اميرالمومنين(ع) پس از رسيدن به خلافت كارگزاراني را به نقاط مختلف عالم اسلام گسيل ميداشتند و براي هر كارگزار خود معيارها و ملاكهايي را...
گروه دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»؛ از ميان ائمه اطهار تنها اميرالمومنين(ع) بودندكه فرصت يافتند بر جامعه اسلامي حكومت كنند. البته حكومت ايشان نيز 5 سال بيشتر طول نكشيد و ضربت ابن ملجم، يگانه حكومت عدل موجود روي كره خاكي را به پايان رسانيد، اما همين زمامداري 5 ساله اميرالمومنين نيز ميتواند منبع غني و پر باري از شيوه حكومتداري اسلامي و راه و رسم آن در اختيار ما قرار دهد.
در ادامه با مروري بر ماجراي نصب محمد بن ابي بكر به فرمانداري مصر و عزل او از اين سمت توسط علي(ع) پنجرهاي ميگشاييم به راه و رسم حكومتداري آن حضرت و معيارهايي كه براي عزل و نصب كارگزاران خود در نظر ميگرفتند.
ازدواج مادر محمدبن ابي بكر با علي(ع) و پرورش او در خانه اميرالمومنين
محمدبن ابیبكر در 25 ذیقعده سال 10 هجری، زمانی كه پیامبر اسلام، قصد انجام آخرین حج زندگی خویش را داشتند، متولد شد. مادر او اسماء بنت عمیس و پدرش ابوبكر بن ابی قحافه بود. اسماء بعد از مرگ ابوبكر، به عقد حضرت علی(ع) درآمد و محمد در خانه آن حضرت پرورش یافت و از نزدیك با شیوه زندگی امام علی(ع) و سیره آن حضرت آشنا شد.
این باعث شد كه محمد علاقه وافری به حضرت پیدا كند، حضرت علی(ع) نیز متقابلاً محمد را دوست میداشت و میفرمود: «محمد از صلب ابوبكر و فرزند من است.»
انتصاب محمد بن ابي بكر به سمت فرمانداري مصر از جانب علي(ع)
محمد يكي از استانداراني بود كه اميرالمومنين(ع) پس از رسيدن به خلافت او را به حكمراني مصر منصوب نمودند. اولين استاندار علي(ع) در مصر قيس بن سعد بن عباده بود كه در آغاز ربيع الاول سال 37 وارد مصر شد. معاويه که با تدبيرهاي قيس نتوانست از درون مصر بر او دست يابد، با طرح حيلتي نزد اطرافيان امام او را بدنام و خائن جلوه داد و با استفاده از ناداني برخي بر او ظفر يافت.
در نتيجه امام(ع) قيس را به نزد خود خواند و محمد بن ابي بکر را راهي مصر کرد. قیس نيز به سال 38 در نبرد با سپاه معاويه شهيد شد. فرماندار بعدي مصر مالك اشتر نخعي بود كه او نيز قبل از رسيدن به مصر و در دست گرفتن زمام امور توسط عوامل معاويه به شهادت رسيد.
دلايل اهميت مصر براي حضرت علي(ع)
در میان سرزمینهای تحت قلمرو حکومت حضرت علی(ع)، مصر برای ایشان به لحاظ اوضاع سیاسی، اقتصادی و مسائل اجتماعی، فوقالعاده مهم بود؛ زیرا منطقه مزبور در موقعیتی قرار داشت که هرگونه دگرگونی در آن بر دیگر نقاط افریقا تاثیرگذار بود و نظارت و کنترل دیگر نواحی این قاره از این طریق امکان داشت.
مرز مشترك مصر با حكومت امويان
همچنین مصر با مرکز حکومت امویان به سرکردگی معاویه دارای مرز مشترک بود و دشمن سرسختی که از بیعت با حضرت امتناع کرده بود، میتوانست نقشههای شوم و منفی خود را در مصر نیز عملی سازد و توطئههای خطرناکی را در این سامان به اجرا بگذارد.
اهمیت استراتژیک مصر در حدی بود که معاویه از آن به عنوان قلمروی قدرتمند هراس داشت و نمیخواست از سوی این ناحیه مورد تهدید واقع شود. به همین دلیل کارگزاران حضرت علی(ع) را که به مصر میآمدند یا به شهادت میرسانید یا با نیرنگ و حیله آنان را مجبور به ترک این دیار میکرد.
اهميت منطقه استراتژيك مصر از لحاظ اقتصادي
مصر به لحاظ ویژگیهای اقتصادی نیز حائز اهمیت بود. سرزمین حاصلخیز، محصولات کشاورزی متنوع، فعالیتهای بازرگانی پویا و باتحرک، ارتباط قوی با دیگر نواحی مولد و نیز میزان مالیات قابل توجه از خصوصیات مصر در زمینه اقتصاد بود که نمیشد به سادگی از کنار آن گذشت.
