به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو _ فاطمه قدیری، فمینیسم بهعنوان یک جنبش اجتماعی و فکری که هدف اصلی خود را دستیابی به برابری جنسیتی و ارتقاء حقوق زنان است، در دهههای اخیر تأثیرات قابل توجهی بر بسیاری از جوامع انسانی علی الخصوص زنان سراسر جهان داشته است.این جنبش با ادعای مبارزه علیه نابرابریهای جنسیتی، خشونت خانگی، تبعیضهای اقتصادی و اجتماعی، و ارتقاء حقوق زنان در عرصههای مختلف شناخته میشود. اما چیزی که در حقیقت دیده میشود و در سالهای اخیر بارها از طرف حقیقت جویان، فعالان حقیقی حقوق بشر و مسلمانان مورد نقد قرار گرفته است، بیتوجهی آن به رنجهای انسانی در نقاط مختلف جهان، بهویژه در فلسطین است.
چرا فمینیسم از صحبت درباره رنج زنان فلسطینی، بهویژه در زمینه اشغالگری اسرائیل و بحرانهای انسانی مرتبط با آن، غفلت کرده است؟ آیا واقعاً ادعای حمایت از حقوق زنان از سوی این جنبش میتواند توجیهپذیر باشد در شرایطی که رنجهای زنان فلسطینی نادیده گرفته میشود؟
فمینیسم از آغاز شکلگیری خود در قرن نوزدهم، بهویژه پس از انقلاب صنعتی، برای دستیابی به برابری حقوقی و اجتماعی زنان در برابر مردان، به مبارزه برخاسته است. این جنبش بهطور عمده در کشورهای غربی آغاز شد و هدف آن رسیدن به دستاوردهایی مانند حق رأی زنان، برابری در فرصتهای شغلی، آزادی در انتخاب مسیر زندگی و پایان دادن به خشونتهای خانگی بود. با گذشت زمان، فمینیسم در سطوح مختلف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی رشد کرد و خواستههای آن به مسائل دیگری همچون حق سقط جنین، حقوق باروری، و برابری در درآمدها گسترش یافت.
ادعای اصلی فمینیسم در بسیاری از کشورهای پیشرفته و غربی، حمایت از حقوق زنان تمام جهان در برابر تبعیضهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است. این جنبش ادعا میکند بر اساس اصول حقوق بشری و عدالت اجتماعی بنا شده است و همواره تلاش کرده تا نابرابریهای جنسیتی را در عرصههای مختلف از جمله آموزش، اشتغال، حقوق مدنی و سیاست برطرف کند. اما در حقیقت، در بسیاری از موارد این مسئله اثبات شده است که این ادعا به پوچی خود این جنبش است.
فلسطین از زمان اشغال سرزمینهایش توسط اسرائیل در سال ۱۹۴۸، همواره درگیر بحرانهای انسانی و سیاسی بوده است. این بحرانها علاوه بر تأثیرات وسیع بر مردان فلسطینی، بر زندگی زنان این سرزمین نیز سایه افکنده است. زنان فلسطینی در شرایطی زندگی میکنند که نه تنها تحت تبعیضهای شدید جنسیتی قرار دارند، بلکه تحت خشونتهای نظامی رژیم غاصب نیز به شدت آسیب میبینند.
زنان فلسطینی بهویژه در نوار غزه و کرانه باختری با تهدیدات روزمره ناشی از حملات نظامی، بمبارانها، و محدودیتهای شدید اجتماعی و اقتصادی روبهرو هستند. این زنان نه تنها از نظر جسمی و روانی آسیب میبینند، بلکه تحت فشارهای سیاسی و اجتماعی شدیدی قرار دارند. بسیاری از زنان فلسطینی با فقدان منابع بهداشتی و روانشناسی مناسب، در معرض آسیبهای جدی قرار دارند.
وضعیت زنان پناهنده نیز خیلی خوب نیست. بسیاری از زنان فلسطینی بهویژه در کمپهای پناهندگان در کشورهای همسایه فلسطین، تحت شرایط انسانی وحشتناکی زندگی میکنند. این زنان نه تنها از حقوق اولیه مانند مسکن، آب و غذا محروم هستند، بلکه با مشکلات خاصی همچون ازدواجهای زودهنگام، خشونتهای اجتماعی و نداشتن دسترسی به خدمات بهداشتی مواجهاند.
