گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ حجتالاسلام محمدعلی جاودان از اساتید برجسته اخلاق هستند که در طی دوران زندگی و تحصیل حوزویشان از محضر اساتید برجستهای از جمله آیتالله حاج آقا مجتبی تهرانی، آیتالله خوانساری، آیتالله حقشناس و علامه عسکری بهرهمند شده اند.
در آیه 175 سوره مبارکه نساء می فرماید: «فـَأمّا الـَّذینَ آمَنوا بـِاللهِ وَاعْتـَصَموا بـِهِ »آن کسانی که به خدا ایمان آوردند و به او اعتصام ورزیده اند. حالا لفظ اعتصام را عوض می کنیم و می گوییم توکل کرده اند. کسانی که به خدا ایمان آورده اند و به او توکل کرده اند ما به زودی آنها را در رحمت خودمان وارد می کنیم.
«فـَسَیُدْخِلـُهُمْ فی رَحْمَةٍ مِنـْهُ وَفـَضْلٍ»؛ پس خدای متعال به زودی آنها را در رحمت و فضلی از خودش وارد می کند و آنها را در فضل و رحمت خودش غرق میکند. «وَیَهْدیهـِمْ إلـَیْهِ»؛ آنها را به سوی خودش هدایت می کند. «صِراطـًا مُسْتقیمًا»؛ در یک راه راستی به سوی خودش هدایت می کند.
حاج آقای حق شناس می فرمودند: هرکسی هر روز سوره یس را بخواند، هر روز یک بار، خدای متعال خود قبض روح او را به عهده میگیرد. در آیه 45 سوره مبارکه یس می فرماید:« وَإذا قیلَ لـَهُمُ اتـَّقوا ما بَیْنَ أیْدیکـُمْ وَما خـَلـْفـَکـُمْ لـَعَلـَّکـُمْ تـُرْحَمونَ»؛ اگر کسی یک تقوای جدی داشته باشد به طوری که هم از گذشته مراقبت کند و هم از آینده. آدم چگونه از گذشته مراقبت کند؟ مدام به گذشته نگاه کند و به خاطر بیاورد که یک روزی در گذشته خرابی به بار آورده است.
اگر اینها را جبران کردی، داری در گذشته ات تقوا به خرج می دهی. من دارم تمام بدهکاری های گذشته ام را درست میکنم. خوشا به حالت. برای آینده چطور؟ خب من باید دائما در فکر آینده باشم دیگر. الان که دارم راه می روم اگر جلوی پایم را درست نگاه نکنم، پایم میرود در چاله. اگر پایم به چاله رفت برایم می ماند. یقه ام را می گیرند.
«لـَعَلـَّکـُمْ تـُرْحَمونَ» یعنی چه؟ یعنی ممکن است یک مرتبه یک نسیمی بوزد و آن نسیم، نسیم رحمت باشد. آن نسیم رحمت، سرنوشت آینده شما را تعیین کند. «لـَعَلـَّکـُمْ تـُرْحَمونَ» آنجا چه گفتند؟ فرمودند «فـَأمّا الـَّذینَ آمَنوا بـِاللهِ وَاعْتـَصَموا بـِهِ فـَسَیُدْخِلـُهُمْ فی رَحْمَةٍ مِنـْهُ وَفـَضْلٍ وَیَهْدیهـِمْ إلـَیْهِ صِراطـًا مُسْتقیمًا»؛ خیلی سنگین تر است و خیلی جدی تر است. آنجا احتمالی است و اینجا قول قطعی است.
حداقلِ ایمانِ درست این است که شما یک گناه هم نکنید
ببینید اینجا اسم کسی را نمی برند. اسم کسی را نمی برند. توصیفش را می گویند. مثلا می گویند هرکسی خوب نقاشی بکشد. هرکسی ریاضیات خوب بلد باشد. نه آقای فلان. پس شما باید ریاضیاتت را خوب نشان دهی بعد اسمت درمی آید. می گویید هرکس ایمان آورده. حداقلِ ایمانِ درست این است که شما یک گناه هم نکنید.
هر گناه و عیب و اشکالی که در اعمال و رفتار آدم باشد یک جایی به ایمان او مربوط است. مربوط به یک مشکلی در ایمان است. اگر ایمان من نقص نداشته باشد کمر من هیچ جا خم نمی شود و پایم هیچ جا نمی لغزد.