به همین دلیل عمروعاص گفته بود در صورتی که امارت و جمع خراج این سرزمین توام باشد، معادل تشکیلات خلافت است، یعنی مصر به تنهایی با دیگر نواحی تحت قلمرو دولت اسلامی از نظر اقتصادی برابری میکند.
جوانههاي گرايش به تشيع در مصر
مهمتر از همه اینها گرایش به تشیع در این سامان در حال شکوفایی و جوانه زدن بود و مجاهدت برخی صحابه رسول اکرم(ص) زمینههایی را فراهم ساخته بود که اکثر ساکنان این منطقه به خاندان پیامبر رغبت داشته و از امویان متنفر بودند.
به همین دلیل مصریان در فروپاشی نظام خلافتی که به امویان اقتداری موهوم و کاذب داده بود (خلافت عثمان) نقش فعالی داشتند و تا براندازی این تشکیلات پیش رفتند و این در حالی است که از مقر حکومت سومین خلیفه تا مصر فاصله زیادی بود.
معيارهاي امام علي(ع) براي انتصاب كارگزاران خود
این مختصات سبب گردید تا حضرت علی (ع) در نخستین روزهای خلافت فرد شایستهای را برای استانداری مصر در نظر بگیرد. معیارهای امام برای یک کارگزار، این بود که فرد مورد نظر علاوه بر پارسایی و دیانت، خوش سابقه و از خاندان صالح باشد و نسبت به اهل بیت پیامبر اکرم(ص) ارادت و علاقه نشان دهد و اغراض پست دنیایی و مقاصد شخصی را با فرمانروایی خود درنیامیزد.
همچنین قادر باشد منطقه مهمی چون مصر را که با این همه تحولات و برخی مشکلات روبروست به نحو مطلوب، خیرخواهانه و خداپسندانه اداره کند و ضمن به اجرا درآوردن احکام اسلامی و پیروی از رهبری جامعه مذهبی، مصالح عامه مردم را در نظر بگیرد و به خواستههای منطقی، اصولی و به حق آنان رسیدگی کند و تکالیف مشقتزا و کمرشکن بر ایشان در نظر نگیرد و فشارهای اقتصادی و اجتماعی را بر آنان تحمیل نکند.
افرادی که از سوی حضرت علی(ع) برای امارت مشخص و منصوب میشدند تا زمانی در این سمت باقی میماندند که از دستورات قرآن، سنت نبوی و موازین دینی پیروی کنند و رعایت حال مردم خصوصا محرومان را بنمایند و در صورتی که جز این رفتار میکردند برکنار میشدند.
توصيههاي حضرت علي(ع) به مردم
حضرت به مردم نیز توصیه میفرمودند دستورات کارگزارانش را اطاعت کنند و اگر در میان آنها بدعتی پدید آورد یا از مسیر حق منحرف شد او را از حکومت عزل میکنند. در مواقعی، حضرت، والی را به مرکز فرمانروایی فرا میخواند و از او گزارش کار میخواست و با دقت و تدبیر خاصی اعمال و رفتارش را مورد ارزیابی قرار میداد.
هنگام اعزام استانداران، حضرت برایشان دو مکتوب تنظیم مینمود، در نامه نخست آنان را به این سمت منصوب میکرد و دستوراتی را که میبایست مراعات کنند و سیاستی را که لازم بود در پیش گیرند به آنها یادآوري مینمود و دومین نامه را خطاب به مردم آن منطقه مینوشت و طی آن حاکم جدید را به آنان معرفی میکرد و دستوراتی را که به وی داده و او میبایست اجرا نماید، تذکر میداد.
اختيارات كارگزار تعيين شده علي(ع) در مصر
با توجه به این که مصر از مناطق حساس و راهبردی بود، کارگزار تعیین شده برای این سامان از اختیارات قابل توجهی برخوردار بود: اقامه نماز عبادی سیاسی جمعه، برپایی نماز جماعت، قضاوت، فرماندهی لشگر و اداره امور آن ناحیه.
با مطالعه و بررسي نامههاي حضرت با محمدبن ابي بكر ميتوان به شاكله حكومتداري اميرالمومنين علي(ع) پي برد و از آن مهمتر ميتوان متوجه تفاوت و اختلاف بين حكومت سه خليفه اول و علي (ع) شد كه تفاوت از زمين تا آسمان است.
محتواي نامههاي علي(ع) به محمدبن ابي بكر چه بود؟
امام علي(ع) در نامههاي خود به محمدبن ابي بكر نه تنها راه و روش حكومتداري را به وي آموزش ميدادند بلكه وي را به رعايت اخلاق و دينداري نيز سفارش ميكردند.
