دعبل از مداحان اهل بیت(ع) است که امام رضا درباره او گفت: مرحبا به تو اى دعبل، مرحبا به ياوری ما با دست و زبان خود
گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ در گذشته وسایل ارتباطی و اطلاع رسانی به وسعت و پیشرفتگی زمان حال وجود نداشته است، اما در آن زمان نیز مردم از ابزارهایی متناسب با همان دوران برای برقراری ارتباط استفاده میکردند.
یکی از این ابزارها شعر و شعر خوانی بوده است. در واقع در گذشته مردم از فن بیان و سخن وری بیشترین بهره برداری را می کردند و با استفاده از اعجاز کلمات سعی در رساندن مقصود خود به افراد جامعه داشتند. یکی از محسنّات شعر این است که شاعر می تواند منظور خود را در هاله ای از استعاره ها و کنایه ها و... سایر آرایه های ادبی به شنونده خود برساند؛ بدون ان که عمّال حکومتی اشعار او را بر ضد حکومت تصور کنند.
برخی یاران اهل بیت از این زمینه برای اظهار ارادت به اهل بیت و عداوت به دشمنان ایشان استفاده می کرده اند و در زمانی که حکومت از هیچ تلاشی برای ایجاد خفقان و ترس فروگذار نمی کرد برخی شعرا سعی داشتند تا از این وسیله یعنی سرودن شعر، بهترین بهره برداری را بکنند و تمام افکار حاکمان را برای مردم نقش بر آب کنند.
دعبل خزاعی
یکی از این افراد دعبل خزاعی است که تا آخرین لحظات از اظهار ارادت به اهل بیت دست نکشید.
دعبل با برخورداری از پشتوانه استوار تفکر شیعی، نه تنها به عنوان ادیبی توانا و مبارزی آگاه شناخت شده؛ بلکه در زمره متکلمان و تاریخنگاران و زبانشناسان و راویان نیز درآمده است. از آثار او میتوان به کتاب الواحدة فی مناقب العرب و مثالها، کتاب طبقات الشعراء، و دیوان شعر اشاره کرد.
او به دیدار امام کاظم(ع) توفیق یافته و از اصحاب امام رضا(ع) بوده و محضر امام جواد(ع)را نیز درک کرده است.
ارادت خاصّ قبیله خزاعه به اهل بیت به اعتراف معاویه
دعبل از قبیله خزاعه بوده است. در فضیلت و رشادت خاندان خزاعه و ارادتشان به اهل بیت عصمت و طهارت، همین بس که نه تنها در جاهلیت و اسلام، هواخواه و دوستخواه پیغمبر علیه السلام بودند، بلکه معاویه در حق آنان گفته است: قبیله خزاعه در اخلاص و محبت نسبت به علی بن ابی طالب بدان پایه رسیدند که اگر نبرد با ما برای زنانشان میسر میشد، دلاورانه با ما پیکار میکردند. (1)
دعبل و خلفای عباسی
دعبل هم زمان با خلفای عباسی می زیست و آنها را با سرودن شعر و هجوشان مورد آزار قرار می داد. گویا دعبل نمی توانست غصب حقوق ائمه اطهار توسط خلفای عباسی را نادیده بگیرد پس به انحای مختلف سعی در نشان دادن ظالم و غاصب بودن والیان حکومتی و خلفا داشت.
او هیچ گاه از هجو خلفای عباسی دست بر نمی داشت به نحوی که خلفا با پیشنهاد های مختلف سعی در رشوه دادن به او و منحرف کردن او از مسیرش را داشتند، اما او آن قدر در تصمیم خود استوار بود که با چنین پیشنهادهایی کمترین لغزشی در او ایجاد نمی شد.
