گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛
کربلا و عاشورا را چگونه باید دید؟
از کدام زاویه به این زمین و زمان باید نگرست؟
اگر حسین، مصباح است یعنی در تیرگیهای وحشت بار و تاریکیهای نفسگیر، تکیهگاه روشن و شفاف و اگر سفینه است یعنی در موجخیز حادثهها و خیزابهای هولناک، کشتی نجات؛ پس چرا عاشورای او را از منظر روشنگری و راهگشایی و به ساحلرسانی نبینیم؟
برخورد برشی با کربلا و عاشورا و تنها طرح برخی قطعات این رویداد عظیم – آن هم عمدتا از منظر سوک و مرثیه – باعث غفلت از دیگر ابعاد و اضلاع آن شده است.
اما باید دانست که اشک مقصد نیست، مقدمه گرهخوردگی عاطفی و قلبی ما با کربلا و عاشورا برای تبدیل آن به اسوه و سرمشق در زندگیاست؛ چرا که اباعبدالله الحسین (ع) خود در کربلا فرمود: لکم فی اسوه.
خداوند چشمهای ما را بصیرت زینبی عنایت کند تا کربلا را زیبا و عمیق و روشن در قاب قلبمان بیاییم و درمتن زندگیمان جستوجو کنیم.
در روزشمار امروز می خوانیم از یارانی که بعد از مسلم شهید شدند:
پس از قیام و دستگیری مسلم و سرکوب یاران وی، عبیدالله زیاد دستور داد به تعقیب پنهانشدگان و فراریانی بپردازند که مسلم را یاری داده بودند.
یکی از شخصیتهای مشهوری که عبیدالله در پی وی بود مختار بن ابی عبیده ثقفی بود.مختار پس از خیانت و پیمان شکنی کوفه و حوادث پس از دستگیری مسلم و هانی، مخفی شد.
هانی بن جبة از دوستان مختار، ماجرای مخفی شدن مختار را به اطلاع عمر و بن حریث- نماینده عبیداللهزیاد- رساند و عمرو به او گفت: به مختار بگو مراقب خویش باش که تحت تعقیب است.
یکی از اقوام مختار به نام زائده بن قدامه با شنیدن این خبر نزد عمروبن حریث آمد و گفت: اگر جان مختار را ضمانت کنی او را نزدت خواهم آورد. مختار شبانه همراه زائده نزد عمرو آمد و عمرو، سپیده دمان، او را نزد عبیدالله آورد و گفت: من به او امان دادهام و او شب نزد من بوده است.
عبیدالله، مختار را گفت: تو همانی که پسر عقیل را یاری کردی؟ و مختار سوگند یاد کرد که در شهر نبوده و شب را نزد عمروبن حریث گذرانده است.
ابن زیاد با خشم و نفرت، عصای خود را به صورت مختار نواخت به گونهای که چشم او آسیب دید. با دفاع عمرو، عبیدالله آرام شد و دستور داد مختار را به زندان بیفکنند.
مختار بعدها با وساطت عبدالله بن عمر- پسر خلیفهای دوم و همسر صفیه خواهر مختار- از زندان آزاد شد و به مکه رفت. عبیدالله پس از دستگیری ختار، دستور داد دیگر یاوران پرچمدار و شاخص کوفه را که در قیام مسلم بن عقیل او را یاری کرده بودند، دستگیر کنند.
مشهورترین چهرههایی که دستگیر و به شهادت رسیدند عبارتند از:
1-هانی بن عروه(ابویحیی مذحجی مرادی غطیفی)
این پیر بزرگوار که سن او را 83 تا 90 نگاشتهاند به یاری مسلم بن عقیل شتافت. منزل وی پناهگاه مسلم بود هانی از اصحاب پیامبر، یاور امیرمومنان در جمل، صفین و نهروان و دوست شهید بزرگ حجربن عدی بود.
وی مفسر آیات قرآن، حافظ روایات، صاحب سر علی(ع)، عابد و زاهد و فرماندهای هزار نیروی مسلح قبیلهای مذحج بود. با نیرنگ عبیدالله بن زیاد و با مشایعت عمروبن حجاج- پدر روعه همسر هانی- اشعث و اسماءخارجه، هانی به دارالاماره عبیدالله رفت. او به محص ورود دریافت که با پای خویش به دامگاه و قتلگاه آمده است.
