گروه اقتصادی «خبرگزاری دانشجو» - دکتر هادی آجیلی، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی؛ در بخش های اول و دوم این یادداشت به موضوعاتی همچون چرایی غرب شناسی، نظام های اقتصادی و کارکرد آنها در قرون وسطی پرداختیم. در ادامه به رفاه طلبی قرون جدید و آغاز دوره استعمار می پردازیم.
ثروت اندوزی و رفاه طلبی قرون جدید
این عکس العمل ها تا جایی بود که «وبر » در کتاب خود به نام «پروتستانیسم و روح سرمایه-داری » به این مطلب اشاره میکند که چه ارتباطی میان نهضت اعتراضی پروتستانیسم لوتر با یک روح، اساس و تفکر سرمایه داری در اروپا وجود دارد. در واقع وبر میخواهد منشأ نظام سرمایه داری غرب را ترسیم کند. زمانی که ما از اقتصاد غرب صحبت می کنیم، واضح است که می خواهیم نظام سرمایه داری را تشریح بکنیم. شناخت از اقتصاد غرب به معنای شناخت از نظام لیبرال سرمایه داری است. حال وبر در اینجا مطرح میکند که چه ارتباطی میان نهضت پروتستانیسم به عنوان یک نهضت اصلاحی، اعتراضی و دینی و شک لگیری یک نظام اقتصادی جدید در غرب وجود دارد.
او در همین تغییر و تحولات انسان اروپایی و اومانیسمی که ایجاد می شود، بحث خود را مطرح میکند. کلام آخر وبر در مقابل کاتولیک این است که این چه وضعیتی است که ما یکشنبه ها باید به کلیسا بیاییم و سپس در مراسم عشاء ربانی یک تکه از جسم حضرت عیسی را به ما بدهند؟ آن نان است و آن شراب است و سپس غفران گناهان اتفاق می افتد. در این سیستم کشیشان واسط هی میان بنده و خدا هستند. این چه قانونی است که بنده باید نزد کشیش اعتراف بکند و گفته شود که اگر کشیش بخشید، خدا نیز می بخشد؟ ما مخالف این سیستم هستیم. ما سنگ و چوب و مانند اینها را نمی-پرستیم و واسطه ای میان خود و خدا نمی خواهیم. نهضت پروتستانیسم به تدریج اومانیسم را شکل می دهد.
از دیدگاه وبر، تغییری که در انسان اروپایی به وجود می آید همین جا است. او بیان م یدارد که این انسان به جایی رسید که در تفکرش می گفت: «انسان هر چه ثروتمندتر باشد، نزد خدا عزیزتر است. » این تفکر که هر کس ثروتمندتر باشد، نشان دهند هی این است که تلاش بیشتری کرده است، خوب است. هر کس که ثروتمندتر باشد به این معناست که خدا نعم تهای بیشتری را به او داده است. در واقع خدا او را بیشتر دوست داشته است که نعمت بیشتری به او داده است. او نیز کار و تلاش بیشتری کرده است. بنابراین هر کس ثروتمندتر باشد، نزد خدا عزیزتر است و خدا او را بیشتر دوست دارد. این انسان دیگر آن انسان قرون وسطی نیست که زمانی که به سمت انباشت ثروت یا ثروت اندوزی حرکت می کند و وضع مالی او روز به روز بهتر می شود، امر نکوهیده ای محسوب شود بلکه اکنون ارزش محسوب می شود.
ثروت اندوزی تا دیروز ضد ارزش بود اما از امروز ارزش و هنجار است. در دوره ی جدید دو مؤلفه ی اصلی در حوزه ی تفکر اقتصادی برای انسان جدید ایجاد می-شود که یکی کسب ثروت است که اکنون فوق العاده برای او مهم میباشد و دیگری رفاه طلبی است. این رفاه طلبی نیز همان تفریط است که بیان شد؛ به این معنا که انسان اروپایی را از اینکه به دنبال رفاه حال خود باشد و رفاه بیشتری برای خود ایجاد بکند منع می کردند. این امر موجب دنیاگرایی غربیان شد و کسب رفاه بیشتر، ارزش محسوب شد.
دکارت زمانی که می خواهد خدا را تعریف کند، ابتدا انسان ثابت می شود و سپس خدا به خاطر انسان، موجودیت پیدا می کند. بنابراین در اومانیسمی که طراحی می شود، انسان در اولویت نخست و سایر مسائل در اولویت های بعدی قرار دارند. زمانی که انسان اشرف مخلوقات و مطلق العنان شد، تبدیل به محور اصلی گشت و در واقع انسان همه چیز شد و رفاه انسان مهم شد. در این دوران به این دلیل که خود انسان موضوعیت دارد و هدف است، رفاه او نیز مهم است. این انسان گرایی و رفاه طلبی با آنچه در سوره ی مبارکه ی بلد بیان شده است، تفاوت دارد.
