گروه اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ بعد از آنکه امام حسین (ع) در میان جنگ، تیر به اسبش خورد و از پای درآمد در میدان حرب پیاده ایستاده و مستعد مبارزه بود و با آنکه پیاده بود کسی جرئت نداشت پیش بیاید، در حالیکه حضرت در نهایت ضعف عطش به سر می برد. در همین حال عبدالله خردسال بیرون آمد و بدین ترتیب نحوه شهادت ایشان در مقاتل نقل می شود.
چون امام (ع) با اهالی خیام و مخدرات وداع نمودند و با اولاد و دختران خود خداحافظی کردند که دیگر برنگردند عبدالله یتیم امام حسن(ع) فرمایشات عمو را می شنید که میفرمود: ای بانوان دیگر مرا نمی بینید و نیز صوت مرا نمی شنوید زیرا می روم و دیگر برنمی گردم.
عبدالله از پشت سر عمو روانه شد و می گریست و نیز گریان گریان می گفت: بخدا قسم من از عموی خود جدا نمی شوم، عمو جان هرکجا می روی مرا همراه ببر، پدر که ندارم، عمویم که رفت من چه کنم؟
از روایت مرحوم سید بن طاووس در لهوف این طور استفاده می شود که حضرت در حال پیادگی بود تا خستگی بگیرد، لشکر هم چند دقیقه صبر کردند ولی دوباره بر آن حضرت حمله آوردند و آن سرور را در میان گرفتند پس در این حال عبدالله خردسال از خیمه خارج شد.
زینب (س) دوید عبدالله را گرفت، هر چه خواست او را در خیمه نگه دارد آن کودک آرام نمی گرفت و برخاسته روی به میدان آورد و گفت: به خدا قسم! هرگز از عموی خویش جدایی اختیار نمی کنم و او را تنها نمی گذارم! در این هنگام بحر بن کعب یا بنا بر قول دیگر حرمله بن کامل همین که خواست شمشیر بر امام فرود آورد، عبدالله خطاب به او گفت: وای بر تو! ای زنا زاده بی حیا! تو می خواهی عمویم را به قتل رسانی؟
ولی آن بی حیا، از خدا و رسول پروا ننمود و شمشیر را فرود آورد و آن کودک دستش را در پیش شمشیر سپر ساخت و دستش به پوست آویخت و فریاد وا اماه برآورد.
امام (ع) او را گرفت و بر سینه خود چسبانید و فرمود: ای فرزند برادر! بر این مصیبت شکیبایی نما و آن را در نزد خدای به خیر و ثواب احتساب دار که خدا تو را به پدر گرامی ات ملحق خواهد فرمود.
راوی گوید در این میان، حرمله بن کامل حرام زاده تیری به جانب آن امام زاده معصوم انداخت که آن تیر گلوی آن یتیم را که در آغوش عموی بزرگوارش بود، برید و او جان بر جان آفرین تسلیم نمود.
منابع:
1. سوگنامه کربلا، متن کامل لهوف سید بن طاووس، ترجمه استاد محمد طاهر دزفولی، انشارات مومنین، چاپ ششم 1384، ص 225-227
2. مقتل الحسین علیه السلام، از مدینه تا مدینه، تألیف سید محمد جواد ذهنی تهرانی، کانون انتشارات پیام حق، چاپ اول بهار 1379، ص 721-725