گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ «قدم کلیکهایتان بر چشم» عنوان مجموعه یادداشت های وبلاگی حجتالاسلام محمدرضا زائری است که در آن طی سال های 89-81 بخشی از دغدغههای فرهنگی و اجتماعی وی قلمی شده است.
کتاب یادشده متشکل از 31 یادداشت با موضوعات نسبتاً مرتبط در حوزه سبک زندگی است. حجت الاسلام زائری در 7 یادداشت آغازین به ستایش عاداتی پسندیده و نیک و همچنین تقدیر از چند شخصیت نه چندان نامآشنای فرهنگ و سیاست پرداخته، در چند یادداشت - به سبک سفرنامه - از تجربیات زیسته خود در جمع مسیحیان و مسلمانان لبنان و بویژه امام موسی صدر و حزب الله و مقاومت سخن رانده است و در ضمن نقل خاطرات، گریزی به اشتراکات مغفول ایرانیان و ملت لبنان زده است. در یادداشت های نیمه دوم کتاب هم، در نکوهش برخی عادات و اخلاق ناپسند و بویژه تعارفات دست و پا گیر ایرانی ما، داغ دل تازه کرده و در مواردی نیز راهکارهای پیشنهادی خود را ارائه کرده است.
تجربیات موفق، بکر و دست اول او در رسانههای مکتوب «خیمه» و «جدید» و سایر تجارب او گرچه ناتمام باقی ماند، اما گواه جسارت و خلاقیت و همچنین شناخت دقیق او از نیازهای امروز جامعه ایران و چه بسا تمدن اسلامی است.
اساس قدم گذاشتن یک روحانی جوان به عرصه مطبوعات و رسانه نسبتاً جدیدی مثل وبلاگ - که در آغاز دهه 80 در میان نسل جوان شروع به فراگیری کرده بود - نشان از زمانشناسی و مخاطبشناسی او دارد. بماند که وبلاگ ذاتاً به دلیل ارتباط دوسویهای که ایجاد میکند تحمل نقدپذیری و شنیدن صدای مخالف را نیز افزایش میدهد و اتفاقا یکی از نقدهای وارد بر این اثر شاید همین موضوع حذف نظرات مخاطبان وبلاگ از کتاب است. شاید اگر بخشی از نظرات موافق و مخالف یادداشت های فوقالذکر نیز به همراه مطالب در کتاب به چاپ میرسید نه تنها باب جدیدی در این موضوع میگشود، بلکه اثرگذاری نوشتههای او را نیز بالاتر میبرد؛ چرا که خواه ناخواه این کتاب در حقیقت همان وبلاگ است و گرچه نوع رسانهای متفاوتی به خود گرفته، اما جنس، همان است.
زائری در «قدم کلیکهایتان بر چشم» صراحتاً از افرادی مانند «علی اکبر اشعری»، «حسین انتظامی»، «محسن چینی فروشان»، «سهیل محمودی» و «سعید رزاقی» تمجید و تعریف میکند.
گر چه خودش نیز معتقد و معترف است که: «تاکید کنم چنین تجلیل و تقدیری به معنای تزکیه شخص نیست تا بخواهد موجب نگرانی و تردید ما باشد. ما در چنین اوضاعی، به کارهای کرده و دیکتههای نوشته او توجه می کنیم و موفقیتهایش را آفرین میگوییم. طبیعی است که شخص را معصوم نمی دانیم و درباره آیندهاش هم قضاوت نمیکنیم و قرار هم نیست کسی را مطلق ببینیم و از او انتظار کارهای عجیب و غریب و فوق العاده داشته باشیم.» صفحه 17
ذکر نام افراد به قصد تشویق و تمجید، بویژه در زمان حیات آنان بسان شمشیر دو دم است؛ چه رسد به بازنشر در رسانهای چون وبلاگ یا کتاب! گرچه نویسنده خود در سطوری به این دغدغه (امکان سوءاستفاده) از زاویه دید خویش نگریسته است:
«عادت کردهایم از افرادی سراغ بگیریم که یا از دنیا رفتهاندر یا در حال از دست رفتن هستند...بعضیها هم که حتی بعد از مرگ کسی سراغشان نمیرود...چرا چنین هستیم ؟! دلایلش متعدد است و از همه مهمتر، تنگنظری و کوتهبینی است. مثلا نگران هستیم که نکند شخص مورد نظر با تقدیر و تجلیل ما به چهرهای مهم تبدیل شود و خداینکرده چند وقت بعد در مصاحبه با یک شبکه رادیویی خارجی، برخلاف مصالح نظام حرف بزند یا در مهمانی شبانهای با یک وضع ناپسند دیده شود یا... و جالب اینجاست که همه این نگرانیها در خصوص چهره های فرهنگی و علمی ست و الا یک چهره هنری یا ورزشی که با سازوکارهای متعارف، کار خودشان را میکنند...حتی مدیران محترم تلویزیون نسبت به کمیت و کیفیت حضور یک هنرپیشه یا خواننده در برنامههای هیچ حساسیت چشمگیری ندارند اما خدا نکند تصویر یک نویسنده یا روزنامهنگار یا استاد دانشگاه کمی درشتتر یا بیشتر بخواهد پخش شود...»
