گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ دوباره اسفند ماه به پایان می رسد و ما در حسرت به پایان رسیدن اردوهای راهیان نور دانشگاهی و خروج از فضای کربلای ایران! اما حال که توفیقی حاصل شد و چند صباحی را با یاد و نام شهدا سر کردیم، گویی وظیفه مان بیش از پیش سنگین شده، چگونه به گفتار و سیره شهدا جامه عمل بپوشانیم تا شکر این دعوت را بجای آوریم؟
در این حال و هوا سیر می کردیم که سفرنامه ای خواندنی و پرمحتوا از اردوهای جنوب یکی از دانشگاه های تهران به دستمان رسید که حیفمان آمد شما از آن بی بهره بمانید؛ سفرنامه ای به قلم «دکتر رضا حاج منوچهری» که طی سالیان اخیر علاوه بر نقش آفرینی در برگزاری اردوها، به عنوان راوی نیز شخصیت موثری بوده است.
***
بسم رب الشهداء و الصدیقین
ما می خواهیم به یک سفر برویم، بدانید که این سفر، یک سفر روحانی و عرفانی است و تو که در این راه قدم می گذاری، در راهی که خدایش فرموده، «یا ایها الانسان إنک کادحُ إلی ربّک کدحا فملاقیه»، اگر می خواهی به ملاقات برسی، بدان که فرموده «و من یرجو لقاء ربّهِ فلعمل عَمل صالحا و لایُشرک بعباده ربّه أحدا» و یکی از اعمال صالح که نتیجه اش «یهدیهم ربّهم بایمانهم» است، تصمیم درسـت است و خالصانه قدم در این مسیر گذاشتن.
حال تو زائر شـــهدا شده ای. زائر از ریشه «زور» است، یعنی تغییر و تحول زائر به سمت مزور. مزور شما شهدا هستند که فرموده «و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» و ما مردگان اگر قصد وصل شدن به این دریای عظیم را داریم و تمایل به زنده شدن، باید بدانیم که مسیر سیر الی الله و زنده شدن با معرفت آغاز می شود و قدم بعدی هجرت است از بدی ها به خوبی ها، آن گاه وقت سرعت است در این مسیر که البته مسیری سخت و دشوار است و تا جام بلایت ننوشانند که «ایکم احسن عملا» مشخص شود، تو را رها نمی کنند.
و بدان که هر که در این باب مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند. که «لایکلف الله نفسا الا وسعها» و تو چه می دانی که وسعت چه میزان است، ولی بدان که نتیجه این راه سخت «و الله یدعوا الی دار السلام» است.
حال بدان قدم اول در این مسیر عبودیت است و خدا چه زیبا می فرماید که «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» و «ان الله ربی و ربکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم» که اگر بنده خوبی بودی جواب می شنوی که «و اذا سألک عبادی عَنّی قل إنی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان» که وحشت نکنی از سختی های این راه، پس بخوانش که «ادعونی أستجب لکم» است.
و اگر فهمیدی که مخاطب او شده ای، معرفت به خرج ده و او را شکر کن که «لئن شکرتم لازیدنکم و ان کفرتم ان عذابی لشدید». شکر کن که لایق دعوت شدی و گفت و گو. اما غرّه مشو که مخاطب «یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم» شوی، بلکه توجه کن که مهم تر از دعوت چگونگی اجابت این دعوت است.
فرموده اند: «من أراد الله بدا بکم»؛ اول سفر با زبان صدق به مولایت بگو «یا ایها العزیز مسَّنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجه فاوف لنا الکیل و تصدق علینا إن الله یجزی المتصدقین». خود را گناهکار و هیچ پندار، اما بیچاره نخوان؛ چرا که معصوم (ع) فرمود: «بیچاره کسی است که محبت و ولایت جدمان علی (ع) در دلش نیست.» حال آن که تو سرشار از این عشقی، پس تصمیم بگیر و عازم شو که همرنگ مزورت شوی. می دانی که مزورت خاکی است. خود را همرنگ خاک کرده است هم ظاهراً و هم در باطن؛ چرا که می داند ما از خاکیم و به خاک باز می گردیم، پس نمی توانی با زرق و برق دنیا و ظاهر و باطن رنگارنگ، مشابه مزورت شوی. خود را بشکن و سر تعظیم فرودآر.