«وَاعْتـَصَموا بـِهِ» یعنی چه؟ یعنی بر خدا توکل می کند. بر خدا توکل می کند یعنی چه؟ یعنی دلش پیش هیچ چیز نیست. من می گویم اگر سرم درد گرفت تلفن می زنم به فلانی و یک قرص برایم می آورد. من به یک نفری غیر خدا امید دارم. پسرم ظهر که دارد می آید خانه نان میگیرد و می آورد. اگر من به این مساله فکر می کنم و به او امید دارم. من دلم به یک نفر دیگر غیر خداست. این توکل نیست.
این خلاف توکل است. اگر من به هیچ کس و هیچ چیز دل نداده باشم توکل است. من یک قرص گذاشته ام بالای سرم، اگر قلبم گرفت آن قرص را بخورم. خدایی نکرده اگر یک وقت قلبتان بگیرد و هرچه بگردید و قرص را پیدا نکنید چطور؟ اگر من به چیزی غیر خدا امید دارم خلاف توکل است. آقا اگر دلش هیچ جا بند نباشد خب خدا پشت سرش هست. «فـَأمّا الـَّذینَ آمَنوا بـِاللهِ وَاعْتـَصَموا بـِهِ» کسی که دلش هیچ جا بند نیست و تنها چیزی که دلش به آن قرص است خداست. اگر اینگونه باشد، هیچ جایش عیب ندارد. آدم تا بی عیب نشود اینگونه نمی شود.
اگر می خواهم حسادتم را از بین ببرم، باید ریشه اش را بزنم
شرح صدر یعنی سینه گشاده و ضیق صدر یعنی سینه تنگ. این سینه تنگ از بخل و حسادت و تکبر و ترس و حسد و... تشکیل شده است. من هرجای سینه ام عیب باشد یک خرابی به بار می آورد و من کم می آورم. اگر من یک ذره بخل داشته باشم یک جا کم می آورم. تمام اینها یک ریشه دارند. قطع نمی شوند مگر اینکه ریشه اش را بزنید. اگر من می خواهم حسادتم را از بین ببرم، نمی شود. باید ریشه اش را بزنم. اگرنه دومرتبه سر درمی آورد.
معالجه نمی شود مگر اینکه ریشه اش را بکنید و اگر ریشه این را بکنید ریشه همه را کنده اید چون ریشه همه یک جا است. بخل و حسد و تکبر و ... همه یک ریشه دارند. به نظر من بخل از همه دم دستی تر است. دستت را در جیبت بکن و ببین چه داری و همه اش را به فقیر بده. متوجه شدید چه عرض کردم؟ عرض کردم بخل را نمی شود از بین برد مگر اینکه از ریشه بکنید.
نه ایمان به خدا و نه توکل بر خدا ممکن است، مگر اینکه سینه آدم از صفات بد پیراسته باشد
نه ایمان به خدا و نه توکل بر خدا ممکن است مگر اینکه سینه آدم از صفات بد پیراسته باشد. همه ما ایمان داریم. اما ممکن است نادرست و ناتمام باشد و نقص داشته باشد. لذا چون ناتمام است و نقص دارد من لغزش می کنم. امروز لغزش می کنم و توبه می کنم و فردا به گونه دیگری لغزش می کنم.
چکار کنیم تا ایمان درست شود؟ باید به سراغ ریشه برویم مگر می شود؟ باید خدا کمک کند. اینکه میگویند سحر بلند شو برای اینکه یک همچین چیزی درست شود. کمک بیاید. آدم کمک را می تواند در سحر پیدا کند. اگر بتواند در سحر التماس کند. اگر بتواند در سحر تضرع کند، می شود. کمک می آید. خب اگر اینگونه شود:« فـَسَیُدْخِلـُهُمْ فی رَحْمَةٍ مِنـْهُ» او را وارد رحمت و فضلی از خودمان می کنیم. او غرق است.
قدم اول شما باید مراقب خودت باشی. مراقب چشمت باشی. مراقب حرفت باشی. بعد کم کم مراقب خیالاتت باشی. شیطان می آید روی گرده آدم سوار می شود. آقا اگر گذشته را جبران نکرده باشی هرچه ساختمان بسازی زیرش سست است. این ساختمان به جایی نمی رسد. باید زیرش را قرص کنی. من چگونه زیرش را قرص کنم؟ گذشته را جبران کنم. اگر گذشته جبران شد حالا این زمین قرص و محکم است و حالا می توانی در آن ساختمان بسازی. خب اگر من بخواهم گذشته را جبران کنم باید خرابی تازه هم به بار نیاورم دیگر. پس ناگزیر اولا باید امروزش را کنترل کند.