به طور كلي اين دستورات همه جانبه و جامع را ميتوان به دو بخش عمده تقسيم كرد كه قسم اول رابطه حاكم با پروردگار و قسم دوم رابطه حاكم با جامعه و رعيت است.
يكي از نكات آموزنده در نامههاي امام علي(ع) به محمد ابن ابي بكر سفارش محمد به رعايت تقواي الهي در نهان و عيان و تذكر به اين نكته است كه خداوند از كوچك و بزرگ اعمال شما بازپرسي ميكند.
حضرت، به محمد ابن ابي بكر هشدار ميدهد كه مرگ در كمين است و بهشت و جهنم در گرو اعمال خود توست، نكته مهم و اساسي در اين سفارشات اين است كه «اگر حاكم رابطهاي درست با پروردگار خويش برقرار كرد و مرگ و جهان آخرت در نظر وي بودند مسلماً دست به غارت اموال مسلمين و ايجاد تبعيض و قضاوت نابه جا نمي زند.»
مسئله ديگري كه در نامههاي علي بن ابي طالب(ع) به محمد ابن ابي بكر مشاهده ميشود تبيين رابطه حاكم با رعيت است كه يكي رعايت اخلاق با مردم است و ديگري وظايف كلي تر و عموميتر مانند قضاوت، تقسيم بيت المال و برقراري نظم و ايجاد امنيت و آسايش ميباشد.
محمد بن ابي بكر به طور مستمر با مركز خلافت در ارتباط بود و در مسائل و مشكلاتي كه براي وي در امر قضاوت پيدا ميشد از حضرت علي(ع) كسب تكليف ميكرد. نامههاي علي ابن ابيطالب به فرمانداران خود گوياي نكتهها و مطالب آموزنده بسيار و سرشار از حكمت و پند است كه راه و روش علي ابن ابيطالب و نگاه وي را به حكومتداري آشكار مينمايد.
ماجراي عزل محمدبن ابي بكر از فرمانداري مصر
از وقتي كه محمدبن ابي بكر وارد مصر گرديد و حكومت آن ديار را برعهده گرفت معاويه درصدد جذب او به سوي خود و روي گرداني او از امير مومنان(ع) برآمد، ولي با عكس العمل شديد محمدبن ابي بكر روبه رو گرديد. ميان معاويه و محمدبن ابي بكر چند نامه مبادله گرديد، اما لحن نامههاي طرفين تند و تهديدآميز بود.
لازم به ذكر است، وقتي معاويه سرگرم جنگ با امير مومنان(ع) در نبرد صفين بود فرصت چنداني براي پرداختن به مصر و توطئه عليه محمدبن ابي بكر نيافت، اما هنگامي كه جنگ صفين پايان يافت معاويه توجه ويژهاي به مصر نمود و آن را در اولين رديف توطئههاي خويش قرار داد؛ زيرا پيش از جنگ صفين به عمروعاص وعده داده بود در صورتي كه در جنگ صفين حضور يابد و سپاه شام را در برابر حضرت علي(ع) ياري كند وي را به حكومت مصر منصوب مينمايد.
توطئههاي معاويه براي اشغال سرزمين مصر
معاويه ميخواست با اشغال سرزمين مصر به وعدهاش عمل كرده و مصر را در اختيار عمروعاص قرار دهد. بدين جهت، توطئهها و نقشههاي گوناگوني براي تصرف مصر مطرح و دشمنيهاي فزايندهاي عليه محمدبن ابي بكر به كار بست، لذا از يك سو سپاهي سنگين به فرماندهي عمروعاص به سوي مصر گسيل داشت و از سوي ديگر منافقان داخلي و هواداران عثمان مقتول در مصر را تقويت و آنان را در ضديت با خلافت حضرت علي (ع) و عامل وي در مصر خط دهي و پشتيباني نمود.
بدين جهت منافقان داخلي پيش از رسيدن نيروهاي مهاجم شامي عرصه را براي محمدبن ابي بكر تنگ و هر روز وي را با اعتراضها و شورشهاي گوناگوني مواجه مينمودند. محمدبن ابي بكر نيز با آنان برخورد و در جاهاي مختلف با آنان درگير و سركوبشان ميكرد و تلاش زيادي به عمل آورد تا پيش از رسيدن مهاجمان شامي از فتنهانگيزيهاي منافقان داخلي رهايي يابد و فرصت مناسبي به دست آورد تا اهالي مصر را بر ضد مهاجمان آماده و مهياي دفاع گرداند.
عزل محمد بن ابي بكر از امارت مصر
هنگامي كه حضرت علي(ع) از اوضاع بحراني مصر و توطئههاي فزاينده داخلي و خارجي بر ضد محمدبن ابي بكر با خبر گرديد تصميم گرفت مالك اشتر نخعي را كه فرماندهاي كاردان و زبده در عالم سياست و نبرد بود به جاي او بفرستد و محمد را در جايي آرامتر منصوب نمايد.
