گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو- پرهام پوررمضان؛ در یادداشت پیشین در رابطه با رشد اقتصادی کشور چین و وضعیت ایالات متحده از منظر این شاخص و بررسی نکاتی در این باب پرداختیم. در این یادداشت به عوامل تقابل ظهور دریایی کشور چین در مقابل ایالات متحده و نقش آن در منطقه دریای جنوبی چین پرداخته خواهد شد، ولی درابتدا بهتر است به نکاتی در رابطه با مقایسهای فرهنگ استراتژیک این دو کشور مطلبی را به عرصه تحلیل بیاورم.
فرهنگ استراتژیک دو کشور ایالات متحده آمریکا و چین از مولفهها و عناصر متعددی تشکیل شده است. مهمترین هدف کشور چین در عرصه سیاست خارجی برآورده کردن آمال و آرزوهای خود و به نوعی احیاء مجدد امپراطوری چین است.
تقابل سیاست خارجی آمریکا و چین
نوع سیاست خارجی این کشور در مناطق گوناگون اشکال مختلفی را تجربه می کند، به طورمثال این کشور در منطقه خاورمیانه یک سیاست خارجی تدافعیگونه را به عرصه ظهور میآورد که دلیل آن را میتوان در مولفههای قوامبخش این کشور در این عرصه دانست.
در نقطه مقابل برای بررسی فرهنگ استراتژیک ایالات متحده باید این نکته را بیان کرد که این کشور نیز در پی کسب قدرت و ارتقاء هژمونی خود است، حال به این دلیل که ایالات متحده برای ایجاد یا حفظ این هژمونی ناچار به استفاده از قدرت نظامی است، این امر سبب میشود که در سیاست خارجی یک شمایلی از سیاست خارجی تهاجمی مشاهده شود.
در یک مثال و نمونه عینی از این فرهنگ استراتژیک کشور چین به مسئله سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران یعنی بحران هستهای میتوان اشاره کرد و دلیل این امر هم در این است که کشور چین با حفظ همین استراتژی در پی کاهش قدرت و هژمونی ایالات متحده است و همواره درصدد یک فرهنگ مسالمت آمیز بر پایه امنیت ملی است.
کشور چین در منطقه دریای جنوبی چین برای محافظت از خود شروع به یک سیاستگذاری امنیتی و دفاعی کرده است، دلیل این امر هم از آن جهت است که این کشور 18 هزار کیلومتر مرز آبی به عمق 300 کیلومتر دارد. در بررسیهای آمایش سرزمینی این حجم از مرز بسیار تهدیدزا میتواند باشد، بنابراین کشور چین نیز به دلیل پرهزینه بودن محافظت از این مرز آبی، یک استراتژی موفق به نام دفاع از سواحل نزدیک را در پیش گرفته است.
استراتژی چین در قبال تایوان چیست؟
در راستای تبین این استراتژی باید این نکته را بیان کرد که این استراتژی مبتنی بر تنگهها و معابر دریایی است که از جهت امنیتی و اقتصادی از اهمیت بالایی برخوردارند، از تنگههای مورد استفاده شده در این استراتژی میتوان به بوهان، تایوان و کونگزهو اشاره کرد.
در دهههای 1950 تا 1960 ترس کشور چین از هجوم تایوان بود و چین آن روز که به تجهیزات امروزی دسترسی نداشت توان انهدام زیرساختهای تایوان را نیز نداشت.
در اوایل دهه 70 میلادی وضعیت کشور چین به دلیل خرید زیردریاییها، موشکها و اسلحههای سبک و سنگین از کشور شوروی تغییرات عمدهای کرد و توانست برای همسایگان خود به بازیگری بپردازد،.اما در اواخر دهه 70 میلادی به دلیل قطع همکاریهای این دو کشور، مائو رهبر ایدئولوژی محور کشور چین نکتهای را تحت عنوان «ما زیر دریاییها خود را میسازیم حتی اگر ده هزار سال طول بکشد» بیان کرد و همین امر سبب شد تا رویکرد فضای روابط بینالملل به این کشور حاوی فرصت و تهدید شود، فرصت این مسئله در آن بود که کشور چین به یک خودکفایی موثر و راهبردی در آینده خود در آن زمان میرسید، اما تهدید این مسئله در این نکته ظریف نهفته بود که چین به یک عمق استراتژیک فکر میکند که در آن زمان در سیاستگذاریهای دفاعی امری نهفته بود.