مزورت به مصداق «و جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» وارد میدان شد، جانش را در طبق اخلاص گرفت و به دستور ولی خود که «أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»، در جهت حمایت دین خدا قدم برداشت و حال تو بگو دوست من که تو چه می کنی با این آیه؟!
مزورت به تو یاد داد که سرانجام این سفر «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی» است، به شرطی که اگر عزیزترین کست را از تو گرفتند، بگویی «فصبر جمیل و الله المستعان علی ما تصفون» و جز زیبایی نبینی هر آنچه از محبوب است و در را ه اوست، اگر چه سخت است که اگر صبر کنی «انَّ مع العسر یسری» می آید، که یسر نزد خداست، آنگاه که می فرماید: «و رضوان الله الاکبر» یا «فتدلی و قاب قوسین او أدنی».
تو از مزورت صداقت و اخلاص را فراگیر که شیطان قسم یاد کرد که همه بندگانت را فریب می دهم «إلا عبادک منهم المخلصین». اگر خواستی ایثار و از خود گذشتگی را بیاموزی که وصف دیگری می خواهد و هشدار که در این سفر گلایه کنی و خرده بگیری که هوا گرم است و غذا دیر آمد و محل اسکان مناسب نبود که این ها بازیچه سفرند و باعث می شوند خدای نکرده عمل خیرت «هباء منثورا» شود، حال آن که تو در این سفر بر بال ملائک قدم می نهی و به جایی می روی که ملائک خود را به آنجا متبرک می کنند. قدر خودت را بدان!
بدان که اگر ابتدای مسیر یا الله گفتی و شروع کردی، باید تا آخر بایستی که «إن الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة ألا تخافوا و لاتحزنوا و ابشروا بالجنة التی کنتم توعدون» مهم است و استقامت در مسیر سخت است، اما این سختی می ارزد به لبخند رضایت حبیب و محبوب. «نعم المولی و نعم النصیر» و «فاصبر إن وعدالله الحق.»
یاد دارم در زمان جنگ از رزمنده ای در خط مقدم، گزارشگر نامش را پرسید، گفت: عبدالله. پرسید نام خانوادگیش را؟ گفت: بی باک. که او راست می گفت که «إن اولیاء الله لا خوف علیهم و لایحزنون». (در حالی که نامش مهدی محمدی بود.) پرسید اینجا چه می کنی؟ گفت: ادای تکلیف. حال آن که از هر یک از ما بپرسند نامت چیست؟ می گوییم من فلانی هستم که هر چه می کشیم از این من و منیت است که حتی در معرفی خود نیز دست از آن برنمی داریم؛ ما هنوز در تعریف خود مانده ایم چه رسد به اینکه بدانیم برای چه آمده ایم و باید چه بکنیم.
این وصف را چه زیبا شهید بزرگوار شوشتری می سراید که: «دیروز از هر چه بود گذشتیم و امروز از هر چه بودیم، آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز، دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود، جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بو می دهد، آنجا سردر اتاقمان می نوشتیم: یا حسین فرماندهی از آن توست، الآن می نویسیم: بدون هماهنگی وارد نشوید. الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم، بصیرمان کن تا از مسیرمان برنگردیم. آمین.»
ما می گوییم شهید، دوستت داریم، اما نمی دانیم شهید یعنی همواره شاهد ما! ولی ما در محضرش خلاف مسیرش عمل می کنیم. اگر به این سفر آمدی تا از همت بپرسی که گفت: «کربلا رفتن خون می خواهد» بسم الله، آماده ای خونی بریزی در این راه؟
بدان که همت به فرمان ولیّ اش که من و تو، هنوز درگیر این هستیم که چگونه اثبات می شود و در قانون است یا بر قانون و هزار و یک گیر و گور دیگر، به همرزمانش گفت: امام دستور داده که جزایر مجنون به هر قیمتی است باید حفظ شود؛ این گونه شد که حرف ولیّ زمین نماند که این ولیّ، ولایتش ولایت رسول الله (ص) است.