همانجا به حسان بن اسماء خارجه گفت: ای برادرزاده! من از عبیدالله هراسناکام(نگرانام که مرا به کاخ دعوت کرده است و قصد جان مرا دارد). حسان گفت: عموجان، نگران نباش. تو بیگناهی و هراس به دل راه مده. عبیدالله به محض دیدن هانی گفت: اتتک بحائن رجلاه، یعنی با پای خود به قتلگاه آمد! هانی با آرامش پرسید: ای امیر چه شده است؟
عبیدالله، به پنهان شدن مسلم در خانهای هانی و جمع آوری اسلحه اشاره کرد و همین که هانی انکار کرد معقل، جاسوس خود را که به نیرنگ به درون خانهای هانی راه یافته بود، طلبید.
جای انکار نبود. عبیدالله از وی خواست تا مسلم را تحویل دهد و او نپذیرفت. پس از پرخاش عبیدالله و ضرب و جرح هانی و زندانی کردن وی و تأثیر شریح قاضی در خواباندن قیام مذحج برای نجات جان هانی، عبیدالله دستور قتل این پیر روشن ضمیر پارسا را صادر کرد. او را به بازار چوبداران آوردند. فریادهای یاریخواهی او نیز به جایی نرسید و سرانجام غلام ترک ابن زیاد با چند ضربه شمشیر او را به شهادت رساند.
سر از تن او جدا کردند و وارونه بر دار آویختند. سرهانی و مسلم به شام فرستاده شد و سه روز پس از شهادت، همسر میثم تمار و روعه همسر هانی، شبانگاه بدن هانی را به خانه بردند و در کنار مسجد اعظم کوفه به خاک سپردند.
2- عبدالاعلی بن یزید کلبی
عبدالاعلی جوانی رشید، صادق، فصیح و بلیغ، قاری قرآن و مومن بود که در قیام حضرت مسلم، لباس رزم پوشید و با حبیب بن مظاهر همراه شد، پس از خیانت کوفه و پراکنده شدن یاران مسلم، در محلهای بنی فتیان کوفه دستگیر شد.
کثیربن شهاب او را دست بسته نزد عبیدالله زیاد آورد، عبیدالله دستور داد زندانی شود. پس از شهادت حضرت مسلم، او را از زندان بیرون آورد و محاکمه کرد.
عبیدالله پرسید: چرا از خانه بیرون آمدی و در قیام مسلم شرکت کردی! راست بگو در قیام چه کاره بودی؟
عبدالاعلی پاسخ داد: برای تماشا بیرون آمده بودم.
عبیدالله گفت: اگر راست میگویی سوگند بخور.
عبدالاعلی از سوگند خوردن خودداری کرد، ابن زیاد دستور داد او را به جبانة السبیع (گورستان سبیع) ببرند و گردن بزنند. این جوان نستوه و شجاع در کوفه گردن زده شد، در هنگام شهادت حدود 25 ساله بود، گویا در هنگام شهادت هنوز متأهل نشده بود، نام وی را عبدالله الاعلی یزید کلبی نیز نگاشتهاند.
3- عبدالله بن یقطر(بقطر یا یقطر)
او سفیر و پیامرسان بود. برخی او را سفیر مسلم بن عقیل برای خبر دادن تحولات و پیمان شکنی کوفیان به اباعبدالله الحسین(ع) و برخی او را سفیر امام حسین(ع) به کوفه دانستهاند. عبدالله را برادر رضاعی امام حسین(ع) گفتهاند. اما اباعبدالله جز از مادرش زهرا شیر ننوشید، مادر عبدالله دایهای امام حسین(ع) بوده است.
دستگیری عبدالله را در نزدیکی قادسیه توسط حصین بن تمیم، فرمانده شرطه و رئیس حکومت نظامی کوفه نوشتهاند. وقتی عبدالله را نزد عبیدالله زیاد بردند، از وی خواست تا اسرار نامه را بازگوید و او که نامهای امام را فرو بلعیده بود تا در دست ماموران نیفتد، استنکاف کرد.
