از ناصرخسروی تهران تا هفت تیر یاسوج
گزارشی از فروش دارو و مواد مخدر؛
شنیده بودم تصادف کرده؛ اما فرصت عیادتش رو نداشتم، انقدر درگیر کارام بودم که نفهمیدم کی از بیمارستان مرخص شد، شب با بچه ها قرار عیادت گذاشتیم، وقتی از در اتاق رفتیم تو، این صدای ناله هاش بود که عین زن های شوهر مرده فضای اتاق گرفته بود؛ بین ناله‌هاش فقط می فهمیدم می گفت: مرفین، مرفین ….
ارسال نظرات