اگر آمده ای از باکری بپرسی، بدان که آن شهردار ساده زیستی بود که به امداد پیرزنی در زمان جاری شدن سیل شتافت که او را دعا می کرد و شهردار را نفرین و نمی دانست که این هر دو یکی هستند؛ شهردار ساده زیست ما با تأسی به امیرالمؤمنین(ع) با عشق بیشتر به امداد آن زن می شتابد، بی هیچ تلاشی برای رفع اتهام از خود. او که حتی حاضر نشد در بازگرداندن جنازه برادرش با دیگران فرق بگذارد، او که دعایش این بود که خدایا مرا پاکیزه بپذیر و خدا آغوشش را می گشاید برای چنین بندگانی و من که کمترین پستی در این مرز و بوم ندارم، دائم به دنبال رانت خواری هستم.
از که بگویم! از چمران که با داشتن امکانات فراوان مادی و علمی، فریفته آنها نمی شود و به سور می شتابد و به مبارزه می پردازد؛ چرا که مولایش علی(ع) فرمود: «ببینید و دل نبندید، چشم بیندازید و دل مبازید که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت». او که بُعد معنویش از بعد علمی اش پیشی گرفت و حال آن که من تا مدرکی می گیرم حاضر نیستم یتیمی را سلام کنم چه رسد به خدمتگزاری! «فاما الیتیم فلا تقهر».
این است فتح الفتوح امام بر اساس فرمایش حضرت آقا که افرادی این چنینی را در مکتب خود تربیت کردند.
از که می خواهی بشنوی! از خرازی که در آن هنگام گفت: «مطبوعات ما جنگ را درشت می نویسند، درست نمی نویسند.» ولی باز ایستاد؛ چون تکلیف بود. او که گفت کربلای5 عملیات عاقلانه نیست، بلکه عاشقانه است و این شد که در همین اثنا به معشوق وصل شد و من که تا می گویند فلان کار را کن می گویم بابا آقازاده ها چنین و چنان، چرا من بکنم.
از که بگویم! از بسیجیان گردان حنظله بگویم! که تشنه لب جان باختند یا از شیردلان غواص والفجر 8 و کوسه های اروند. از علم الهدی بگویم یا... و آیا خدا با داشتن چنین بندگانی به ما می نگرد! بندگانی که امام(ره)، آن مرد بزرگ، در وصف آنها می فرماید: «اگر روزی بسیجیان از این مملکت بروند، من نعلینم را زیر بغل گذاشته و به دنبال آنها می دوم.» این ها همان هایی هستند که امام فرمود بر دست و بازوی شان بوسه می زنم و افتخار خود را در این دنیا بسیجی بودن دانست.
ولی دوست من ناامید مشو که «انه لا ییأس من روح الله الا القوم الکافرین».
باز بگویم! دوست داری از وزوایی بشنوی که در تپه های علی هنگامی که شب عملیات مسیر را گم کرده بود، با مولایش نجوا می کرد و پاسخ می شنید. یا دوست داری از اسکندرلو بگویم که چگونه در منطقه فکه افتخار آفرید.
ما چه ایم؟ چگونه ایم؟ ما افسران این دوران چه جایگاه و تناسبی با مقایسه با رزمندگان آن زمان داریم؟ ما افسران حضرت آقا چقدر توان برای یاری دین خدا را داریم؟ و چه میزان در جهت کسب آمادگی بیشتر و تطابق با شرایط جدید تلاش کرده ایم که فرمان رهبرمان، محبوبمان، ولیّ مان زمین نماند و نشکند؟
چمران اگر چمران شد، امام (ره) در وصفش می گویند که شهید چمران هنر انسان بودن را داشت. با تلاش و احساس تکلیف به این مقام رسید، متوجه بود که در آن شرایط دین به چه چیز نیاز دارد، به دنبال همان رفت، نه به دنبال دلش و گذران زندگی روزمره. خودش می گوید که من در بهشت دنیا (آمریکا) بودم، ولی (بر اساس احساس تکلیف) به جهنم دنیا (لبنان) رفتم.