نگارنده این سطور معتقد است که ستایش خوبیها و نیکوییهای افراد در هر جایگاه و منزلتی که باشند فی نفسه امری مطلوب و سفارش اولیای دین است و اصل این پذیرش و کمک به گسترش نیکویی را نشانه تواضع و عدم بخل دانستهاند. حال اگر این حسن عادات در چهرههای فرهنگی و علمی و سیاسی باشد معتقدم که تکریمشان و تعظیم در برابرشان واجب میشود چرا که این اقدام، خود زمینهساز و آغاز ترویج خوبیهاست و مقدمه واجب، واجب است. اما ناگفته پیداست که حفظ مرز تمجید و تملق بسیار دشوار است و هنر، حرکت در مسیر تعادل است. تعادلی که این روزها تفسیرهای زیاد و بعضا آشفتهای از آن میشود!
ستایش افراد اگر به معنی ستایش یک صفت پسندیده باشد و به نیت من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق رنگ و بوی ریا و تظاهر نخواهد گرفت البته زبان ستایشگر سزاوار است که با زبان متلق چاپلوس فاصله شگرف داشته باشد. و راه حل خروج از این بنبست آن است که اولا حسادتها و بخلورزیها و کینهتوزیها را کنار بگذاریم تا امکان رویت و ادراک خوبیها و بزرگیها را بدست آوریم و ثانیا با ادبیات محترمانه و معتدل! به دور از اغراق و تعارفات دست و پا گیر به ذکر خوبی بپردازیم و عمل نیک افراد را از خود افراد بزرگتر جلوه دهیم نه برعکس چنان رفتار کنیم که گویی شخص مذکور در آسمان و زمین بیهمتاست و ثالثا آنکه سنت حسنه نقد منصفانه و مصلحانه را باید در جامعه و در آغاز در خودمان احیا کنیم. در قبال چند عمل مثبت از یک منفی نیز یاد کنیم و خاستار اصلاح شویم آن هم با رویی گشاده و زبانی صریح اما محترم و همدلانه.
این روند قطعا به مدیران فرهنگی ما و متولیان عرصه فرهنگ کمک خواهد کرد که ارزشهای اسلامی-ایرانی مغفول و مهجور ما را احیا کنند و همچنین روند الگوسازی و الگویابی را در جامعه ایرانی و حتی جامعه جهانی اصلاح خواهد کرد. روند آشفتهای که با کمال تاسف با ادامه وضع نابسامان موجود رو به قهقرا میرود. که همچنان حوزه تربیت نیروی انسانی و پایش نیرو از عرصههای غریب و مظلوم است و عموم مدعیان و مسئولان بر این باورند که روزگار، خود، آیندگان را خواهد پرورد، چنان که ما را پروراند!!! حال آنکه یقینا چنین نیست. این کار و اقداماتی از این جنس بیتردید از قدمهای محکم و اولیه در راستای اصلاح سبک زندگی ما و تمدنسازی اسلامی خواهد بود. که جامعه فکری و فرهنگی امروز ما، نیازمند همین است؛ حقشناسی، مروت و فتوت فراتر از سیاستزدگی و مرزبندیهای هیجانی.