گروه آزاداندیشی «خبرگزاری دانشجو»- فاطمه حسین؛ یکی از مهمترین و شاید بهتر باشد بگوییم مهمترین رویداد غرب که تحول علمی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آنرا به همراه داشت، دوران نوزایی و تجدید حیات علمی در اروپاست، که در آن وضعیت علمی در قرون وسطی به دوران پیشرفت علمی غرب انجامید. رویدادی که منجر شد بسیاری از کشورهای دارای تمدن هزاران ساله و قدمتی طولانی در علم و فرهنگ و ادب به غرب چشم بدوزند و حسرت آنرا بخورند و آرزو کنند ای کاش می توانستند به تمدن نو ظهور بپیوندند.
در چندین صده ای که مورخان آن را قرون وسطی می نامند بساط علم و دانش در اروپا برچیده بود و این محدودیت ادامه داشت تا اینکه در اوایل قرن 9 مدارسی تاسیس شد که در آنها به فراگیری فلسفه پرداختند ولی این مدارس هنوز صبغه دینی داشتند، در این دوران به ترجمه آثار علمی به خصوص آثار علمی اسلامی پرداخته شد و با تفکرات و فرهنگ اسلامی آشنا شدند و کتب مسلمین بارها و بارها تجدید چاپ شد و برخی آز آنها تا قرن های اخیر هم در دانشگاه های آنها تدریس می شد.
به هر حال در قرن 11 به بعد بازار تحقیقات علمی در اروپا بلند شد ولی همچنان اهل تحقیق همه طلاب علوم دینی بودند و مدارس در دِیرها و کلیساها برگزار می شد و هدف آنها هم فهم و اثبات اصول دین و استحکام ایمان بود، یعنی برای ایمان فهم لازم نیست اول باید ایمان آورد و بعد باید در صدد فهم آن مطلب رفت؛ چرا که تا ایمان نباشد اساساً فهم حاصل نمی شود.
در این دوران استقلال فکر نبود، بلکه هر چیزی که گفته می شد باید به کتب مقدس و تعلیمات اولیای دین مستند می شد و هر که از این خطوط خارج می شد گرفتار تکفیر میشد و به زندان انداخته می شد، یا کشته و سوزانده می شد، لذا در این دوران محافل علمی فقط متوجه مناظراتی در حد الفاظ بودند و افکار جدید ظاهر نمی شد و به دنبال حقایق جدید نبودند.
از قرن 15 به بعد احوال اهل علم به چند دلیل دگرگون شد:
1- در اثر تسلط ترکان عثمانی بر یونان، فضلای یونانی به اروپا و مخصوصاً ایتالیا مهاجرت کرده و بسیاری از کتب یونانی قدیم را باخود به این کشورها بردند. اروپاییان با بهره مستقیمی که از این کتاب ها بردند دریافتند که بسیاری از معلومات آنها درباره فلسفه افلاطون و ارسطو که با چند واسطه ترجمه به دست آنها رسیده است اشتباه بوده.
2- وسعت چاپ کتب به دلیل صنعت چاپ.
3- کشف آمریکا و ورود به آسیا و هند علاوه بر اینکه دانش جغرافیایی آنها را گسترده کرد موجب جنب و جوش افزونی در بین اروپاییان شد.
4- در بین مسیحیان مذاهب جدیدی ظهور کرد که از پاپ سرپیچی کردند، این واقعه منجر به این شد که متفکران هم به خود آیند و از جمود فکری بیرون آیند، همچنین برای فکر و استقلال رای دل آنها را قوی کرد.
همچنین بروز جنگهای صد ساله در اروپا، تشکیل دولت های تازه و توانا شدن دولت ها و ... . همه اینها باعث شد که نهضت علمی از قرن 16 شکل بگیرد. می توان تفاوت اوضاع علمی در قرون وسطی با عصر جدید را به این ترتیب بیان کرد:
1- در قرون وسطی اشتغال به علوم تقریباً منحصر به طلاب علوم دینی بود، و هدف آنها هم از علم آموزی نیل به ایمان و یقین، اثبات حقیقت اصول دین و سازگار ساختن آنها با عقل، رفع شبهات و یافتن راه به تاویلات بود. در صورتی که در عصر جدید بسیاری از دانشجویان از حوزه دیانتی خارج بوده و فقط در جستجوی حقیقت بودند.
2- در قرون وسطی فکر می کردند که به منتهای علم رسیده اند و هر چه فابل تحقیق و فهمیدن بوده است فهم و تحقیق شده است لذا در طی 1000 سال قرون وسطی می توان گفت که چیزی به علم افزوده نشده است. در عصر جدید علاوه بر اذعان به بزرگی و احترام متقدمین دریافتند که مجهولات بسیاری هنوز باقی مانده است و هر کس خود باید تحقیق کند و درستی قول متقدمین را بسنجد و در پی معلومات تازه باشد.