عبیدالله او را میان دو امر مخیر کرد یا رفتن بر منبر و سب و ناسزاگویی به امام حسین(ع) یا از فراز دارالاماره فرو افتادن. عبدالله زیرکانه منبر رفتن را برگزید و بر منبر بر افشاگری و روشنگری پرداخت.
ماموران عبیدالله بلافاصله، او را از منبر پایین آوردند و او را فراز دارالاماره بردند و با نواختن ضربهای سنگین بر سر، او را از پشت بام دارالاماره فرو افکندند. هنوز اندک جانی داشت که عبدالملک بن عمیر لخمی- قاضی و فقیه کوفه- شمشیر کشید و سر از بدن او جدا کرد و در اعتراض دیگران گفت: خواستم راحتش کنم!
شهادت عبدالله بن یقطر شبیه شهادت قیس بن مسهر صیداوی دیگر سفیر اباعبدالله الحسین(ع) است. برخی منابع نیز نگاشتهاند که مالک بنیریوع تمیمی نامهای عبدالله بن یقطر را به عبیدالله داد و عبیدالله فرمان داد تا عبدالله را به قتل برسانند.نام این پیام رسان شهید را عبدالله بن یقظه نیز نگاشتهاند. او در هنگام شهادت 57 ساله بود. بلاغت، شجاعت، شیفتگی به اهل بیت، چابکی و چالاکی و بصیرت در دین از ویژگیها و فضایل این یار پاکباز اباعبدالله(ع) بوده است.
4- قیس بن مسهر صیداوی
از پیشتازان نهضت حسین و نخستین پیک مردم کوفه بود که در مکه خدمت امام رسید و سپس همراه مسلم به کوفه آمد، 27 روز پیش از شهادت حضرت مسلم، دیگر بار پیک و پیام رسان شد تا آمادگی مردم کوفه را به اطلاع حضرت اباعبدالله(ع) برساند. در منزلگاه حاجز، برای بار سوم پیک امام شد تا پیام امام را به مسلم بن عقیل برساند در نزدیکی قادسیه نیروهای عبیدالله زیاد به او رسیدند او نامه را فرو بلعید. وی را به دارالاماره آوردند، عبیدالله از وی خواست تا محتوای نامه، مخاطب یا مخاطبان را معلوم کند و او ابا کرد. آنگاه از او خواست تا بر منبر رود و اهل بیت را سب کند.
او بر منبر به لعن آل زیاد و ستایش اباعبدالله(ع) پرداخت، ماموران او را از منبر فرو آوردند و فراز دارالاماره بردند و با زدن ضربتی بر سر او را فرو افکندند و عبدالملک بن عمیر لخمی سر او را جدا کرد.
شباهت شهادت او به عبدالله بن یقطر احتمال التباس و درهم آمیختگی حادثه را تقویت میکند. درستتر آن است که دستگیری، منبررفتن و شهادت از فراز دارالاماره برای قیس بن مسهر صیداوی رخ داده باشد و عبدالله پس از افشای نامه، در کوفه به شهادت رسیده باشد. حتی بعید نیست نحوه شهادت هر دو همانند باشد اما یکی در کوفه و دیگری در راه کوفه دستگیر شده باشد.
قیس بن مسهر از دوستان حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و مسهربن خالد بوده است.سیمای زیبا، فصاحت و بلاغت، امانتداری، بصیرت در دین، شجاعت و حب اهل بیت از فضایل قیس بن مسهر است.
وی در هنگام شهادت حدوداً 35 ساله بود. در برخی منابع او را بشر و پدرش را مصهر، مهر، مطهر و مظهر نیز نگاشتهاند. امام حسین(ع) در منزل عذیب الهجانات خبر شهادت قیس را شنید و پس از خواندن آیه «فمنهم من قصی نحبه» دعا کرد که خداوند او را در بهشت و برخوردار از نعمت و رحمت خود قرار دهد، در زیارت ناحیه و رجبیه به او سلام داده شده است.
5- عباس بن جعده جدلی(جولی)
عباس، شخصیتی بصیر، شجاع، دوستدار اهل بیت و رزمنده و دینشناس بود. در قیام حضرت مسلم به یاری وی برخاست و یکی از چهارفرماندهای سپاه مسلم بود که پرچم تیرهای مدینه را در دست داشت.
