به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، در آخرین به روز رسانی وبلاگ «ساندیس خور» چنین آمده است:
آوینی مقالات متعددی در موضوعات مختلف دارد. از سیاست گرفته تا سینما، از هیچکاک تا حاتمی کیا، از هنر تا فرهنگ، از شعر و رمان و قصه تا مونتاژ و تدوین، از توسعه تا لیبرالیسم، از خاتمی تا سروش!
آوینی در مقالهای با عنوان «وقتی روشنفکران وارث انقلاب میشوند» با اشاره به مصاحبهای درباره سلمان رشدی در «کیهان فرهنگی» که آن روزها تحت حکومت دوستان آقای خاتمی و سروش و شمس الواعظین بود، مینویسد: «آنچه که زمینهای آماده برای نشر مطالبی از این قبیل فراهم میکند لیبرالیسم حاکم بر فضای فرهنگی و هنری کشور است.»
وی در مقالهای با عنوان «تجدد یا تحجر؟» در واکنش به سخنان سید محمد خاتمی وزیر وقت ارشاد مینویسد: «اشتباه دیگر دوستان ما که ریشه در مرعوبیت آنها در برابر غرب دارد آن است که آنها افق حرکت انقلاب و شرایط آماده جهانی را در این عصر احیای معنویت و اضمحلال غرب نمیبینند و بالتَبع هرگز برای وصول به این غایت تلاش نمیکنند. دگراندیشان و روشنفکران سکولار باید آزاد باشند، اما رشد و بالندگی نسل انقلاب نیز مواظبت میخواهد! دولت جمهوری اسلامی حقیقتاً به شعار آزادی مطبوعات، نویسندگان و هنرمندان پایبندی اعتقادی دارد، اما دوستان خویش را از یاد برده است و اکنون مجموع سیاستهای نظام اسلامی کار را به آنجا کشانده که نسل انقلاب در هنر و ادبیات احساس عدم امنیت و بیهودگی میکند!»
وی در بخش دیگری از این مقاله مینویسد: «از داهیانهترین سخنانی که وزیر ارشاد در این گفتوگو به زبان آوردهاند این است که: ما معتقدیم که باید با تبادل اندیشه در افراد مدافع نظام مصونیت به وجود بیاوریم. لازمه این کار این است که جامعه با آرای مخالفین مواجه شود ولی این مواجهه باید کنترل شده باشد. اما واقعاً همین استراتژی است که به منصّه عمل در آمده است؟ آیا واقعاً دوستان ما در وزارت ارشاد، آتمسفر فرهنگی جامعه را کنترل دارند؟ آیا لازمه این مصونیت اجتماعی آن نیست که در کنار مواجهه جامعه با آرای مخالفین، تلاشهای دوستانه مؤید انقلاب و دینداری نیز تقویت شود؟ آیا لازمه مصونیت یافتن مدافعان انقلاب در مواجهه با آرای مخالفین آن است که ما آتمسفر فرهنگی جامعه را آن گونه که نسلهای جدید فرصت هدایت را از دست بدهند؟ ما نیز با تحجر مخالفیم، اما در عین حال میدانیم که تنها مرتجعین و متحجرین نیستند که به نظام فرهنگی و هنری کشور اعتراض دارند. اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میخواهد که حصارهای جهل و خرافه و تحجر را بشکند و جامعه را از تفریط باز دارد، باید با تجددِ افراطی نیز مبارزه کند تا مردم را از چالهای به چاه نیفکند… و البته باز هم صد هزار بار شکر که عرف عام از این کشاکش فارغ است و راه خویش را فطرتاً در نسبت با شریعت مییابد.»
شهید آوینی روزهایی خطر انحرافات سروش را به ما گوشزد میکرد که دکتر سروش هنوز قیافه یک متفکر را داشت و مانند امروز نقاب از چهرهاش برنداشته بود، اما شهید آوینی در همان زمان هم اصل ماجرا را به روشنی دریافته بود. وی در مقالهای با عنوان «بنیان سفسطه بر باد است» مینویسد:
«شاید تا چندی پیش که این مباحث بیشتر صبغهای فرهنگی داشت تا سیاسی، جواب این پرسش چندان روشن نبود، اما امروز که به توسط قرائن سیاسی و نتایجی که مطلوب مدعیان است _ و از آن به طور مستقیم و غیر مستقیم در جراید سخن راندهاند _ حدود این مدعیات تشخص بیشتری یافته است، میتوان گفت که ثمره این مباحث در تقابل این دو نظر، یعنی اعتقاد به ولایت فقیه و عدم اعتقاد به آن خلاصه میشود.
اگر به حدود مدعیات این آقایان نظر کنیم برایمان تردیدی نمیماند که نوک پیکان هجوم اینان متوجه «ولایت فقیه» است، نه ولایت مطلق فقیه. آنان از اصل، ولایت فقیه را یک نظام توتالیتر و استبدادی میدانند و افزودن لفظ «مطلق» به همین منظور انجام میگیرد که از آن خودکامگی فقیه استنباط شود و تلخی این مفهوم کاهش یابد و اگرنه، همه میدانند که ولایت در مقام عمل، خواه ناخواه مطلق است و نه تنها ولایت، که هر حاکمیتی چنین است. … اگر مدعیان به جمهوریت نظام نیز در برابر اسلامیت آن اصالت میدهند، پر روشن است که این مجادله هم به قصد مخالفت با ولایت فقها علم شده، و باز به همین نیت است که به یکباره تفکرات آیت الله نایینی درباره حکومت اسلامی از قبر بیرون کشیده میشود و در برابر نظرات امام محلی برای اظهار مییابد»
شهید آوینی در مقالهای دیگر به نام «پروسترویکای اسلامی وجود ندارد» باز هم به مخالفتها با ولایت فقیه و انحرافات آقای سروش اشاره میکند و مینویسد «همه مخالفان، با همین «ولایت» است که در افتادهاند. نمیخواهم بگویم با «ولایت فقیه»؛ ولایت اعم از ولایت فقیه است. فلذا، هر نوع معارضهای با ولایت ناگزیر به مقابله با ولایت فقیه که صورت سیاسی ولایت است میانجامد. نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت نیز، دانسته یا ندانسته، نحوی از انحای مقابله با ولایت است، منتها در مقدمات منطقی استدلال با آن در افتاده است، نه در نتایج … هر چه مخالفت هست، در داخل و یا خارج از کشور، با همین ولایت است، در حوزههای مختلف سیاست، فرهنگ، اجتماع، هنر و غیر هم. «در دل» نویس هفته نامه «آینه» نیز با همین ولایت در افتاده است، منتها با مظاهر اجتماعی آن، آن هم از زبان خود اهل ولایت، یعنی بسیجیها و اعضای انجمنهای اسلامی!»
نتیجه آنکه با مرور دوباره نوشتههای آوینی میبینیم زمانی او اینها را فریاد میزد که نشانههای چنین انحرافاتی در کشور و در دولت سازندگی دیده میشد و هنوز چند سالی به دولت اصلاحات مانده بود!