گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو» - سمانه سادات حسینی؛ تفاوت دیدگاه و نوع نگرش، آسیب پذیری و نوع رفتار زنان شاغل و خانه دار بیش از هر موضوعی قابل تأمل است. اینکه یک زن شاغل آرزوهایی دارد که زن خانه دار آن را روزمرگی میداند یا اینکه استقلال مالی زنی شاغل آرزوی نه همه، ولی تعداد قابل توجهی از زنان خانه دار است، میتواند موضوع یک مطالعه جامعهشناسی باشد. اما آنچه که بیش از یک مطالعه لزوم بررسی پیدا میکند، آمار زنانی است که با شغلی اجتماعی تبر به پایه خانواده خود میزنند. زنانی که به گفته راضیه محمدزاده، استاد حوزه و دانشگاه، از وظیفه فطری و صفات الهی درونی خود خبر ندارند و ناآگاهانه خود را در معرض فشارهای روحی و روانی قرار میدهند.
طبق یافتهها، مادران شاغل در مقایسه با مادران خانه دار وقت کمتری را به مراقبت از کودکان خود اختصاص میدهند و حداکثر وقتی که صرف کودک میکنند، یک سوم مادران خانه دار است، از این رو مادران خانه دار به دلیل فرصت ارتباط با فرزند، رابطه مناسب تری را با آنها برقرار کرده و فرزندانشان کمتر از نظر عاطفی رنج میبرند.
به اعتقاد روانشناسان عدم حضور پدر و مادر در خانه باعث میشود زمانی که فرزندان به نظارت والدین نیازمندند، آنان را در کنار خود احساس نکنند. از این رو تربیت فرزندان به ویژه در سنین رشد، با اختلال مواجه میشود و زمینه آسیب پذیری آنان به دلیل فقدان کنترل و نظارت افزایش مییابد.
با همه این مطالعات و یافتهها آنچه که امروزه در جامعه کنونی دیده میشود، موضوعی است که نه تنها مادران، بلکه از همه بیشتر بانوانی را درگیر کرده است که در سنین بالای ازدواج، مجرد هستند. امروزه اشتغال بانوان نه تنها موجب به هم زدن تعاریف خانواده شده، بلکه خانواده را به شکلی مبهم در گذر از شکل سنتی آن قرار داده است.
اشتغال زنان مانند هر پدیده دیگری دارای وجوه مثبت و منفی است. با این حال آنچه که بسیاری از صاحبنظران و آسیبشناسان اجتماعی در خصوص عواقب اشتغال زنان و مادران به آن تاکید دارند، آسیبهایی است که در طولانی مدت به بنیاد خانواده ضربه میزند.
راضیه محمدزاده، استاد حوزه و دانشگاه در مسائل خانواده در این خصوص میگوید: بزرگترین آسیب اشتغال به بنیاد خانواده، فرصتی است که زن برای خانواده کم میگذارد. این فرصت برای جنبههای ظاهری نیست، بلکه بنابر آنچه اسلام معتقد است منظور از فرصت، زمانی است که زن باید برای خانواده صرف کند. مانند اینکه مادر نزد فرزندان و همسر آنطور مقبول واقع شود که بتواند اصالتهای مذهبی و دینی را آموزش و تقویت کند و اگر این فرصت نباشد، آسیبی بزرگ به خانواده وارد کرده است.
وی در ادامه میافزاید: زن شاغل وقتی خسته است نیرویی برای آرامشگری خانه ندارد. از سوی دیگر بزرگترین ظلم را به خودش وارد میکند چرا که با آن فشار کاری روزانه وظیفه خانه داری یعنی جنبههای ظاهری را هم باید انجام دهد و به دنبال این آسیب، هدایتگری زن هم زیر سوال میرود.
این کارشناس مسائل زنان در حالی که معتقد است این وظیفه با حضور زن در جامعه منافاتی ندارد، چرا که بحث ما در اشتغال زنان بحث حضور است تا ظهور، میگوید: یک زن بایستی در جامعه حضور داشته باشد، اما لزومی ندارد همه جا باشد بلکه میتواند با یک مقاله و ارسال پیامی به جامعه حضور خود را نشان دهد، مگر اینکه لازم باشد ظهور کند و غیر از خودش کسی نتواند آن کار را انجام دهد.
وی که با اشتغال زنان در جامعه مخالف است، معتقد است: به نظرم ملاک این نیست که هر زنی که شاغل است نمیتواند وظایف اصلی خودش را انجام بدهد و بالعکس هر کس در خانه بماند حتما وظایف ذاتی یک زن را انجام میدهد. بلکه بسیاری از زنان هستند که در خانه میمانند اما آرامشگر و هدایتگر نیستند. محمدزاده تاکید میکند: زن باید این وظایف را در اولویت اول قرار دهد و معتقدم زنان شاغل هرچند هم که هدایتگر و آرامشگر باشند، باز هم ضربه از شغل اجتماعیشان میخورند.