نکته حائز اهمیت در مانیفست اندیشهای این است که در سال 1979 دنگ شیائوپینگ معمار چین نوین در یک نشست حزبی شرکت کرد، استراتژی جدیدی با نام «دفاع فعال از دریاهای نزدیک» عنوان کرد. این استراتژی تفاوت عمدهای با استراتژی قبلی یعنی دفاع در سواحل نزدیک داشت و آن هم در امر مهمی به نام وسعت منطقه تحت پوشش بود.
اما در اذهان کارگزاران سیاسی چین فقط مسئله تقویت و استراتژیهای جدید نظامی برای این کشور مطرح نبود بلکه آنها به دنبال هدف و شاید اهداف پنهانی همچون بازگشت تایوان به سرزمین اصلی، احیای قلمرو دریایی از دست رفته و اعاده حاکمیت بر قلمرو دریایی مورد اختلاف و در نهایت حفظ منابع مهم و استراتژیک دریایی بودند.
استراتژی «دفاع از دریاهای دور»؛ یعنی چین در مقابل آمریکا کوتاه نمیآید
تا اوایل دهه 90 میلادی و تقریباً قبل از فروپاشی شوروی استراتژی دریاهای نزدیک، برای راهبردهای دفاعی امنیتی کشور چین بود اما با رخدادفروپاشی شوروی کارگزاران کشور چین نیز به این نتیجه رسیدند که این استراتژی دیگر مناسب فضای تک قطبی جهان نیست فلذا برای یک راهبرد جدید روی به استراتژی «دفاع از دریاهای دور» آوردند.
بی شک این استراتژی باعث شد که کشور چین در انواع و اقسام سلاح و مو شک ها بتواند به خودکفایی برسد و همین امر توانست بازیگران دریای جنوبی چین همچون ژاپن و تایوان را کمی به فکر فرو ببرد و آن ها را آماده یک سیاستگذاری جدید در نگاه به همسایه خود بکند.
دولت چین و آمریکا بر سر این مسئله که ایالات متحده بارها با هدایت رزمناوهای خود به حریم آبی جزایر چینی مستقر در دریای چین جنوبی، حق مالکیت پکن بر آنها را زیر سوال برده و به تنشها در این منطقه حساس دامن زده است با یکدیگر دچار چالشهای متعدد در عرصه های دیپلماتیک و غیر دیپلماتیک شدهاند و چین همواره تلاشهایی در عرصه ناکام ماندن نفوذ ایالات متحده در این منطقه را در سیاستگذاریها خود لحاظ میکند اما این موضوع که به چه میزان موفق بوده است به پارامتر مهم اقتصاد و رفع نیازهای اقتصادی همسایگانش باز میگردد.
کشور چین به طور منظم در حال انجام تمرینات نظامی جدید در دریای چین جنوبی است و دلیل این امر هم در آن است که بتواند برای هرگونه ورود مستقیم امریکا به این منطقه آمادگی کامل داشته باشد بتواند در یک بحران فی مابین و در بحبوحه افزایش تنشها بین خود و همسایگان و همچنین ایالات متحده به بازیگری بپردازد.
چندی پیش دولت چین رزمایشی را به عرصه میدان آورد که وسعت و نوع آن به صورتی بود که هواپیماهای جنگی چینی در حریم هوایی تایوان در انتهای شمالی دریای چین جنوبی دست به این اقدام زدند و کارگزاران سیاسی پکن در اهداف این رزمایش بیان کردند که در این تمرینات قصد داشتهاند به جزیره خودگردان که چین بر روی آنها ادعا دارد، هشدار دهند که هرگونه ارتباط دوجانبه با ایالات متحده که منجر به خدشه دار شدن منافع کشور چین شود با اقدام جدی و قاطع پکن پاسخ داده خواهد شد.
البته نباید از این نکته غافل شد که در بحران دریای جنوبی چین فیلیپین، مالزی و ویتنام نیز بازیگران سیاسی اند ،و با ادعاها و فعالیتهای چین در منطقه درگیر شدهاند، و همواره امید دارند که از طریق مذاکرات بین اتحادیه کشورهای جنوب شرقی آسیا و چین بر سر دریای چین جنوبی و همچنین فشارهای بین المللی ایالات متحده آمریکا بر این کشور بتوانند از منظر دیپلماتیک این مسئله را حل و فصل کنند.
انتهای پیام/