ما همچنان در کربلای سال 61 مانده ایم، حال آن که کربلا و عاشورا به وسعت تاریخ است؛ ما باید در کربلا و عاشورای امروز درست انجام وظیفه کنیم.
حال تو وارد دوکوهه شده ای، میعادگاه جیوش الله. اینجا وعده گاه است، وعده ای بده و وعده ای بگیر، اما بدان که او «لایخلف الله المیعاد» است،؟ پس تو هم باش.
تو را به اروند می برند، بنگر به آب پاک و زلال اروند، اما همین که نگاه می کنی، درک کن آب را که اگر درک کردی و به آب وصل شدی و خود را تطهیرکردی، تو هم پاک و زلال و باصفا و حیات بخش می شوی؛ بدان که آب مرتبه نازله وجود مقدس مولایمان علی(ع) است و خدا می فرماید: «و جعلنا من الماء کل شیء حی» که اگر آب پاک است و پاک کننده، و اگر زنده کننده است به این علت است که مولایمان علی(ع) زنده کننده است و به همین دلیل است که در غدیر اشاره شد که «هر که ولایت علی(ع) را قبول نکند کافر است» و تو می دانی که کافر از نظر دین ما مرده است و نجس و تا آب حیات ولایت امیرالمؤمنین(ع) را به دل خود راه ندهد زنده نمی شود و پاک نمی گردد و تو ای دوست قدر خود را بدان که محب مولایی و انشاالله که شیعه اش نیز باشی.
پس از این، هر گاه آب را دیدی، مولایمان را ببین و یاد آر که آب مهریه حضرت زهرا(س) است و به خاطر بسپار که «مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لا یبغیان».
از اروند به فکه برو، دیار عاشقان، پا بر خاک که گذاشتی بدان که خدایش می فرماید: «فاخلع نعلیک إنک بالواد المقدس طوی» پس ادب کن، کفش از پا بکن و پای برهنه بر بال ملائک که هبوط کرده اند و خود را به این مکان متبرک می کنند، قدم بگذار.
تو نیز بدان که خاک هم مرتبه نازله آب است که در بالا عرض شد و اگر خاک هم از مطهرات است به همین دلیل است که اشاره شد، که مولایمان ابوتراب است و ما از خاک آفریده شده ایم و در عالم الست «قالوا بلی» گفته ایم و اگر بر اساس فطرت الهی عمل کنیم از اصل خود دور نمی شویم و در صراط مستقیم که وجود نازنین امیرالمؤمنین(ع) است، قدم می زنیم و به خاک باز می گردیم.
اندکی تأمل کن! تو که می خواستی همسان مزورت شوی، از نظر ظاهری شروع کن که انشاالله به باطن هم برسی. پس اگر می خواهی تا حدی حقیقت فکه برایت روشن شود، دیگر آب ننوش که عطش فکه را درک کنی. باشد که بچشانندت که مفهوم «إن جدی الحسین قتلوه عطشانا» چیست؟ 20 کیلوگرم بار بردار و چند کیلومتری (نمی گویم 30-25 کیلومتر شب عملیات) بر روی رمل ها برو، تازه اینک زمان عافیت است و لازم نیست نگران کمین های عراق باشی، ولی تو مراقب کمین های شیطان باش که او در همه جا و همه حالات، حتی این مکان های پاک، مترصد ضربه زدن به من و توست که او «عدو مبین» است.
اما همین شیطان، سگ درگاه خداست و چه زیباست که سگ نسبت به افراد غریبه پارس می کند و در برابر افراد آشنا کرنش می نماید. پس خود را آشنا و محرم درگاه خداوندی کن تا از شرش در امان باشی. زیاد استغفار کن و کثیرالذکر باش که در چتر امان الهی باشی.
