گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»- نعیم کیانی؛ داستان پر ماجرای درگیری ایران اسلامی با آمریکای مزدور توسط انقلابی که رقم خورد از آنجا آغاز شد که اسلام ناب محمدی(ص) بعد از هزار و چهارصد سال و درپی انقلابی عظیم از صفحه ذهن ها و نسخه های خطی بیرون آمد و بر کرسی حاکمیت نشست.
همان حکومتی که انبیا گذشته و علما و صلحا همه آرزوی به ظهور نشستن تفکر توحیدی و مبارزه با ظلم و جور را در ظرف آن داشتند. از این روی درگیری ایران اسلامی و امپریالیسم جهانی یک درگیری ماهیتی است؛ چرا که ذات تفکر غرب به سردمداری صهیونیسم جهانی و آمریکای جهان خوار بر مبنای یک غرور عظیم و شیطانی گره خورده است. همان غروری که باعث طرد شدن شیطان از درگاه الهی گشت.
حال همان غرور را ایدئولوژی و مکتب غرب دنبال کرده و قرن ها و سده هاست که این غرور شیطانی تجلی خود را در کشورهایی استعمارگر چون روباه پیر بریتانیا و آمریکا به عرصه ظهور آورده است و با چپاول حقوق ملت ها و دولت ها و با کشتن زنان و مردان مظلوم حکومت پلید خود را از طریق استعمار منابع بر سر پا نگه داشته است و برای توجیه رفتارهای پست خود از واژه مبارزه با تروریسم استفاده می کنند.
آری تروریسم معنای جدیدی نیست علی رغم این که تروریسم واژه تازه ای در ادبیات سیاسی جهان است اما همواره غربی ها در طول تاریخ به بهانه اعاده حقوق خود و مبارزه باچپاولگران به سایر ممالک حمله ور می شوند.
جهان اسلام از یاد نمی برند که مسیحیت تحریف شده برای جلوگیری از اسلام متمدن آن روزگار در سرزمین های خود از طریق دست های آلوده یهودیت منحرف به اسم مبارزه با تجاوزگران به سرزمین های خود جنگ های صلیبی را به راه انداختند.
جهان اسلام فراموش نخواهد کرد آن روزی را که غرب درحالی که دچار سردرگمی شرایط اقتصادی خود بود، پیشرفت و فرهنگ متمدن اسلام را می دید و در پی توطئه برای به راه انداختن جنگ های صلیبی برآمد تا از طریق استعمار هم به منابع عظیم سرزمین های اسلامی دست پیدا کند و هم فرهنگ آن روزگار اسلام را غارت نماید تا به ضعف های خود سرو سامانی دهند.
چراکه غرب هیچگاه از طریق تعامل خواهان پیشرفت نیست بلکه همواره در طول تاریخ از طریق جنگ و خون ریزی منابع کشور های دیگر را آزمون نتایج علمی خود می کند؛ جنگ راه می اندازند تا تسلیحات خود را به دنیا بفروشند، جنگ راه می اندازند تا به عنوان شخص ثالث دعوا وارد میدان شده و پس از به ظاهر حل و فصل دعوا، سهم خواه نقاط تجزیه شده توسط خود باشد.
اما بار دیگر عدالت خداوند نشان داد که «ان حزب الله هم الغالبون» مصداق عینی دارد و برای این امر، صدایی بلند شد، صدایی از جنس عدالت، صدایی از جنس توحید، مردی از تبار اوصیا و انبیا، مردی از جنس نور و معرفت، آری او همان روح الله بود.
او آیتی بود که ثقلین را در وجود خود معنا کرد، ما می دانستیم تا انسان هایی چون او هر هزار سال یکبار، پای به دنیا می گذارد تا میراث گذشته اولیا را احیا کند. امام(ره) به ما آموخت که عرفان را با مبارزه جمع کنیم و خود شاهدی بود بر این مدعا که عرفان عین مبارزه است.
امام به ما آموخت که انتظار در مبارزه است و این بزرگترین پیام او بود. براستی دیگر چه داعیه ای می ماند برای آنان که حکم بر ظاهر اشعار عرفانی می رانند و با چشمی ظاهر بین، چهرۀ افیونی خویش را در دل تلطیف شده و تهذیب شده عرفا می دیدند و با تفکر مسموم خود انقلاب ایران را بر اساس ماتریالیسم دیالکتیک معنا می کردند.
او به ما آموخت که راه رهایی از اسارت مبارزه است نه دعای بی حرکت و در این کار ثابت قدم بود. او به تأسی از قرآن به ما آموخت همانا جهان خواران که در رأس آن شوروی و آمریکا هستند، تا زمانیکه شما را به آیین خودشان بدل نکنند دست از سر شما بر نخواهند داشت.
حال او رفته است و ما ماندیم و اکنون این ماییم و امانت او، امانت او را دیده ایم که می شناسیمش و تصویرش را از پیش در خاطر داشته ایم. دیده ایم که چشمانش فانیست، اما نگاهش باقیست، کلامش استوار و وارث انقلابی عظیم و وارث شهدای گلگون کفن.
از نگاهش می توان فهمید که آرزوی او آزادی همۀ ستمدیدگان جهان و حاکمیت اسلام است، از نگاهش می توان فهمید که این انقلاب را از پیچ های بحرانی چطور هدایت کرد، آری او امام عزیزمان، حضرت امام خامنه ایست، او همان مردیست از تبار توحید و عدالت.
ای عزیز ما، ای زعیم ما، غم مخور چرا که آنان که معنای ولایت را نمی دانند در کار ما سخت در مانده اند. اما شما خوب می دانید که سر چشمه این تسلیم و اطاعت و محبت در کجاست و می دانیم که همه آزادگان جهان چقدر شما را دوست می دارند.
آری درگیری غرب و اسلام تمامی ندارد مگر هر یک از طرفین تغییر مواضع دهند که مسلماٌ این انعطاف از طرف اسلام نخواهد بود و لاجرم غرب باید از این خواسته تمکین کند اگرچه جمهوری اسلامی ایران اگر انعطاف پذیر هم باشد غرب دست از سر انسان های آزاده بر نخواهد داشت؛ چرا که برای توسعه منافع اقتصادی خود باید کرامات انسان ها را از طریق دروغ و جنایت زیر سؤال ببرد اما ملت انقلابی ایران در بهمن 57 ثابت کرد که دیگر نمی توان جامعه را بر اساس تفکر شرق و جامعه مدنی غرب اداره کرد بلکه جهان به یک بالندگی دست پیدا کرده است که نیاز به یک جامعه جدید بر اساس تفکر مهدوی دارد.
به امید آزادی و رشد و بالندگی همه انسانهای حقیقت طلب جهان.