3- بر این اساس دانش طلبی در قرون وسطی عبارت از تعلیم و تعلم رساله ها و کتب علمای قدیم و شرح و حاشیه بر آنها بود، اما در عصر جدید دریافتند اگر گذشتگان به علمی دریافتند در پی سیر در عالم و مشاهدات و تجربیات بوده است و لذا نمی توان به علم کتابی قناعت کرد و لذا دامنه علم هر روز گسترده تر می شود.(برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به سیر حکمت در اروپا ترجمه و نگارش محمد علی فروغی جلد اول فصل پنجم، ششم و هفتم صص 88 – 122، انتشارات هرمس، تهران، 1383 )
البته باید نسبت به این نکته هم توجه کرد که آنچه در قرون وسطی پیش آمده همه به دلیل تحریف دین مسیح بوده و آنچه در عصر جدید ایجاد شده است همه نتیجه ضمنی همین تحریفات است به عبارت دیگر حکومت دین تحریف شده بر عرصه علم و سیاست ضرورتا چنین بازخوردی را به دنبال خواهد داشت، اما باز هم باید محققانه جستجو کرد که آیا آنچه گفته شد همه آنچیزی است که به وقوع پیوست یا نه؟ سعی خواهد شد در همه مقالات ارائه شده در پی پاسخ به این مسئله، هر چند به شکل تلویحی، باشیم.
فرانسیس بیکن (Francis Bacon):
او از دانشمندان نیمه دوم قرن 16 و ربع اول قرن 17 انگلیس است. در خانواده ای محترم متولد شد، پدرش مهردار سلطنتی انگلیس بود، او در جوانی کسب علم و کمال کرد، ابتدا در کمبریج به تحصیل پرداخت و بعد برای آموختن حقوق وارد گریزاین شد و بعد از مدتی به نمایندگی مجلس انتخاب شد، و پس از چندی به مناصب مهم و متعددی در دربار دست یافت.
او مراحل بسیار مهم قضائى و سیاسى را در زمانى نسبتاً کوتاه پیمود، تا آنجا که به مقام دادستانى کل و، بالاخره، به مقام صدارت عظماى انگلستان نائل آمد، اما در آخر به حکم رشوه گیری محکوم شد و از دولت بیرون رفت و 5 سال بعد به دلیل سرماخوردگی در 65 سالگی از دنیا رفت.
در نویسندگى و گویندگى شهرت و اعتبارى شایسته یافت، تا آنجا که «دالامبر» از وى با عنوان «بزرگترین، جهانىترین و فصیحترین فلاسفه» نام برد. علاوه بر این، بنیانگذار ادبیات فلسفى به زبان انگلیسى شناخته شد.
آثار ادبیش، همچون«مقالات» و «آتلانتیس نو»، مورد ستایش اهل ادب قرار گرفت؛ برخى وى را همسنگ و همطراز«شکسپیر»، ادیب نامدار انگلیسى، شناختند، برخى هم «شکسپیر» را متأثر از وى انگاشتند.
در اهمیت و ارزش علم، به ویژه علم جدید تا توانست سخن گفت و به نگارش رساله و مقاله پرداخت تا آنجا که پیامبر علم جدید خوانده شد. مخالف و ضد ما بعد الطبیعه بود، ولى به تأمّلات فلسفى، به معنى عام کلمه، عشق مىورزید. به روایتى سى و به روایتى دیگر سى و نه اثر فلسفى از خود به یادگار گذاشت.
نقادى چیره دست بود، تقریبا از تمام فلاسفه خرده گرفت و بر نظامهاى مختلف فلسفى انتقادات سختى وارد کرد، و در این باب کتابى به نام «رد فلسفهها» نگاشت. بیش از همه، منطق ارسطو را مورد انتقاد قرار داد، آن را نه تنها بىحاصل، بلکه مضرّ و زیانمند نیز قلمداد کرد.
در مقابل آن و براى ارائه منطق خود، کتاب «ارغنون نو» را به رشته تحریر درآورد که در بیدارى اندیشمندان «دورۀ تجدید حیات فرهنگى و ادبى اروپا» سهم زیادى داشت. خلاصه، فلسفهاش مورد توجه برخى از فیلسوفان قرار گرفت، «لایب نیتس»، «هیوم» و«کانت» عظمتش را تصدیق کردند و افکار فلسفیش در پیدایش دانش، فرهنگ و تمدن جدید و جریانهاى فلسفى بعد از خود جدا مؤثر افتاد و احیانا مورد ستایش واقع شد، تا آنجا که «وول» جهان را مدیون وى شناخت و مبادى فکریش را عاقلانه و حیاتبخش انگاشت.
«فلسفه تحصّلى» اروپا از وى بهرهمند شد، فلسفه «اصالت نفع» بنتام از وى متأثر شد و فلسفه«اصالت عمل» امریکا نیز از اندیشههاى وى مایه گرفت و خلاصه همچنانکه «ماکوله» توجه داده: بواسطه آثارش عقل هایى را به حرکت درآورد که جهان را به حرکت درآوردند.
مادّیّون جدید نیز به ستایشش پرداختند، «مارکس» او را بنیانگذار حرکت «مادّهگرایى جدید» انگاشت. «انگلس» نیز از وى ستایشها کرد.
همان طور که ملاحظه فرمودید او به اذعان خود متفکران غربی ؛ در تفکر جدید از اهمیت بسیاری برخوردار است و لذا به بررسی افکار او در شماره های بعدی خواهیم پرداخت.
منابع:
1.سیر حکمت در اروپا ص 122 و مجموعه مقالات (بیست مقاله ) نوشته محسن جهانگیری ، انتشارات حکمت تهران ، 1383
2. مقاله فرانسیس بیکن و اندیشه های او اثر نیکلاس کاپالدی ترجمه علی حقیقی کیهان اندیشه ، ش 48، صص 43و44)