«وَإذا قیلَ لـَهُمُ اتـَّقوا ما بَیْنَ أیْدیکـُمْ وَ ما خـَلـْفـَکـُمْ لـَعَلـَّکـُمْ تـُرْحَمونَ» بعد اگر این راه را ادامه بدهد، آدم در مبارزه عملی با خودش ادامه دهد. ببینید حسادت به من می گوید غیبت کن. من نمی توانم فلانی را ببینم. پشت سرش حرف میزنم. میخواهم نابودش کنم. خب می خواهم نابودش کنم باید حرف بد بزنم. تهمت بزنم. دروغ بگویم. خب اگر من غیبت نمی کنم، تهمت نمی زنم، مراقب زبانم هستم. خب من دارم آن درخت گردن کلفت حسد که در سینه ام هست شاخ هایش را قیچی می کنم. اگر شاخه هایش را جدی قیچی کنی، درخت خشک می شود.
بهشت یک غذای خوش مزه است؟ یک خواب راحت است؟
اگر من این کارها را انجام دهم یعنی مدام دارم شاخه می بُرم. اگر من توانستم کل شاخه های این درخت را قطع کنم و یک دانه برگ نداشت که تنفس کند، خب آن درخت خشک می شود دیگر. فقط آدم باید حوصله کند.
آقا اگر آن درخت خشک شد باور کنید آدم اینجا بهشت را می بیند. شما نمی دانید بهشت یعنی چه. بهشت یک غذای خوش مزه است؟ یک خواب راحت است؟ مثلا فرض کنید گردش خوب است؟ اصلا. آقای بهجت چه فرموده بودند؟ فرموده بودند این پادشاهان نمی دانند نماز چقدر حظ و لذت دارد. اگر یک ذره اش را بفهمند لذت های دیگر را دور می ریزند و خودشان را می کـُشند که به این برسند.
اگر سینه ات از کینه و حسد پاک شد شما تازه نماز می خوانی. هرچه آدم سینه اش پاکیزه تر شود، نمازش بهتر می شود. باز یک راه بسیار نزدیک که آن هم خیلی مقدور نیست این است که برای امام حسین علیه السلام زیاد گریه کند. اگر زیاد برای امام حسین گریه کند، هم بخلش معالجه می شود. هم کینه اش معالجه می شود.هم گناهانش معالجه می شود. می گویند در زیارت امام حسین علیه السلام گناهان گذشته و آیندهات بخشیده میشود. یعنی اصلا دیگر گناه نیست.
یک دوستمان که با ما همسفر مکه بود گفت برای روضه با آقای آقا سیدعلیاکبر ابوترابی به منزل آقا میرزا اسماعیل اربابی رفتیم. خب. حاج آقا ماشاء الله عابدی گفت السلام علیک یا ابا عبد الله. ایشان به زمین افتاد و به سجده رفت. مدتی که ایشان زیارت عاشورا می خواند که تقریبا سه ربع ساعت طول می کشد ایشان در سجده بود.
بعد نیم ساعت صبحانه دادند. بعد دو منبری به منبر رفت که حداقل می گوییم بیست دقیقه. دو تا بیست دقیقه. چقدر می شود؟ دو ساعت و خرده ای. بعد وقتی سرش را از زمین برداشت ما دیدیم زمین خیس است. تمام مدتی که اینها داشتند صبحانه می خوردند هم نمی فهمید دیگران دارند صبحانه می خورند و صدای چای و صحبت مردم می آید. اصلا اینها را نشنیده بود. گریه یعنی این. این هم زحمت کشیده به دست آورده.
آن گریه جز از یک سینه پاک پاک پاک درنمی آید. از این طرف هم به آن نگاه کنید. شما اگر از یک راهی توانستید گریه بر امام حسین تحصیل کنید، می شود. شما از یک راهی توانستید یک نماز خوب بخوانید. آقا نماز خوب شما را پاک پاک پاک می کند. دو رکعت نماز خوب بخوان. پاک می شوی. تمام شد بهشتی هستی. اگر الان از دنیا بروی به آن تو را به بهشت می برند. آن گریه هم همینطور است. اگر الان تمام شود به آن شما را به بهشت می برند. اما آن زحمت های مقدماتی را باید بکشید. هیچ کدام هم با گناه نمی سازد.