حال ببین توانی برای آن نوجوان 17-16 ساله باقی مانده است که تازه از معابر و استحکامات پیچیده دشمن در والفجر مقدماتی و یک رد شود و به دشمن بزند. اگر مزورت آن سختی ها را تحمل کرده، تو که می خواهی به او برسی، در التزام به فرمان ولیّ خود پا به رکاب باش، هر چند سختی هایت از نوع دیگری است. مزورت در آن شب عملیات با سربند یا فاطمة الزهرا(س) حرکت می کرد، تو هم از بی بی دو عالم (س) مدد بگیر و به ایشان توسل کن، شاید نظری هم به تو بکنند، انشاالله.
تو اینک به فرمان مقتدای خود باید اول تهذیب کنی که منتظر مصلح، خود باید صالح باشد «و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمة» که باید طبق فرمایش قرآن، تزکیه مقدم بر تعلیم باشد که اگر غیر این شد به فرمایش امام(ره) علم می شود حجابی ظلمانی، بعد خوب تحصیل کنی که پیامبر(ص) فرمود: «کسی که در مسیر علم حرکت کند، خداوند او را در مسیر بهشت می برد.» آن گاه باید سعی کنی که در جهت پیشرفت جامعه اسلامی، انسان مفیدی باشی که آقا فرمودند: «فلسفه وجودی ما خدمت به مردم است». ولیّ ات از تو بصیرت خواست و فرمود: «بصیرت یعنی اینکه بدانیم شمری که سر از حسین(ع) جدا کرد، همان جانباز صفین است که تا مرز شهادت پیش رفت.»
از فکه بار بربند و به طلائیه برو، طلائیه با نام حضرت ابوالفضل(ع) عجین شده است «سلام علی ساقی العطاشا» یا باب الحوائج(ع)، ای اسطوره ادب، به ما ادب بیاموز که در محضر خداوند بی ادبی نکنیم. همین جا بود که علمدار سپاه اسلام دست راست خود را بسان اربابش هدیه کرد؛ آری خرازی را می گویم که با تأسی به مولایش که فرمود: «و الله ان قطعتموا یمینی إنی اُحامی ابدا عن دینی» او هم ایستاد تا در دیار دیگر به وصال برسد.
در طلائیه استقامت را بیاموز، انجام تکلیف و عدم چشمداشت به نتیجه را بیاموز، تلاش مستمر را. از همت یاد بگیر. همتی که همت کرد و ایستاد. همتی که بعد از فتح المبین به علت انتقادی دلسوزانه در پادگان خود حبس می شود، ولی میدان را خالی نمی کند.
راستی رفیق اگر با من و تو یک چنین برخوردی کنند، باز به راهمان ادامه می دهیم یا انتظار داریم اگر در صراط مستقیم حرکت می کنیم همه چیز بر وفق مراد ما باشد. همت (ره) تا آخرین لحظه نیروهایش را تنها نمی گذارد و آخر هم، سر در این راه می دهد. ای رفیق الآن هم وضعیت جنگی است. در وضعیت جنگی خواب و خوراک و تفریح و بازیگوشی به حداقل می رسد. آقا چند سال است که آماده باش داده اند، ولی چه کنم که ما خوابیم.
اصولاً ما بسان آن مسئولی هستیم که بالای سرش این حدیث را از امام حسین (ع) زده است که «نیازها و حاجات مردم نسبت به شما نعمت های خداوندی است برای شما، شکرگزار این نعمت ها باشید.» اما کمترین توجهی به ارباب رجوع نمی کند. ما هم همین طوریم. شعار «ما همه سرباز توایم خامنه ای، گوش به فرمان توایم خامنه ای» می دهیم، اما حتی نمی دانیم آقا از ما چه می خواهد. عده ای هم که اکو سخنان رهبر شده ایم.
