به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، وبلاگ پنجاه و هفت نوشت: نارضایتی ما نسبت به وضع جهان در تمامی ساختار نظری و ظاهری تمدن نفسانیاش از همان سالها در امتداد همان نگاهی جوشید که با هنراش روزگاری مردمان شرق را بدون جنگ به باور دینی خود تبلیغ و سپس وارد کرد.
نه خونی ریخت و نه خشونتی طلبید! این روزها نیز حتی آثار آن دوران در سرزمین مشرق زمین گویای این تأثیر است؛ بدون شک سرگردانی این روزهای ما در واژگان و معانی و دعوا بر سر بیانها از بیهنری ما نشأت میگیرد و بیارتباط با نرسیدن مفاهیم به فرمهای قابل ارائه برای عموم نیست.
هنر و هنرمند بودن اگر از تعاریف تکنیکیاش بگذریم، که بیشتر متعلق به همین رنگ باختگی ما در عرصههای گوناگون است؛ در این خاک و در این فرهنگ معنای دیگری به خود میگیرد؛ اگر هنر را با آرت (art) گره نزنیم و خود را در جغرافیای سرزمینی با تاریخ و فرهنگی کهن بدانیم، به آمیختگی آن با مسیر الهی این امت بر خواهیم خورد.
حتی اگر هنر در سطحی نگری ما، فرش زیر پایمان و کاشی مسجد محله یا کوزهها و ظروف قلم زنیشده کهنه ما تعریف شود، ذات اسلامی خود را همچنان دارد و یا هنر اگر سنتی بیان شود، باز آغازی بر یک پایان است و میتواند تجلی فرهنگی باشد که از ذات الهی آن خبر میدهد نه نفسانیت!
از منش و عمل صالحانه.... بیتوجهی و رضایت ما نسبت به حداقلهای هنر در این دوران رنجآورترین مسئله است؛ حال که اندک صالحانی در این دوران براساس احوال ما، مسیر تعالی ملتها را با مسیر هنر و هنرمندان مسلمان پیوند میزنند و در وسع خود مجامعی شکل میدهند و صد توصیه میکنند بر ارزش و اعتبار هنر و هنرمندان.
و اما هنر چیست و از کجا شروع میشود؟! و مگر این گوهر گران بهای این سرزمین که ذاتش خیال جمع شدن با مفاهیم و معانی مغرب زمین را ندارد، میتواند به فراموشی سپرده شود؟
به قول استاد: «رضایت به آنچه که هست و قناعت به وضع موجود، هنر را میکُشد و ریشه آن را میخشکاند؛ کسی که از وضعش راضی است هنرمند نمیشود؛ نارضایتی، یعنی بیشتر و بهتر خواستن، سنگ اول ساختمان هنر است.» /1
نخستین قدم قدرشناسی در هنر است
فراموشی و بیتوجهی ما نسبت به این گوهر گران بها شاید از پس این روزمرگیهای وارداتی ابزار و اسباب غیر، حاصل میشود که باید هر چه سریعتر خط شکنانی به تبعیت از امام به میدان بیایند و اولویتها و ارزشگذاری را با هنر و هنرپروری و قدرشناسی اهالی آن پیوند دهند.
بیانات مقام معظم رهبری: «ملتی که سینما ندارد، مثل انسانی است که زبانی از زبانهای مورد تفاهم و تکلم را بلد نیست؛ فرض بفرمایید کسی که در کشور ما، همه لهجههای محلی (زبانهای ایرانی) را بلد است، این فرد، گستره فهم و تعاطی افکارش نسبت به کسی که بلد نیست، چقدر زیاد است! با همه حرف میزند، با همه تفاهم میکند، به همه تفهیم میکند و از همه میگیرد؛ یا کسی که زبانهای غیر ایرانی (بیگانه) را بلد نیست، چقدر تفاوت دارد؟ لغت هنر هم همین است؛ کسی که از تئاتر، نقاشی، عکس یا شعر چیزی نمیفهمد، راههای معرفت به رویش بسته است؛ ملتی که هر کدام از اینها را ندارد، دریچهایی به روی او بسته است.»
بیتفاوتی به ارزشها در اجتماع و نیز ناکارآمدی آن در منظرمان نامرتبط با همین احوال ما نیست؛ عدهای که بن بست بیتأثیری ارزشهایشان را دلیلی بر بیهمتی میپندارند و مردم را متهم به گریزان بودن از ارزشها میکنند یا اندوه وامصیبتا سر میدهند؛ شاید بهتر باشد که با نگاه به تاریخ این سرزمین تصویر دقیقتری را از جغرافیای خود به ذهن بسپاریم تا پیوند میان نظر و عمل هنرمند مسلمان ایرانی را دقیقتر دریابیم؛ بیتوجهی به هنر موجب دور ماندن آن از اجتماع خواهد شد و به عنصری تزیینی و محدود به زمان تفسیر میشود؛ اجتماع نیز دراثر بیتوجهی به داشتهها و ایجاد خلاء در خودباوری فکری و فرهنگی، به شیفتگی فرهنگ خودساخته غرب مبتلاء خواهد شد.
مقام معظم رهبری: «وقتی شعبهای خاص از هنر را بلد نیستی مثل این است که انسان لغتی را فرانگرفته باشد ملتی که سینما ندارد مانند این است که زبان مشترک را بلد نیست.»
1- کتاب استاد و درس، ادبیات؛ هنر و نقد، علی صفایی حائری (عین- صاد)
2- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار نویسندگان و شعرا در مجتمع فرهنگی هنری ارومیه 28/6/75