واكنش محمد بن ابي بكر به عزل خود و فرمايش علي(ع) براي دلجويي از او
بعد از اين که خبر عزل محمد به وي رسيد مقداري ناراحت شد، اما علي(ع) به او فرمود: «به من خبر رسيده که از فرستادن «اشتر» به سوي فرمانداريت ناراحت شدهاي، ولي اين کار را من نه به اين جهت انجام دادم که تو در تلاش و کوششت کندي ورزيدهاي و يا براي اين باشد که جديت بيشتري بخرج دهي. بلکه اگر دست تو را از ملک مصر کوتاه کردم تو را به کاري ميگمارم که دشواري آن بر تو کمتر و امارت آن بر تو خوشايندتر باشد.»
شهادت مالك اشتر و انتصاب مجدد محمد بن ابي بكر به فرمانداري مصر
هنگامي كه معاويه از نصب مالك آگاه گرديد جاسوسان و نفوذيهاي متعددي در سر راه مالك اشتر به كمين گذاشت و سرانجام اين فرمانده رشيد اميرمومنان(ع) را به دست يكي از نفوذيهاي خود مسموم و در ناحيه قلزم به شهادت رسانيد.
امام علي (ع) كه از شهادت مالك اشتر بسيار اندوهگين شده بود، نامه اي به محمدبن ابي بكر نوشت و به وي توصيه كرد كه به راه خويش در مبارزه با ستمگران و آشوب پيشگان ادامه دهد. محمدبن ابي ابكر پس از دريافت ماموريت مجدد خويش از اميرمومنان(ع) به مبارزه بي امان خود با دشمنان ولايت و خلافت اسلامي ادامه داد.
حضرت علي (ع) در مسجد كوفه خطبهاي خواند و مردم را از وضعيت آشفته مصر با خبر گردانيد و از آنان خواست كه جهت كمك به محمدبن ابي بكر آماده حركت به جانب مصر گردند.
اهالي كوفه كه چند جنگ بزرگ و كوچك را پشت سرگذاشته بودند احساس خستگي ميكردند و چندان پاسخ مثبتي به دعوت اميرمومنان (ع) ندادند، مگر عده اي اندك. امام علي (ع) آنان را به فرماندهي كعب بن مالك همداني، جهت كمك و ياري محمدبن ابي بكر به سوي مصر اعزام نمود.
تنهايي محمد بن ابي بكر در ميدان جنگ و اسارت او
دو سپاه در مصر با يكديگر درگير شده و بسياري از طرفين كشته و زخمي گرديدند. در اين ميان محمدبن ابي بكر كه تمامي ياران و سربازان خود را به ياري يكي از سرداران سپاه خود فرستاده بود در مركز اين ايالت تنها مانده و با تعدادي اندك نبرد بي امان خويش را ادامه داد و آن قدر جنگيد تا يكه و تنها شد و هيچ كس در كنار او باقي نماند.
لذا براي گريز از دست دشمن به بيرون شهر گريخت تا مبادا در دست آنان اسير گردد، اما «معاويه بن حديج» او را در خرابهاي يافت كه از شدت زخم و تشنگي در حال جان دادن بود. با همان وضع وي را اسير كرد و با غل و زنجير به سوي فسطاط ـ مقر فرماندهي عمرو بن عاص ـ منتقل نمود.
نحوه شهادت فجيعانه محمد بن ابي بكر توسط سپاهيان معاويه
محمدبن ابي بكر از شدت تشنگي درخواست جرعهاي آب نمود، ولي معاويه بن حديج با سنگدلي و بي رحمي تمام از آن امتناع نمود و در حالي كه محمد به شدت تشنه و بي رمق شده بود به وي نزديك و سرش را از بدن جدا كرد. سپس بدن مطهرش را در شكم حماري گذاشت و وحشيانه آن را آتش زد و برگ سياه ديگري در پرونده جنايت كاريهاي خويش و سپاهيان معاويه بن ابي سفيان افزود.
واكنش اميرالمومنين(ع) به شهادت محمد بن ابي بكر
اميرمومنان(ع) با شنيدن خبر شهادت محمدبن ابي بكر بسيار متاثر و اندوهگين شد و مردم كوفه را به خاطر كندي در كمك و ياري رساني به وي سرزنش نمود. ايشان همچنين فرمود: «جزع و حزن ما بر محمد بن ابي بكر به قدر شادي و سرور معاويه است از كشته شدن او و از زماني كه من وارد بر اين جنگ (با معاويه) شدم براي هيچ كشتهاي به اندازه محمدبن ابي بكر ناراحت و محزون نشدم.»