هر چند در تاریخ طبری (جلد6، صفحه 74) و کامل (جلد 4، صفحه 248) او را از فرماندهان سپاه مختار دانستهاند که تا سال 66 زنده بوده است، اما درستتر همان است که در کوفه پس از قیام مسلم و پیمان شکنی مردم و شهادت هانی و مسلم، ماموران عبیدالله به جست و جوی مخفیشدگان و فراریان پرداختند و عباس بن جعده جدلی نیز دستگیر شد.
عبیدالله دستور داد او را به جبانه کنده بردند و در آنجا گردن زدند. سن این شهید و یاور نهضت حسینی حدود 50 سال بوده است. در تاریخ طبری، به جای عباس، نام او عیاش ذکر شده است.
6- عبدالله بن حارث نوفلی
در قیام حضرت مسلم بن عقیل یکی از پاکبازترین و شجاعترین مدافعان و یاوران عبدالله بن حارث نوفلی بوده است. وقتی مسلم حرکت خویش را آغاز کرد یکی از پرچمداران او عبدالله بن حارث بود که با پرچم سخ و لباس سرخ کنار خانهای عمرو بن حریث، مردم را دعوت به یاری مسلم و مبارزه با عبیدالله زیاد میکرد. نوشتهاند هنگام ولادت، مادرش هند دختر ابوسفیان، او را نزد ام حبیبه- همسر پیامبر و دختر ابوسفیان- آورد. پیامبر کام او را متبرک ساخت و دعایش کرد.
عبدالله مدتها قاضی مدینه بود. وی روایاتی مرسل از پیامبر نقل کرده است. او را مفسر قرآن، راوی حدیث و فقیه دانستهاند. مدتها در بصره سکونت کرد و در جنگ جمل امیرمومنان علی(ع) را یاری و همراهی کرد. هنگام آمدن عبیدالله زیاد به کوفه، همراه وی بود. ر راه خود را به بیماری زد و از اسب انداخت تا از شتاب عبیدالله برای رفتن به کوفه بکاهد و اباعبدالله قبل از عبیدالله به کوفه برسد. اما عبیدالله به او و شریک بن اعور که چنین نقشهای را اجرا میکردند اعتناء نکرد.
برخی حضور او را در نهضت مسلم انکار کردهاند و حتی وفات وی را در سال 79 هجری در ابواء دانستهاند. در اصابه (جلد 5، صفحه 9) به مسموم کردن وی اشاره شده است. درست همین است که او در کوفه مسلم را یاری کرد. پس از دستگیری مسلم و شهادت وی، عبیدالله فرمان دستگیری عبدالله بن حارث را صادر کرد و برای این دستگیری جایزه تعیین کرد. کثیربن شهاب او را دستگیر و به زندان افکند. وقتی او را مقابل عبیدالله آوردند، پرسید: تو صاحب پرچم سرخ نیستی؟ پاسخ نداد. پرسید تو برای مسلم بیعت نمیگرفتی! باز هم پاسخ نداد. دستور داد او را به قبیلهاش بردند و در آنجا گردن زدند. عبدالله، در هنگام شهادت حدود 52 سال داشت.
7- عبیدالله بن عمر و بن عزیر کندی
در قیام حضرت مسلم، پرچمدار قبیلهای کنده و ربیعه بود و پیش از آن در تبلیغ و دفاع از حریم و اندیشهای اهل بیت کوشش و همت فراوان داشت. عبیدالله بن عمرو مردی رزم دیده و شجاع و از همراهان و یاران امیرالمومنین علی(ع) در نبردهای جمل، صفین و نهروان بود. نستوه و صبور و دین شناس و به سبب توانمندیها و رشادتهابه فرماندهی رسیده بود.
پس از شکست نهضت کوفه و دستگیری حضرت مسلم، پنهان شد. عبیدالله بن زیاد بهای یافتن او را ده هزار دینار تعیین کرد. محمد بن اشعث و حصین بن نمیر قبیله به قبیله در جستوجوی وی بودند. سرانجام حصین بن نمیر به مخفیگاه او راه یافت و این فرمانده پاک باز، دستگیر و نزد عبیدالله بن زیاد آورده شد.
هنگام ورود به دارالاماره سلام نکرد. عبیدالله گفت: شنیدهام که در خروج مسلم، پرچم قبیلهای کنده و ربیعه را در دست داشتهای؟ عبیدالله بن عمرو پاسخ داد: درست است.