خداوند در این سوره می فرماید: «لقد خلقنا الانسان فی کبد؛ ما انسان را در سختی آفریدیم. » به این دلیل انسان در سختی آفریده شده است که هدف او داشتن رفاه نیست. رفاه، برای هدف مقدس دیگری خوب است اما اینکه انسان، هدف خود را راحت طلبی بگذارد، درست نیست. غرب در اینجا اشتباه می کند و هدف را رفاه انسان قرار می دهد و میگوید به این دلیل که انسان اولویت نخست است، رفاه او نیز اولویت نخست می شود. در نتیجه ی این مسیر، یک انسان اروپایی اقتصادی دیگری را ایجاد می کند؛ انسانی که اقتصاد و فکر دیگری دارد. بنابراین مؤلفه ی ثروت اندوزی در تفکر انسان غربی محوریت دارد و مؤلفه ی دوم نیز رفاه طلبی است.
مبنای فکری تکنولوژی
بدون شک تکنولوژی در غرب پیشرفت کرده است و دست ما به این پیشرف تها نرسیده است. اما اساساً تفکری که به سمت پیشرفت در تکنولوژی حرکت می کند باید مورد بررسی قرار گیرد. برای مثال اگر تا کنون اتومبیل تولید می کردیم، اکنون اتومبیلی تولید می کنیم که دند هی آن اتوماتیک باشد یا اتومبیلی که آدرس را به آن بدهیم و خودش به مقصد برود. اکنون همچنین ماشین لباس شویی، ماشین ظر فشویی و جاروبرقی تولید می کنیم. اینها همه خوب است اما ما به دنبال آن تفکری هستیم که به سمت تولید جاروبرقی می رود. این تفکر، رفا هطلب است و اولویت آن، رفاه انسان است. در این تفکر، رفاه هر چه بیشتر انسان، موضوعیت دارد.
این اتومبیلی که ساخته می شود، برای خدمت به بشریت و اینکه بشر به اهداف مقدس و متعالی خویش برسد نیست بلکه اساس آن ثروت اندوزی و رفاه طلبی انسان است. ما نیز از این اتومبیل استفاده می کنیم و در واقع نمی خواهیم بگوئیم که این تکنولوژی غلط است، خوب نیست و مانند اینها اما به آن تفکری کار داریم که شروع به ساخت تکنولوژی می کند.
موج اول استعمار
زمانی که این شرایط ایجاد شود، اقتصاد غرب نیز تغییر می کند و حتی زمانی که به سمت کسب ثروت نیز حرکت بکنند، ارزش محسوب می شود. چنین شخصی دیگر حاضر نیست به عنوان رعیت برای دیگران کار کند و به تدریج دچار تغییر می شود. به این ترتیب انسان اروپایی به دنبال کسب ثروت می رود. ثروت چیست؟ این است که در کشورها و سرزمی نهای دیگر به دنبال طلا، جواهرات، ابریشم، مروارید و سن گهای قیمتی باشند. با این شیوه ی کسب ثروت، در واقع موج اول استعمار غرب آغاز می شود و انسان اروپایی تغییر می کند؛ به این معنا که استعمار غرب از قرون وسطی آغاز نمی شود بلکه از قرن پانزدهم به بعد آغاز می شود که عمدتاً نیز به وسیله ی هلند، اسپانیا و پرتغال است. این سه کشور نخستین استعمارگران هستند. این کشورها سوار بر کشتی می شدند و به دنبال طلا و جواهرات سرزمی نهای دیگر می رفتند.
برای مثال کمپانی هند شرقی را نخستین بار هلند یها در اندوزی و سپس انگلیس یها در هلند ایجاد کردند. هر کدام از این کشورهای استعماری یک کمپانی هند شرقی داشتند. دلیل ایجاد این کمپانی این بود که به دنبال طلا، جواهرات و سنگ-های قیمتی کشورها بودند. بنابراین جنس موج اول استعمار، تجاری است. «کریستف کلمب » نیز برای به دست آوردن ثروت بیشتر می خواست به هند برود که به اشتباه سر از آمریکا در آورد. به این ترتیب موج مهاجرت اروپای یها به آمریکا برای یافتن طلا آغاز می شود. در اکثر فیلم های وسترن نیز بیشتر مهاجرانی که آنجا هستند برای طلا، معادن طلا و درگیری ها برای طلا است. این موج اول استعمار است. اما به تدریج در فضای اقتصادی غرب، حوادث دیگری روی می دهد.
با ایجاد یک طبق هی اجتماعی جدید به نام طبقه ی بورژوازی، به تدریج اقتصاد شهری شکل می گیرد و پررن گتر می شود. بورژوازی از کلم هی برج گرفته می شود که یک کلمه ی فارسی است زیرا اینها در خانواده-هایی زندگی می کردند که شبیه برج بود و افرادی بودند که نه ارباب بودند و نه رعیت بلکه طبقه ی متوسط بودند.