محمّد جواد مغنيه مىنويسد: «در دفاع از حق و كوبيدن باطل، شجاعترين شاعرى كه تاريخ به ياد دارد، دعبل خزاعى است» (2)
قصیده تائبیه
دعبل خزاعى در آن هنگام كه امام رضا(ع) در مرو نزول اجلال فرموده بود بر آن حضرت وارد شد و به امام گفت:
يا ابن رسول اللَّه من قصيدهاى ساخته و سوگند ياد كردهام كه براى احدى قبل از شما نخوانم، حضرت فرمود: بخوان آن را، دعبل شروع كرد بخواندن، حضرت عليه السّلام گريست و فرمود:
خداوند تو را از فزع اكبر كه قيامت است از عذاب در امان دارد. (3)
مرحبا به تو اى دعبل، مرحبا به ياور ما با دست و زبان خود
از دعبل خزاعى حكايت شده است که در ماه محرم خدمت سيّد و مولاى خود على بن موسى الرضا (ع) رسيدم، ديدم اندوهناك و غمگين نشسته و اصحابش گرد اويند، چون مرا ديد فرمود:
مرحبا به تو اى دعبل، مرحبا به ياور ما با دست و زبان خود، سپس جا برايم گشود و مرا پهلوى خود نشانيد، سپس به من فرمود: اى دعبل، دوست دارم شعرى براى من بسرائى كه ايام ماتم ما اهل بيت است و ايام شادى دشمنان ما خصوص بنى اميه؛
تا زنده هستى يار و مدّاح ما باش و تا توانى از يارى ما كوتاهى مكن
اى دعبل، هر كه بگريد يا بگرياند بر مصيب ما گو اينكه يكى را اجرش با خدا است؛ اى دعبل، هر كس اشك در چشمش بگردد و بگريد در مصيبتى كه ما از دشمنان ديديم، خدا او را با ما محشور كند.
اى دعبل، هر كس در مصيبت جدّم حسين (ع) بگريد، خدا البته گناهان او را بيامرزد؛ سپس برخاست، پرده ميان ما و زنان حرم كشيد و خانواده خود را پس پرده نشانيد تا در مصيبت جدّشان حسين (ع) گريه كنند، سپس به من رو كرد و فرمود:
اى دعبل، براى حسين (ع) نوحهسرائى كن، تو تا زنده هستى يار و مدّاح ما باش و تا توانى از يارى ما كوتاهى مكن.(4)
مدح اهل بیت عبادت است
دعبل قابلیت شعرگویی بسیار خوبی داشت. او از این قابلیت بهترین بهره برداری را کرد و آن را به بهترین مسیر هدایت کرد.
در واقع شاید بتوان گفت: دعبل قابلیت اندک و ناچیزی در اختیار داشت، اما وقتی همین قابلیت اندک را در راه دفاع از خاندان ولایت به کار گرفت؛ فردی با ارزشمندترین قابلیتها به حساب میآمد، به نحوی که همه دوستداران اهل بیت به او علاقه خاصی پیدا کرده بودند.
پس هرکسی باید به استعدادها و تواناییهای خود نگاه کند و ببیند در چه زمینهای استعداد دارد، سپس از آن استعداد در راه دفاع از اهل بیت و مدح اهل بیت استفاده کند. در این صورت است که استعدادی ناچیز به والاترین و ارزشمندترین امور تبدیل می شود.
همه ما باید مداح اهل بیت شویم
در روایات آمده است که مدح اهل بیت عبادت است؛ پس ما نیز باید مدح اهل بیت را در زندگی خود جای دهیم. حال این پرسش مطرح می شود که چگونه؟
می توان گفت که وقتی ما در جمع های دوستانه و خانوادگی قرار داریم؛ باید دائما سعی کنیم تا با مزیّن کردن مجلس خود به حدیثی از اهل بیت و یا داستانی جالب و شیرین از زندگی ایشان و یا ذکر مصیبت امام حسین (ع)، مجالس خود را پر برکت کنیم و در شمار مداحان اهل بیت خود را قرار دهیم.
