گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»؛ دختر جوان برای اولین بار بود که این کار را میکرد. اضطراب داشت و هر چه نوبتش نزدیکتر میشد، پشیمانیاش بابت قبول این کار هم بیشتر میشد.
دل به دریا زد و از کسانی که در سالن انتظار درمانگاه کنارش نشسته بودند، سوال کرد.
جالب بود که این کار برای هیچ کدام شان عجیب نبود و هر یک راهی پیشنهاد میدادند تا بتواند طبیعیتر رفتار کند. او که در تعطیلات بین دو ترم دانشگاه به شهرش بازگشته بود، تازه داشت به پیشنهادها فکر میکرد که نامش را صدا زدند.
وقتی وارد اتاق معاینه شد، دکتر با بیخیالی پرسید: «مشکلتان چیست؟»
دختر کمی فکر کرد و بعد به آرامی گفت: «آقای دکتر، مریض نیستم، دارو میخواهم.»
این روزها تورم، گرانی دارو و بیاعتباری دفترچه های درمانی دست به دست هم داده و چنان فشاری بر مردم وارد کرده است که برخی دست به دامان راه حلهای مختلف و گاه عجیب و غریب میشوند.
برخی داروهای مشابه ارزانتر را جایگزین داروی توصیه شده توسط پزشک میکنند، برخی دیگر سراغ عطاریها و درمانهای گیاهی میروند و عدهای نیز راه متفاوت تری در پیش میگیرند؛ مثل مراجعه به درمانگاههای تامین اجتماعی و گرفتن نسخه صوری برای تامین رایگان داروهای مورد نیاز خود و افراد خانوادهشان از داروخانه مراکز درمانی تامین اجتماعی.
«بیشتر کسانی که اینجا آمدهاند مریض نیستند و مثل تو دارو میخواهند» اینها را زن جوانی میگوید که حدود دو ساعتی است در سالن انتظار کنار دخترک نشسته است.
او در حالی که با بیحوصلگی کتابش را ورق میزند، ادامه میدهد: «این روزها قیمتهای دارو خیلیها را که دفترچه ندارند، مجبور میکند قید مراجعه به دکتر را بزنند؛ چون حتی اگر دفترچه هم داشته باشی بیشتر پول دارو را باید خودت بدهی، البته در روزنامه خواندهام از سال آینده قرار است فکری به حال این موضوع کنند تا دفترچههای بیمه سهم بیشتری بگیرند، اما فعلاً که اوضاع این طور است.»
زن جوان میافزاید: «مراجعان این درمانگاه بیشتر افراد سالمی هستند که برای ذخیره کردن داروهای مود نیاز خود و افراد خانواده و فامیل به اینجا میآیند.»
یاد مصاحبه چند روز قبل سخنگوی دولت افتادم که میگفت یکی از تبعات اجرای دقیق و درست هدفمندی یارانهها، همانا «باارزشتر شدن دفترچههای بیمههای درمانی» است.
مرد میانسالی که کنار این دو نفر نشسته است، در حالی که شیشه عینکش را تمیز میکند، به گفتوگوی آنها وارد میشود و میگوید: «البته این کار چندان هم راحت نیست؛ مشکل اول این است که هر بار فقط سه قلم دارو برایت مینویسند و برای بقیه داروهای مورد نیازت بعد از مدتی باز هم باید بیایی. مشکل مهمتر این است که اینجا دو پزشک عمومی دارد. یکی از آنها با بیماران کنار میآید و نسخه مینویسد، اما اگر بدشانس باشی و در روز نوبتدهی، آن یکی دکتر برایت تعیین شود، باید قید داروی مجانی را بزنی؛ چون این خانم دکتر جوان اصلاً اهل نسخهنویسی صوری نیست. در این صورت باید شانس خود را در یک روز دیگر امتحان کنی. فکر کنم حالا دلیل این را بدانی که چرا مقابل در یکی از اتاقها این قدر شلوغ است و اتاق دیگر خلوت و سوت و کور.»
دختر به سمتی که مرد اشاره میکند، مینگرد، مقابل در اتاق یکی از پزشکان شلوغ و پرازدحام است و همه منتظرند تا نوبتشان برسد.
