مادر بزرگوار قمر بنیهاشم، امالبنین(س) «فاطمه دخت حزام بن خالد» است، حزام از استوانههاى شرافت در میان عرب به شمار مىرفت و در بخشش، مهماننوازى، دلاورى و رادمردى مشهور بود. خاندان این بانو از خاندانهاى ریشهدار و جلیلالقدر بود که به دلیرى و دستگیرى معروف بودند.
امیرالمؤمنین(ع) نامش را عباس گذاشت از آن جهت که از پـس پردههاى غیب، جنگاورى و دلیرى فرزند را در عرصههاى پیکار دریافته بود و مىدانست که او یکى از قهرمانان اسلام خواهد بود، بنابراین او را عباس به معنای شیـر بیشه نامید، زیرا در برابر باطل، ترشرو و پرآژنگ و در مقابل نیکى، خندان و چهره گشوده بود.
*ادب حضرت ابوالفضل(ع) در دوران کودکى
در روایت آمده است حضرت عباس(ع) بدون اجازه در کنار امام حسین(ع) نمىنشست و اگر پس از اجازه مىنشست، مانند عبد خاضع دو زانو در برابر مولایش مىنشست.(1)
همچنین نقل شده است در طول 34 سال عمر حضرت ابوالفضل(ع) آن بزرگوار هرگز امام حسین(ع) را «برادر» خطاب نکرد، بلکه با تعبیراتى مانند سیدى، مولاى، یا بن رسول الله، آقاى من، سرور من، اى پسر رسول خدا، آن حضرت را صدا مىزد، جز در آخرین ساعت عمر، در آستانه شهادت که صدا زد: «برادر، برادرت را دریاب»! این تعبیر نیز یک نوع ادب بود، زیرا بیانگر آن است که برادرت رسم برادرى را با بهترین وجه ادا کرد، اکنون تو نیز اى برادر، با مهر برادرى به من بنگر!
در کتاب مستطرف الاحادیث آمده است: روزى امام حسین(ع) در مسجد آب خواست، حضرت عباس(ع) که در آن هنگام کودک بود، بى آنکه به کسى بگوید باشتاب از مسجد بیرون آمد، پس از چند لحظه دیدند، ظرفى را پر از آب کرده و با احترام خاصى ظرف آب را به برادرش امام حسین(ع) تقدیم مىکند، روز دیگر، خوشه انگورى را به او دادند، او با اینکه کودک بود، با شتاب از خانه بیرون آمد، پرسیدند: کجا مىروى؟ فرمود: مىخواهم این انگور را براى مولایم حسین(ع) ببرم.(2)
در همان خردسالى حضرت عباس(ع)، امام على(ع) توجه خاصى به ادب وى داشت و او را به تلاشها و کارهاى مهم و سخت مانند کشاورزى، تقویت روح و جسم، تیراندازى و شمشیرزنى و سایر فضایل اخلاقى، تعلیم و عادت داده بود، حضرت ابوالفضل(ع) گاهى در کنار پدر مشغول کشاورزى و باغدارى و نخلستانها بود و زمانى احادیث و برنامههاى اسلام را در مسجد به دیگران مىآموخت و به تهیدستان و بینوایان کمک مىکرد.
*پینوشتها:
1- معالى السبطین: ج 1، ص 443
2- شخصیت ابوالفضل العباس(ع)، عطایى خراسانى، ص 116 - 117