شیعیان اهل بیت هیچگاه از مدح اهل بیت دست نمیکشند و در تمام اوقات زندگی پای بند به مدح و ذکر مصیبت های وارده بر ایشان هستند و با تمام وجود انها را یاری میکنند.
دراهم پر بركت امام رضا (ع)
حضرت پس از اينكه قصيده تائبیه دعبل به پايان رسيد از جاى برخاست و به درون خانه رفت، و ساعتى گذشت خادم آن حضرت با كيسهاى از زر كه داراى يك صد دينار بود بيرون آمد، و آن را به دعبل داد و به او گفت: مولايت فرموده است: اين كيسه زر را نفقه خود كن.
به خدا سوگند منبراى اخذ صله بدينجا نيامدهام و اين قصيده را به طمع مال نسرودهام
دعبل گفت: بخدا سوگند منبراى اخذ صله بدين جا نيامدهام و اين قصيده را به طمع مال نسرودهام، و مال را نستاند و ردّ كرد، و تقاضاى جامهاى از جامههاى آن حضرت را نمود كه بدان تبرّك جسته و خود را مشرّف بآن جامه نمايد.
به دعبل بگو اين مال را بپذيرد زيرا بدان محتاج خواهد شد
پس امام عليه السّلام جبّهاى خزّ با همان كيسه زر توسّط خادمش به او عطا فرمود، و خادم را دستور داد به دعبل بگويد كه اين مال را بپذيرد زيرا بدان محتاج خواهد شد، و آن را باز نگرداند، دعبل سرّه زر را با آن جبّه پذيرفت.
آوازه دعبل در میان همه دوستداران اهل بیت پیچیده است
دعبل بسوى مرو با قافلهاى بيرون آمد، و چون به «ميان قوهان» رسيدندكه نام موضعى است نزديك طوس، راهزنان قافله را ربودند و تمامى اموال را تصرّف كردند، و اهل قافله را اسير كرده كتفهاى آنان را بستند، و دعبل خود از كسانى بود كه دستگير شده و كتف او را بسته بودند، و حراميان مشغول تقسيم اموال شدند. در ميان دزدان مردى به شعری از دعبل تمثّل جست.
وقتی راهزنان به خاطر دعبل قافله را آزاد میکنند
دعبل از وى شعر را شنيد، از آن مرد پرسيد اين شعر از كيست؟ مرد گفت: از يك شخصى است كه از قبيله خزاعه ميباشد و او را دعبل بن علىّگويند، گفت آن خزاعىّ من هستم و نامم دعبل است و اين قصيده را من سرودهام كه يك بيتش اينست كه تو به ان تمثّل جستى، آن مرد فورى خود را به رئيسشان در حالى كه بالاى تپّهاى مشغول نماز بود رسانيد و او از طرفداران اهل بيت بود و ماجرا را به وى خبر داد، رئيسشان نيز شخصا به پاى خويش نزد دعبل آمد و ايستاد و گفت: آيا تو دعبلى؟ گفت: آرى، مرد گفت: قصيده را برايم بخوان، دعبل قصيده را به تمامه براى او خواند، مرد كتف او را باز كرد و دستور داد كتف تمامى قافله را باز كردند و آزاد نمودند و از براى احترام دعبل تمامى اموال را به آنان ردّ كردند. (5)
دعوا بر سر جبّه امام رضا علیه السلام
دعبل به راه افتاد و آمد تا به شهر قم رسيد، اهل آنجا از وى تقاضا كردند كه قصيده خود را براى ايشان بخواند، دعبل گفت: همگى به مسجد جامع بيائيد! و وقتى همه در مسجد جمع شدند آنگاه به منبر رفته و قصيده خود را براى اهل قم خواند، و مردم براى او صله آوردند از مال و خلعت بسيار، و خبر از جبّه يافتند.
