد را توسط شقیترین انسانهایی که طول تاریخ به خود دیده را توسط نتانیاهو شاهد بودیم.
هرچقدر که از حرفهایش میگذشت انسان تصور میکرد، چطور ممکن است چنین حرفهای فریب دهندهای که تقریبا برای همه جهان پردههایش افتاده منتشر شود؟ سخنرانی نتانیاهو با وجود ترک صحن اصلی سازمان ملل متحد توسط بسیاری از اعضای آن اما به خودی خود نشان دهنده بیحسابی جهان و سازمان ملل درطول تاریخ بود.
نتانیاهو بیپروا و با افتخار از به شهادت رساندن 40 هزار نفر حرف میزد، او با همه توان از صحنه پردازی خود با سرمایه انباشت شده حرام از تجارت خون و انسان دفاع میکرد و به جهان و خاور میانه نوید رونق با گرسنگی و قحطی مردم فلسطین و سایر مناطق شامات را میداد. او به شکل علنی ایران را تهدید به تجاوز در هر نقطه دلخواه میکرد و نمایش مضحکش را ادامه داد.
لحظهای بیتاب شد و با عجله سخنرانی خود را به پایان رساند و چون اجلی معلق صحن علنی را ترک کرد. تا همینجا هم صحنه آرایی به شکلی درست در طول تاریخ در حال نمادسازی است. طاغوت عصر افکار جهان را میشوید و ساعت به آن لحظهای که نباید نزدیک میشود.
مگر دستور قتل و به شهادت رساندن سایر صالحین جهان از کجا صادر شده بودند؟ از کاخهایی که مثلا قرار بود پول، امنیت و عدالت را در جهان توزیع کنند و مراقب باشند تا تعادل زمین به هم نخورد، اما تعادل زمین جای دیگری هم رقم میخورد و تاب این همه دروغ، ریا و پلیدی را ندارد. فریب تا کجا؟ فرمان صادر شد، درست مثل آن لحظات آخر روز عاشورا که جنون بر اهالی شر مستولی میگردد.
سید حسن نصرالله ما عمری از حسین (ع) دم زده بود، اصلا تیر و تبارش خادم الحسین (ع) کربلا بودهاند. او حسین (ع) را میشناخت، حسینیها را هم، مهمتر از همه حسین (ع) زمانش را شناخته بود. حسین (ع) کربلا یک حسین(ع) بود و نصرالله ذوب در او تاریخ را به چالش میکشد.
به لحظه صدور فرمان بازگردیم! نیویورک، اتاق اختصاصی نتانیاهو، نصرالله در تیررس است، نمادینترین جای ممکن، درستترین جایی که ظالم میتواند دستورش را صادر کند و جهان و زمین را تا عمق جانش شیر فهم که حاکم این توحش به نام تمدن و سامان دهنده نظم از دست رفته ما هستیم.
فرمان صادر میشود؛ گزارشگر با صدای بلند میگوید: «لحظاتی قبل جنگندههای رژیم صهیونیستی در سنگینترین حمله پس از آغاز جنگ همه جانبه علیه لبنان ضاحبه بیروت رو هدف قرار دادند. هنوز آمار تلفات و مختصات عملیات انجام گرفته مشخص نیست.» همه چیز عادی به نظر میرسید، مثل همه این یکسال که وحشیگری اسرائیلیها و مظلومیت مردم فلسطین و غزه عادی شدهبودند. حالا هم حزب الله لبنان به خط زده و این هم با توجه به تهدیدات و تحولات چند ماه گذشته و تنشهای افزایش یافته بین لبنان و اسرائیل عادی است. همه خواه یا ناخواه برایش آماده بودیم.
لحظات زیادی نگذشت که ارتش اسرائیل اعلام میکند: فرماندهان و رهبران حزب الله هدف اصلی این تهاجم سنگین روز جمعه بودهاند.
درنگ! خبری به سرعت در جهان در حال بازتاب است: رهبر حزب الله هدف قرار گرفتهاست. دنیا هنوز بهت زده نیست! چون به دروغهای دشمن ایمان دارد. همه میخواهند پشت نصرالله در مسجدالاقصی نماز بخوانند. هیچ کس باور نمیکند که پیروزی خدا زود از بینشان برود. «نصر الله» قهرمانی است که همین الان که این گزارش را مینویسم دوباره منتظرم برخیزد و با صدای بلند لبیک یا حسین بگوید تا همه با فریاد بزنیم.
به سرعت تمام جهان پر میشود از اخباری که پیرامون سید حسن میگذرد. شامگاه جمعه، غربت، دود، لحظاتی که توصیفش و سنگینی اتمسفرش از کسی که آنجا نبوده بر نمیآید. اما میتوان حدس زد شهری که هر روز صبح به طلوع خورشید سید حسن امیدوار بوده خبر ترور رهبرش درست مثل این است که بگویند: از فردا صبح خورشید طلوع نخواهد کرد. برای همه کسانی که شیفته سید بودند خبر ترورش توسط ارتش اسرائیل درست شبیه همین بود و خب باورپذیر نبود. انگار اخبار هم مانند تلی از آوار جایی گرفتار شدهباشد.
مجموعا 80 تن انفجار رخ داده، جای دیگر لعن زیارت عاشورا در حال رقم خوردن است. تکفیریها شیرینی پخش میکنند. تنها فرازی که تداعی گر این صحنههاست «وَ هذا يَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِيادٍ وَ آلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَيْنَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ»
صبح طلوع میکند. گزارشگر در محل حادثه بزرگ حاضر میشود. اولین چیزی که نظرش را جلب میکند پرچم سرخ حسین (ع) که از شیشه عقب خودرویی مورد اصابت قرار گرفته برافراشته شده. لحظات میگذرد.
همه منتظر سید هستند! زمین و آسمان اسرائیلیها را روی سرشان خراب کند. سید حسن برای آنها دیگر آن رهبر چند سال گذشته نیست قهرمانیست که میتواند همه معادلات جهان را عوض کند. او زیربار هیچ بیعت یا معاملهای به ضرر فلسطین نرفته، خائن نیست و حاضر نشده غزه را تنها بگذارد.
آوار روی آوار قتلگاه است و مقتل بیتاب خوانش است: گودال قتلگاه! صدای شیهه جنگندهها هنوز به گوش میرسد که بر تنپارهها میتازند. زمین از عمقش میگرید. آسمان به رنگ گداخته قرمز و زرد است و عاشقان بیتاب، خبر چقدر سنگین است! پیامها به اندازه امتداد عاشوراست. عمود و گرز دشمن بر فرق سر سید حسن به فرود آمده. تنش پاره است و مقتلخوان کم آورده! نگاه اشک آلود هنوز روی پرچم حسین (ع) خشک شده و بینالحرمین بیتاب سرخ است.
مقتل خوانی سید حسن چقدر سخت است! تاریخ رویش سیاه است و حزب الله رو سفید شد. پچ پچ مرام شامیان و کوفیان به گوش میرسد، اما تازه مکتبخانه سید حسن راه خواهد افتاد و انتظار ظهر عاشورا نزدیک است...