دوست من رزمندگان گذشته که مثل من و تو بودند، در عاشورا و کربلای خود رقص عاشقانه کردند و رفتند، ولی تو و من باید خود را مهیای عاشورا و کربلای خود کنیم که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا». کربلای من و تو گستره ایران است و عاشورایمان این زمان. تکلیف ما کاملاً مشخص است، آری جهاد است، ولی فرمانده این بار حکم به جهاد علمی و اقتصادی داده است. نوک پیکان ولایت به سمت عرصه علمی است، به سوی بحث سلول های بنیادی، بحث هسته ای، هوا و فضا و تحول علوم انسانی و البته سایر علوم.
پس من و تو باید بدانیم که به عمل کار بر آید به سخندانی نیست. باید کار کرد و تلاش تا ایرانی بسازیم الگو برای همه و بدانیم که اگر تا اینجا نیز پیش آمدیم جز در سایه سار ولایت و عمل به رهنمودهای ایشان نبوده است، اما کافی نیست، باید حرکت کرد که «الیس الصبح بقریب»
از طلائیه به شلمچه برو؛ جایی که تمام اسلام در برابر تمام کفر ایستاد و حماسه آفرید. در اینجا خدا را بسیار یاد کن؛ چرا که فرموده: «فاذکرونی أذکرکم»
در جای جای این خاک، شهیدی به خون غلتیده است. تو شهدا را یاد کرده ای، اما نه! که اگر این گونه در مورد کارهایت بیندیشی که باخته ای. تو باید بدانی که خودت هیچی، تو اصلاً منشا کاری نیستی. این خدا بود که یاد کردن شهدا را در ذهن تو انداخت و اسباب سفر را فراهم کرد. تو هیچی و باید بر این اقدام خدا را شاکر باشی. همه کارهای ما همین است. ما هر آنچه که در طول شبانه روز انجام می دهیم از دو منظر قابل توجه است:
1- کار ما لایق بار یافتن به درگاه ربوبی را ندارد. 2- انجام این کار عنایت حضرتش بوده و ما هیچ کاری نکرده ایم، پس تماماً لطف ایشان است و ما باید امیدوار به لطف حضرت دوست باشیم.
«هر آن کس که در شلمچه ایستاد، حتما در کربلاً نیز می ایستاد.» این سخن شهید میثمی بود به علت شرایط بسیار دشوار جبهه شلمچه. اذن دخول بگیر و قدم در این سرزمین بگذار. اینجا به هر سویی که روی بیندازی، شهیدی را می بینی که نشانه ای از اسمای الهی است «فاینما تولوا فثم وجه الله». شما باید در شلمچه به جستجوی خود باشید. خود را پیدا کنید که اگر چنین شد، بهترین توشه را یافته اید که «من عرف نفسه فقد عرف ربه». ببینید در پازل امروز جای شما کجاست و باید چه حرکتی انجام دهید؟
در شلمچه انسان بیش از هر زمان دیگری خود را به مرگ نزدیک می بیند. پس به لحظه مرگ خود بیندیش، مگر نه اینکه مولایمان سید الساجدین(ع) فرمودند که: «عند رأسی اجنحه الموت». پس بیندیش در چگونگی مواجهه با مرگ و این که چه خواهی کرد؟ تا چه حد از تعلقات دنیوی دل کنده ای؟ تو در این سفر که پا گذاشته ای باید بدانی که کل این دنیا یک سفر است. اگر در شلمچه صدای شهدا را شنیدی و اگر یقین کردی که آرامش امروز من و تو مرهون فداکاری آنهاست، تو هم مانند شهید آوینی که گفت: «من هرگز اجازه نمی دهم که صدای حاج همت در درونم گم شود، این سردار خیبر قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است.»، اجازه نده که این صدا در ذهنت به آرامش گرایش پیدا کند.