از او درخواست كردند كه آن را به هزار دينار زر به آنان بفروشد، دعبل حاضر نشد، از او خواستند كه قطعه و پارهاى از آن را به هزار دينار بديشان بفروشد، باز حاضر نشد، و از قم رهسپار شهر و ديار خويش گشت، و چون از آباديهاى قم بيرون شد، عدّهاى جوان عرب از پشت سر به اورسيدند، و جبّه را از وى بستاندند.
وقتی دعبل از باز پس گرفتن جبّه ناامید می شود و به تکه ای از آن بسنده می کند
دعبل ناچار به قم بازگشت و از آنان به التماس جبّه را طلب كرد، جوانان از دادن آن امتناع ورزيدند، و بزرگتران را كه نظر داشتند جبّه را به او باز پس دهند نافرمانى كردند، به دعبل گفتند: راهى براى گرفتن آن جبّه ندارى، قيمتش را از ما بستان، هزار دينار زر بگير و برو، دعبل قبول نميكرد، تا اينكه از بازپس دادن آنان مأيوس گشت، ناچار درخواست كرد كه پارهاى از آن را به وى دهند، جوانان اين پيشنهاد را پذيرفتند، و بعض آن را به وى تسليم كردند و قيمت باقى آن را هزار دينار به او دادند.
«تو بدان دينارها محتاج خواهى شد»
دعبل عزيمت نموده روانه شهر خويش گشت، و چون به منزل رسيد ديد هر چه داشته است دزدان ربودهاند، لذا آن يك صد دينارى كه امام به او داده بود هر دينارى را به يك صد درهم فروخت، و ده هزار درهم بدست آورد، آنگاه به ياد گفتار امام عليه السّلام افتاد كه فرموده بود: «تو بدان دينارها محتاج خواهى شد».
زبان سرخ سر سبز می دهد به باد
دعبل این شاعر شور آفرین در راه معرفی اسلام راستین همچنان با ستمگران عباسی مخالفت کرد و زندگیش را آنگونه به پایان برد که کمترین نرمش از خود نشان نداد و مقدار زیادی از عمر خود را در میان بیابانها و مخفیگاهها به حالت فرار سپری کرد.
بالاخره دعبل به آرزوی خود رسید و در راه آرمان بلندش شربت شهادت را نوشید و علت شهادت او را چنین نوشتهاند: دعبل، عباسی را که فرمانروای شام در دمشق بود مورد هجو قرار داد و اعمال ناپسند او را در اشعار خود گنجاند. چون اشعار دعبل را به گوش «مالک» رساندند آنچنان ناراحت شد که فورا دستگیری و کشتن او را صادر کرد.
چون دعبل جریان را فهمید به جانب بصره فرار نمود و هنگامیکه متوجه گردید که در این شهر هم نمیتواند بماند بصره را به سوی اهواز ترک کرد ولی مالک خطر دعبل را برای حکومت خود بیشتر از آن میدانست که دست از او بردارد و لذا مردی را با ده هزار درهم خرید و او را به تعقیب دعبل فرستاد تا در هر شرائطی آن شاعر را از پای درآورد، آن مزدور ناپاک همچنان در جستجوی دعبل بود تا سرانجام در یکی از دهات شوش او را پیدا کرد و شب هنگام، بعد از خواندن نماز عشاء با عصائی که ته آن با آهن بریده مسمومی ساختهشده بود بر پشت پای دعبل فرو کرد و آن زبان گویا و حامی پویا در فردای آن شب بر اثر جراحت وارده، بسال 246 هجری چشم از جهان بربست و نام پر افتخار خود را برای همیشه در تاریخ بشریت ثبت کرد. (6)
پی نوشت ها:
1. تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام ، سید حسن صدر، ص 193
2. دانشنامهى شعر عاشورايى، محمد زاده ج1 ص : 98
3. ترجمه روضة الواعظين ،ص:373
4. در كربلا چه گذشت ص : 713
5. إحقاق الحق، الشوشتري ،ج28،ص:665
6. شعرا من الشیعه ص 38