افزایش اعتماد به نفس، احساس استقلال، خودباوری و کمک به اقتصاد خانواده از اهدافی است که زنان برای اشتغال بر می شمارند. اما چالشهای بسیاری نیز در این مسیر وجود دارد. چالشهایی برای خود بانوان، فرزندان، خانواده و در نهایت جامعه. این استاد حوزه و دانشگاه در این خصوص تصریح میکند: اشتغال باید برای زنان تعریف شود. اشتغال یعنی پذیرفتن مسئولیت و انجام آن به نحو احسن. به اعتقاد من آن چیزی که یک زن باید بپذیرد و به نحو احسن انجام دهد نقش همسری و مادری است. این شغل اصلی است و اگر زنی توانست با انجام این دو شغل به نحو احسن، شغل دیگری هم داشته باشد با آن مخالفتی نیست و خیلی خوب است که زن بتواند علاوه بر هدایتگری و آرامشگری، مسئولیت دیگری را بپذیرد.
از سوی دیگر به اعتقاد محمد مهدی رضازاده، مدیر سابق سامانه آموزش مجازی ازدواج جوانان، علاوه بر لزوم ارتقای شرایط اقتصادی و سطح رفاه خانوادهها، شرایط اجتماعی بر اشتغال زنان تاثیر بسزایی داشته و اشتغال زنان به عنوان مهمترین شاخصه مشارکت اجتماعی زنان در جامعه تلقی شده است.
وی در پاسخ به این سئوال که آیا میتوان گفت اشتغال زنان علت عمده طلاقهای عاطفی و افزایش توقع آنها از زندگی مشترک است، این طور میگوید که الزاماً اینطور نیست. ریشه آنچه امروز از آن به عنوان طلاق عاطفی یاد میشود، جای دیگر است. اینکه بعضی سعی دارند شرایط اقتصادی را دلیل عمده طلاق و برهم خوردن نظام خانواده جا بیاندازند، اشتباهی است بزرگ و حرفی است غیر کارشناسی. ریشه اصلی در این قبیل موضوعات در نوع شکل گیری خانواده و نحوه ازدواج در کشور است. وی یادآور میشود: البته وقتی خانم به لحاظ اقتصادی دارای استقلال شده، بیشک نظام خانواده آسیب میبیند. این به شکل مطلقش با ساختار سنتی و دینی نظام خانواده در ایران در تعارض است. حالا اینکه این ساختار غلط است یا درست حرف دیگری است.
وی در خصوص ایجاد مشکلات خانوادگی زنان شاغل به نسبت زنان خانه دار، نقش زن را در نظام آفرینش نقش تربیتی عنوان کرده و میافزاید: همسر یا مادری که بهترین و مفیدترین ساعات عمرش را در محیط کار میگذراند، چگونه میتواند به همسر و فرزندش برسد؟ این به معنای محدود کردن زن در محیط خانه نیست. زن نقش انسان سازی دارد، بزرگترین سرمایه اجتماعی جامعه را که نیروی انسانی آن است را باید آماده نقش آفرینی در روند رشد اجتماعی کند.
این کارشناس خانواده، اشتغال زنان را علت اصلی کاهش جمعیت در کشور ندانسته و ادامه میدهد: کاهش جمعیت در کشور به دلیل افزایش سن ازدواج بانوان و در نتیجه کاهش فرصت باروری آنان از سویی و کاهش انگیزهها و فرصتهای لازم جهت داشتن فرزندان بیشتر بوده است، ولی این موضوع هم نمیتواند بیتاثیر باشد.
گاهی استقلال مالی و عدم وابستگی اقتصادی زن سبب تغییر روابطش با مرد میشود. به بیان دیگر، رفتار استقلالطلبانه زن، اقتدار و مدیریت مرد را خدشهدار میکند و این مسئله موجب بروز اختلاف در خانواده میشود. همچنین گاهی ارتباطات دوستانه و روابط عاطفی در محیط کار و میان همکاران از روابط و تعاملات خانوادگی پیشی میگیرد؛ به گونهای که همان مدت زمان کوتاه حضور در خانواده نیز حضوری سرد است و این به روابط خانوادگی بیش از پیش آسیب میزند.
اشتغال بانوان هر چند منعی دینی یا اجتماعی ندارد، اما با آسیبهایی در ابعاد فردی، خانوادگی و اجتماعی همراه است. محمدزاده در این خصوص میگوید: اسلام معتقد است زن نباید صرفا به خاطر نیاز مالی پا به اجتماع بگذارند. بلکه باید به خاطر قابلیتهای وجودی و استعدادهای درونی وارد جامعه شوند. به این معنی که کاری را انجام بدهند که هیچ کس غیر از خودش توانایی و مهارت انجام آن را نداشته باشد. در حالی که ما میبینیم اکثر کارهایی که توسط زنان در جامعه صورت میگیرد، کارهایی است که همه مردم میتوانند انجام دهند.