با وجود اینکه فمینیسم بهطور عمومی ادعا میکند که از حقوق زنان در سراسر جهان حمایت میکند، یکی از مهمترین انتقاداتی که به این جنبش وارد میشود، بیتوجهی آن به رنجهای زنان در مناطق جنگ زده مانند نوار غزه، کرانه باختری است. بسیاری از فعالان اجتماعی و منتقدان فمینیسم بر این باورند که این جنبش بیشتر بر مسائل زنان در جوامع غربی تمرکز کرده و مسائل زنان در کشورهای تحت اشغال، جنگزده یا فقیر را نادیده میگیرد.
عدم توجه به ابعاد سیاسی بحران فلسطین: فمینیسم غربی در بسیاری از مواقع از پرداختن به ابعاد سیاسی و نظامی بحران فلسطین اجتناب کرده است. در حالی که شرایط زنان فلسطینی تحت اشغالگری اسرائیل، آوارگی و جنگ، بسیار پیچیده و خاص است، فمینیسم غالباً تنها به جنبههای حقوقی و اجتماعی سطحی آن پرداخته است. بسیاری از جنبشهای فمینیستی در غرب، بهویژه در آمریکا و اروپا، از ابراز مواضع صریح ضد اشغالگری خودداری کرده و به جای آن به مسائل درونکشوری خود میپردازند.
پشتیبانی نکردن از مبارزات آزادیخواهانه زنان فلسطینی: یکی دیگر از انتقادات به فمینیسم، عدم پشتیبانی از مبارزات آزادیخواهانه زنان فلسطینی است. زنان فلسطینی نه تنها در برابر تبعیضهای جنسیتی، بلکه در برابر سرکوبهای سیاسی نیز دست به مقاومت زدهاند. این زنان در طول دههها، با وجود تحمل شهادت اعضای خانواده، خصوصا فرزندان خود در کنار مردان خود در برابر اشغالگری اسرائیل مقاومت کردهاند، اما فمینیسم جهانی عمدتاً به جای حمایت از این مبارزات، به مسائل داخلی و کم اهمیت کشورهای پیشرفته پرداخته است.
تفاوت در اولویتها و مطالبات: فمینیسم غربی در بسیاری از موارد بر مسائل داخلی کشورها مانند برابری حقوق در محل کار، دستمزد برابر، و حقوق باروری تمرکز کرده است. در حالی که مشکلات زنان فلسطینی نیاز به نگاهی ویژه، جامع و بینالمللی دارند که در آن، مسائل نظامی، حقوق بشر و شرایط بحران انسانی در کنار مسائل اجتماعی و فرهنگی قرار گیرند. متأسفانه، فمینیسم جهانی در بسیاری از مواقع نتواسته (نخواسته) است که در این زمینهها به ایفای نقش مؤثر پرداخته و رنجهای زنان فلسطینی را در کانون توجه قرار دهد.
یکی از مسائل اساسی در نقد به فمینیسم، وجود تناقضات در مواضع آن است. بهطور خاص، جنبشهای فمینیستی در برخی مواقع در حمایت از حقوق زنان در مناطق مختلف جهان با مشکلات جدی مواجه شدهاند. به عنوان مثال، در حالی که بسیاری از جنبشهای فمینیستی در کشورهای غربی از حقوق بشر و عدالت اجتماعی سخن میگویند، در قبال نقض حقوق بشر توسط اسرائیل در فلسطین، مواضع روشنی اتخاذ نکردهاند. این تناقضات بیشتر زمانی برجسته میشود که فمینیستها در کشورهای غربی از دموکراسی و حقوق بشر حمایت میکنند، اما در عین حال در برابر نقض این حقوق در فلسطین، سکوت میکنند یا از سیاستهای رژیم اسرائیل حمایت میکنند. این مسئله نشاندهنده ضعف در رویکرد جهانی فمینیسم به حقوق بشر و بیتوجهی به شرایط زنان فلسطینی است.
فمینیسم بهعنوان یک جنبش جهانی که ادعای حمایت از حقوق زنان دارد، در عموم موارد نتوانسته است بهطور مؤثر به رنجهای زنان فلسطینی پرداخته و از آنها حمایت کند. در حالی که این جنبش در کشورهای غربی در زمینه حقوق زنان پیشرفتهای چشمگیری داشته است، در برابر بحران انسانی در فلسطین، به ویژه در زمینه رنجهای زنان فلسطینی تحت اشغالگری اسرائیل، عملاً بیتوجه بوده است. این بیتوجهی به مشکلات زنان فلسطینی نه تنها موجب ایجاد تناقضات در مواضع فمینیستی میشود، بلکه باعث میشود که این جنبش نتواند بهطور کامل به ادعای خود مبنی بر حمایت از حقوق زنان در سراسر جهان جامه عمل بپوشاند.