هر چند دقیقه یک بار هم صدای بگو مگو و برخوردهای تند و ناخوشایند بین مراجعانِ خسته از انتظار، بلند میشود، اما در مقابل اتاق دیگر چند نفر دیده میشوند که از سرفه های ممتدشان معلوم است که واقعاً مریض هستند و سرمای پرسوز زمستان شهر، آنها را به درمانگاه کشانده است.
چشمان دخترک بر ازدحام جمعیت خیره مانده تا اینکه با صدای پیرزن به خود میآید: «دخترم این طور نگاهشان نکن. تقصیری ندارند.»
پیرزن چادرش را روی سرش مرتب میکند و ادامه میدهد: «این مردم اهل فیلمبازی کردن نیستند، گرانی مردم را مجبور به این کار میکند. مثلاً خود من با حقوق ناچیز بازنشستگی و این مخارج سنگین زندگی، دیگر پولی برای خرید داروهای دیابت و فشار خون برایم نمیماند. با اینکه دفترچه بیمه دارم کمک چندانی برایم نیست، بیمه فقط بخش ناچیزی از مخارجم را پوشش میدهد و بسیاری از داروهای خارجی هم اصلاً تحت پوشش بیمه نیستند و باید آزاد تهیه شوند. به همین دلیل هر بار که داروهایم تمام می شود به درمانگاه تامین اجتماعی میآیم تا دکتر برایم همان دارو را بنویسد و من بتوانم رایگان تهیه شان کنم. هر چند باید چندی ساعت در صف بمانم و فقط چند تا از داروهایم، آن هم فقط ایرانی ها را میتوانم بگیرم، اما همین هم غنیمت است.»
«البته غنیمتهای دیگری هم هست» همه سرها به عقب برمیگردد و منتظر میمانند تا دختر نوجوان منظورش را توضیح دهد.
او که لباس مدرسه پوشیده وقتی جمع را مشتاق میبیند، میخندد و میگوید: «منظورم این است که غیر از دارو چیزهای دیگری هم میتوانید بگیرید. مثلاً من معمولاً برای گرفتن قرص آهن و کلسیم به اینجا میآیم. مربی بهداشتمان میگوید برای جلوگیری از کمخونی و پوکی استخوان باید مصرف آهن و کلسیم مان را بالا ببریم، اما با این گرانی ما هفته ای یک بار هم گوشت نمیخریم. مادرم میگوید بهترین راه این است که از درمانگاه قرص آهن و کلسیم رایگان بگیریم.»
اینها را که میگوید دوباره میخندد، اما بقیه ساکت و آرام سرشان را برمیگردانند و به زمین زل میزنند.
دختر دانشجو از داروخانه درمانگاه که بیرون میآید نگاهی به کیسه پلاستیکی داروها می اندازد؛ چند ورق قرص سرماخوردگی و کپسول برای خواهرش و کمی داروی فشار خون برای پدر. اینها حاصل چند ساعت نشستن در صف انتظار است.
داروها را در کیف میگذارد و به دفترچه اش نگاهی میاندازد. یاد حرفهای زن جوان در مورد گفته مسئولان درباره باارزش شدن دفترچههای بیمه در سال آینده میافتد.
«این بار، اما مثل دفعه قبل نیست» این را خودش میگوید و ادامه میدهد که امیدواراست که این دفترچهها باارزشتر شوند.
«رادیو میگفت که دفعه قبل سهم بخش بهداشت و درمان را ندادند، اما مسئولان قول دادهاند که این بار سهم این بخش را بدهند»
اگر این دفترچه ها کمی بیشتر ارزش داشته باشند، دیگر نیازی نیست کسی وقت، آسایش و از همه مهمتر عزت نفس خود را زیر پا بگذارد و ساعتها در صف بماند.
کسی چه میداند شاید لازم نباشد یک بار دیگر در سلامت کامل راهی درمانگاه شود و پس از شنیدن توصیههای مریضنمایان حرفهای باز هم مقابل دکتر حاضر شود و بگوید «آقای دکتر، مریض نیستم، دارو میخواهم.»