تعداد شاغلان زن در سال 1365 کمتر از یک میلیون نفر و تا سال 1384 به چهار میلیون نفر رسید. این درحالی است که در حد فاصل بین سالهای 1385 تا 1390 حدود 900 هزار نفر از تعداد شاغلان زن کم شده است. این کاهش آمار به لحاظ حذف شغلهای کشاورزی و خدماتی زنان در کشور بوده که تحت تاثیر زندگی شهری کنار گذاشته شدهاند. هرچند در آرا و عقاید بسیاری از جامعهشناسان مشارکت اجتماعی زنان در ادوار گذشته کارکرد مثبت و عملی برای خانواده داشته است اما آسیبشناسان اجتماعی نوع کارکرد امروزی و مشاغل موجود زنان در شهرها را آسیبی جدی برای جایگاه خانواده میدانند.
از سوی دیگر کاهش متوسط سقف درآمد شاغلان هم طی این سالها نشان میدهد کسانی که در حد فاصل بین سالهای 1385 تا 1390 باید وارد بازار کار میشدند ورود خود را به تعویق انداخته و به امید پیدا کردن شغل بهتر به دنبال کسب تحصیلات بیشتر بودهاند. نکته اما اینجاست که ارتقای تحصیلات نه تنها بیکاران و معضلات ناشی از آن را افزایش بلکه سطح انتطارات بانوان را از جامعه و خانواده را نیز تغییر داده است. به طوری که طبق آمارهای اﺷﺘﻐﺎل زﻧﺎن ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻧﻮع ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ آﻧﺎن در ﺑﺨﺶ آﻣﻮزش 23 درﺻﺪ، در ﻓﻌﺎﻟﯿﺖهای ﺻﻨﻌﺘﯽ 22.3 درﺻﺪ، در ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ھﺎی ﮐﺸﺎورزی 14.4 درﺻﺪ، در ﻣﺮاﻗﺒﺖهای ﭘﺰﺷﮑﯽ 8. 8 درﺻﺪ، در اﻣﻮر ﻣﺪﯾﺮﯾﺘﯽ 6.5 ردﺻﺪ و در ﺳﺎﯾﺮ ﺑﺨﺶها 25 درﺻﺪ را ﺑﻪ ﺧﻮد اﺧﺘﺼﺎص ﻣﯽ دهد.
از سوی دیگر به دلیل فرهنگ نادرست در بین خانوادهها و جامعه، همسران، کار در محیط خانه را وظیفه زن میدانند و زنان شاغل مجبورند علاوه برکار در بیرون از منزل و تحمل انواع فشارها و استرسهایی ناشی از مشاغل بیرون، فشارهای ناشی از کار در منزل را نیز تحمل کنند که این عامل فشارهای روانی و جسمی زیادی را برای زنان شاغل وارد میکند. روانشناسان اجتماعی بر این باورند سلامت روان یکی از مهمترین شاخصهها در زندگی خانوادگی است و فعالیت بیش از حد در محیط کار و استرس رسیدگی به امور منزل و فرزندان، زنان شاغل را تا جایی تحت فشار قرار میدهد که گاه منجر به بیماریهای روحی و روانی جبران ناپذیری خواهد شد.
بر اساس آمار منتشر شده، میزان طلاق عاطفی ثبت شده در کشور ناشی از کار زنان بیش از دو برابر طلاق با دلایل دیگر است. این در حالی است که افزایش طلاق در میان کارمندان زن نیز در کنار آن قابل تامل است. آمار نشان میدهد طلاق عاطفی در بین خانمهای شاغل سه برابر زنان خانه دار است. بر اساس پژوهشهای انجام شده در مرکز آسیبشناسی اجتماعی بنیاد بررسیهای علوم رفتاری، از نیمه دوم سال 88 تا پایان سال 89 در میان دو هزار و 794 زوج که از یکدیگر جدا شدهاند، بیش از 85 درصد آنها زنانشان شاغل بودهاند. از سوی دیگر سن ازدواج در میان زنان شاغل نیز 5 تا 10 سال بیشتر از زنان خانه داراست.
خستگی ناشی از کار، دوگانگی وظایف، سنگین بودن بار مسئولیت به ویژه در بین مادران شاغل که علاوه بر وظایف همسری باید نقش مادرانه خود را نیز ایفا کنند بخشی از دلایل جدایی در میان این گونه زنان است. رفتارشناسان، کوتاه بودن ارتباط گفتاری میان فرزندان و شوهران زنان شاغل را مهمترین علت این طلاقها عنوان میکنند.
اشتغال زنان یک امر نسبی قلمداد می شود؛ چرا که با توجه به موقعیت و شرایط فردی، متغیر و متفاوت است و نمیتوان به طور قطعی این امر را بد یا خوب تلقی کرد. با این حال زنانی هم هستند که علاوه بر مشارکت اجتماعی موفق، نقشهای اساسی خود را نیز به خوبی انجام میدهند. اما نمیتوان انکار کرد اشتغال زنان نیازمند همراهی و همدلی تمامی اعضای خانواده است. در غیر این صورت، فرسودگی و کسالت روح و جسم بانوان شاغل امری دور از انتظار نخواهد بود.
منبع: هفته نامه طلوع زاهدان