ما باید روزانه با شهدا زندگی کنیم که اگر چنین باشد ما هم حیات می یابیم. پس شهدا را یاد کنیم حتی با یک صلوات! که صلوات خود از جانب ما درخواست رحمت است، و از جانب خدا جاری شدن رحمت، و ما با صلوات درخواست نزول رحمت را از طریق پیامبر(ص) و اهل بیتش که مجرای فیض الهی هستند، به سوی خود می کنیم. ضمناً ما با صلوات به خداوند سبحان و ملائکه اش تأسی نموده ایم و با آنها همراه شده ایم که فرمود: «ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما»
از شلمچه به شرهانی می رویم و عملیات محرم! چه شد؟ داغ دلت با شنیدن نام محرم زنده شد! محرم و کربلا شناسنامه شیعه است. تو هم در اینجا تصمیم بگیر که کربلایی شوی و دلت کربلایی شود که اگر شد، دیگر تو هم ابدی می شوی و کهنه نمی شوی. رفیق مراقب باش که جزو «السلام علیک و علی الارواح التی حلت بفنائک» باشی. من که از خود می ترسم که جزو «اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و ال محمد و آخر تابع له علی ذلک» باشم. تو مراقب خودت باش. در اینجا به خودت متذکر شو که حقیقت وجودی تو این است که خودت را خرج خدا کنی و جز به آن و به وصال حضرتش راضی نشوی. پس خودت را ارزان مفروش!
زمان هر سال در محرم تجدید می شود و حیات انسان در سیدالشهدا. «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد» بدان که محرم بهار احکام اسلام است. خدایا ما را کربلایی کن. ما لایق وصل نیستیم، اما تو کریم و رحمانی. ما در اینجا استغفار می کنیم و می دانیم که شما «ان الله غفور رحیم» هستی.
دوست خوبم تو اگر همچنان بر سر عهد خود هستی، بدان که «آرمان خواهی انسان مستلزم صبر بر رنج هاست، پس برادر و خواهر خوبم! برای جانبازی در راه آرمان ها یاد بگیر که در این سیاره رنج، صبورترین انسان ها باشی» که می فرماید: «ان الله یحب الصابرین»، و بدان هر روز صبح که از منزل بیرون می آیی، همان امروز عاشورای توست و هر مکانی که به آنجا قدم می گذاری، کربلایی است برای تو. پس هشدار که در جنگ بین عقل و جهل و خوبی و بدی، جزو پیروان حسین(ع) باشی که لحظه ای غفلت و درنگ ممکن است شرایطی را پیش آورد که دیگر قابل جبران نباشد.
اگر تصمیم گرفتی که حرکت خود را به سوی معبود خود شروع کنی، بسم الله! ولی نظر من چیز دیگری است، تو چند صباحی است که در مسیری، دوست خوبم خوشا به حالت که تو با دل کندن از شهر و قدم نهادن در این سرزمین های پاک، سفر اول از سفرهای چهار گانه عرفانی (سیر من الخلق الی الحق) را آغاز کردی و در این چند روز با سیر در اوصاف شهدا، که اسمای الهی اند، سفر دوم را پشت سر گذاشتی (سیر من الحق الی الحق) و حال که به ایستگاه راه آهن می روی برای بازگشت به سوی شهر خود، سفر سوم توست (سیر من الحق الی الخلق). حال باید در سفر چهارم (سیر من الخلق الی الحق) تلاش وافر کنی و با این توشه ای که برگرفته ای، دست سایر رفقایت را بگیری و آنها را نیز آسمانی کنی.
هدف این بود که «فاما بنعمه ربک فحدث»؛ ما سرگذشت آن ایام گفتیم، البته در حد توان و درک خود، سفره ای باز شد و عده ای متنعم شدند و بار بربستند و عده ای بازماندند تا وظیفه ای سنگین تر را به سرانجام برسانند و ما که آمده ایم تا...
دوست خوبم بیا به هم قول بدهیم که برای سلامتی و ظهور مولایمان(عج) و سلامتی رهبرمان و تعالی یکدیگر و تمام محبین و شیعیان مولایمان علی(ع) مداوماً دعا کنیم.
التماس دعا
عالي بود، ان شاءالله توفيق عمل حاصل شود.