پسرزیاد خشمگینانه گفت: پس از فتنهگران و آشوب کاران بودهای. عبیدالله بن عمرو پاسخ گفت: چنین نیست. من برای خدا برخاستم و مقابل ستمگرانی که دشمن دین و قرآن و پیامبرند ایستادم. عبیدالله زیاد با چوپ دستی بر دهانش کوبید و این سردار رشید زمزمه کرد: «انا لله و انا الیه راجعون».به دستور فرزند مرجانه او را به جبانه کوفه بردند و با شمشیر سر از بدنش جدا کردند، در هنگام شهادت، حدوداً 45 ساله بود. در برخی مقاتل نام او را عبدالله نیز نگاشتهاند.
8- عمارة بن صلخب ازدی
از یاران وفادار قیام مسلم در کوفه بود. او از قبیلهای مشهور اَزد بود. شجاعت، اخلاص، پاکبازی، عشق به اهل بیت و صراحت و صداقت در بیان، از ویژگیهایش بود. او در راه نهضت مسلم از هیچ کوششی دریغ نکرد. از آغاز حضور مسلم، در جمع آوری امکانات نظامی، جذب نیرو و فضاسازی فرهنگی برای دعوت به یاری امام حسین(ع)، عاشقانه و پیگیرانه کوشید. با حرکت و نهضت مسلم او نیز به یاری برخاست و پس از پیمان شکنی کوفیان و دستگیری حضرت مسلم، پنهان شد. محمدبن اشعث به جستوجوی وی پرداخت و سرانجام او را دستگیر و نزد عبیدالله بن زیاد آورد. او در هنگام دستگیری تقریباً سی ساله بود.
عبیدالله زیاد در دارالاماره به عماره که بسته در زنجیر به اسارت درآمده بود، گفت: از کدام قبیلهای؟ او استوار و نستوه پاسخ داد: اهل قبیله اََزد. بی درنگ عبیدالله فرمان داد او را به قبیلهاش ببرید و در آنجا گردن بزنید. این شهید بزرگوار را در نیمروز یازدهم ذی الحجه، در حالی که دست بسته و پای در زنجیر بود به قبیله اَزد آوردند و در آنجا با ضربت شمشیر به شهادت رسید. عمارة بن صلخب ازدی در اصل و نسب از اعراب قحطانی بود که پیش از استقرار در کوفه، در یمن و حجاز میزیستند. برخی نام پدر او را صلخد نیز نگاشتهاند.
9- حنظله بن مروه همدانی
او را باید از آخرین شهیدان کوفه، پس از قیام حضرت مسلم بن عقیل دانست، او در کوفه نه تنها پیمان شکنی پیوستگان به نهضت مسلم را دید که صحنهای دردناک بر زمین کشیدن اجساد مطهر دو شهید- مسلم بن عقیل و هانی- را نیز شاهد بود.
در نزدیک کناسه کوفه، مردمی را دید که طناب بر تن مطهر و بی سر دو شهید بسته و آنها را روی خاک میکشیدند. مبهوت و خشماگین فریاد کشید؟ وای بر شما ای اهل کوفه! ای دغل بازان و دروغ پردازان، مگر اینان چه کردهاند که با آنان چنین میکنید. آیا میدانید این کیست؟ گفتند: آری میدانیم مسلم بن عقیل، پسرعموی حسین بن علی(ع) است. وای بر شما اگر میدانید کیست! چرا کشتید و بر خاک میکشید.
ناجوانمردان قهقه زدند و حنظله لبریز از خشم شمشیر کشید و بر آنان تاخت. 14 نفر بر خاک افتادند و حنظله خود نیز پس از نبردی سنگین به شهادت رسید، او در هنگام شهادت تقریباً 25 ساله بود.
شبانگاه دو روز بعد، چند زن به رهبری همسر هانی بن عروه اجساد این سه شهید را در کنار مسجد اعظم کوفه دفن کردند.حنظله مردی رشید، غیور، فصیح و بلیغ و دوستدار اهل بیت(ع) بود.
زادگاه وی کوفه و از تیرهای بنی همدان بود. شهادت او احتمالاً دوازدهم یا سیزدهم ذی الحجه بوده است.