در آیه 74 سوره مبارکه انبیاء می فرماید:« وَلوطـًا آتـَیْناهُ حُکـْمًا وَعِلـْمًا وَنـَجَّیْناهُ مِنَ الـْقـَرْیَةِ الـَّتِی کانـَتْ تـَعْمَلُ الـْخَبائِثَ إنـَّهُمْ کانوا قـَوْمَ سَوْءٍ فاسِقینَ »ما به لوط حکم و علم دادیم. حالا بفرمایید حکمت و علم یا حکومت و دانش. بعد او را از آن شهری که آدم های بد در آن بودند نجات دادیم. در آیه بعد می فرماید:«وَأَدْخَلْنَاهُ فِی رَحْمَتِنَا»در آن آیه قبلی که ذکر کردیم فرموده بودند:«فـَأمّا الـَّذینَ آمَنوا بـِاللهِ وَاعْتـَصَموا بـِهِ فـَسَیُدْخِلـُهُمْ فی رَحْمَةٍ مِنـْهُ وَفـَضْلٍ» و در اینجا می فرمایند: «وَأدْخـَلناهُ فی رَحْمَتِنا »در مورد حضرت لوط فرموده.
این را در رابطه با پیامبران متعدد داریم. حالا الان این را می گوییم. «وَأدْخـَلناهُ فی رَحْمَتِنا»ما او را وارد دریای رحمت کردیم. «إنـَّهُ مِنَ الصّالِحینَ »چرا ما او را وارد دریای رحمت کردیم؟«فرموده إنـَّهُ مِنَ الصّالِحینَ »چون جزء صالحین بود. صالح یعنی چه؟ صالح یعنی آدم درست.
کسی که اصلا صفات بد ندارد. همه چیزش درست است.
ببینید اگر من حسود هستم، ناقصم. ساختمان عیب دارد. ببینید مثلا اگرساختمان پنجره نداشته باشد خب این ساختمان ناقص است. ما گفتیم این پنجره ها را بگذاریم که هوای سرد نیاید داخل. بعد یک پنجره هایی گذاشته که از زیر آن هوای سرد می آید داخل و خب اگر آهنی ساخته بودید که بهتر بود. آدم صالح چه بود؟ یعنی آدم درست. اگر من حسود هستم، نادرستم. اگر بخیل هستم نادرستم.
کسی که اصلا صفات بد ندارد. همه چیزش درست است. به دلیل اینکه درست بود، ما او را در دریای رحمت خودمان وارد کردیم. در آنجا چه فرمودند؟ «الـَّذینَ آمَنوا بـِاللهِ وَاعْتـَصَموا بـِهِ» کسی می تواند به خدا توکل کند و به خدا دل بسپارد و جای دیگر امید نداشته باشد و از کس دیگری نترسد که در این سینه اش از این آشغال ها نباشد. از این صفات بد نباشد.
من اگر در اینجا تمرین لغو نگفتن نکرده باشم و لغو از دهانم نیفتاده باشد خب در بهشت راهم نمی دهند
در آیه 25 سوره مبارکه واقعه می فرماید: «لا یَسْمَعونَ فیهَا لـَغوًا وَلا تـَأثیمًا» هیچ کس در بهشت لغو نمی گوید. من اگر در اینجا تمرین لغو نگفتن نکرده باشم و لغو از دهانم نیفتاده باشد خب در بهشت راهم نمی دهند. در قیامت یک آدم هایی دروغ می گویند. به خدا دروغ می گویند. در قیامت بهشت و جهنم را دیدی. قیامت را دیدی. حضور خدا را فهمیدی. باز هم دروغ می گوید. آخر چطور می شود؟ اینطور؟ این تمام عمر دروغ می گفته.
آقا من تمام عمر دروغ گفتم خب آن طرف هم دروغ می گویم. اصلا دیگر نمی توانم دروغ نگویم. اگر من مدام لغو و پرت و پلا می گویم آن طرف هم پرت و پلا می گویم. آدم پرت و پلا گو را هم در بهشت راه نمی دهند.