به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، رونمایی از دست نوشته منتشر نشده شهید سید مرتضی آوینی حسن ختام آخرین شب از مراسم «شبی با مرتضی» شد. یادداشتی از زبان یک شهید خطاب به زائری که بر سر مزارش برای زیارت میرسد.
مرتضی مصطفوی یکی از دوستان مشترک شهید مهدی فلاحتپور و شهید سید مرتضی آوینی در مراسم «شبی با مرتضی» پس از نقل خاطرهای از آشنایی ابتدایی شهید مهدی فلاحت پورو شیفتگی ایشان نسبت به شهید آوینی، از این دوشهید عرصه هنر و رسانه یاد کرد و در ادامه گفت: مهدی فلاحتپور در پنجشنبه بیست و نهم اردیبهشت سال هزار و سیصد و هفتاد و یک در منطقه بقاع غربی با راکتی اسرائیلی به شهادت میرسند. احوالات شهید آوینی بعد از شهادت مهدی فلاحتپور دگر گون شده بود بعد از شهادت فلاحتپور بنده به همراه جمعی که آقا مرتضی هم در میانشان بود، سر مزار شهید فلاحتپور در روستای «چندار» حوالی کرج رفتیم.
من همان جا از شهید آوینی خواستم با همین حال و هوایی که دارند یادداشتی را برای من بنویسند وایشان هم آن یادداشتی که معروف شده به دلنوشته شهید آوینی بر سر مزار شهید مهدی فلاحتپور وخیلی جاها هم منتشر شده است را نوشتـند
«عجب از ما واماندگان زمین گیر که در جستجوی شهدا به قبرستانها میآییم. این خود دلیلی است بر آنکه از حقیقت عالم هیچ نمیدانیم. مرده آن است که نصیبی از حیات طیبه شهدا ندارد واگر چنین است از ما مردهتر کیست؟ شهدا شاهد بر باطن و حقیقت عالمند و هم آنانند که به دیگران حیات میبخشند. پس به راستی این عجیب نیست که ما واماندگان در جستجوی شهدا به قبرستانها میآییم.»
مرتضی مصطفوی پس از خواندن این یادداشت ادامه میدهد: بعد از این قضیه بود که بنده تا چند وقت درگیر این یاد داشت بودم تا اینکه دوباره چند روز مانده به اربعین شهادت مهدی فلاحتپور در دفتر سوره خدمت آقا مرتضی رفتم و به ایشان گفتم از زبان یک شهید خطاب به زائری که بر سر مزارش برای زیارت میرسد بنویسید.
من این را خواستم و ایشان گفتند چند روز به من فرصت بده تا برای شما بنویسم. بعد از چند روز دوباره رفتم دیدم ایشان چهار پنج صفحه نوشته بودند و من یک نگاهی به آقا مرتضی کردم و گفتم من میخواهم این را سر مزار یک شهید بزنیم تا زوار بخوانند.
آقای مصطفوی در ادامه گفت: من از آقا مرتضی پرسیدم که شما چطوری مینویسید که هر کسی به نوشتههایتان و نوع نوشتن شما حسودی میکند.
یک نگاهی به من کرد و خندید و پرسید: تو چقدر گریه میکنی؟ من تعجب کردم از اینکه چرا این سوال را ازمن پرسیدند. بعد گفتند: من خیلی گریه میکنم و موقعی که من مطلبی را مینویسم فقط قلم را روی کاغذ میگذارم و واسطه نوشتن میشوم. بعد گفتند که من در موقع نوشتن خیلی گریه میکنم به حدی که گاهی از خدا میپرسم این همه اشک را چگونه در وجود من گذاشتید.
سپس رو کردند به من و گفتند این یادداشت را میخواهی ببر و خلاصه کن. ومن هم این یادداشت را بردم و خلاصه کردم و بعد ازاینکه ایشان تایید کردند این یادداشتی شد از خطاب یک شهید به افرادی که به زیارت مزارش میآیند.
متن یادداشت:
ای آنکه گذرت بر خاک من است، بدان که من طعمه مرگ نیستم.
من در انتظار ننشستهام تا مرگ سراغم آید. به ندای «موتوا قبل ان تموتوا» لبیک گفتهام.
و شهادت را برگزیدم که جاودانگی است. و اکنون از من زندهتر کیست؟
ای رهگذر!
از درون این خاک بلا دری به سوی کربلا گشودهاند. روحم به ضیافتگاه وصال پر کشید. و مخاطب این خطاب ازلی قرار گرفت که: «فدخلی فی عبادی و ادخلی جنتی»
بدان که این راه رفتنی است و باب جهاد فی سبیل الله و شهادت مسدود شدنی نیست. اگر خداوند متاع وجود تو را خریدنی بیابد، هرکجا که باشی و در هر زمان، تو را در جمع اصحاب کربلا به بهشت خاص خویش فرا خواهد خواند.
این فعال عرصه فرهنگی به پاس گرامیداشت گروه نمایش آقای بهزاد بهزادپور و تلاش این گروه در سه شب اجرای نمایشهای کربلاییشان تابلویی از این دست نوشته را تقدیم ایشان کرد.
منبع: آوینی