گروه آزاداندیشی «خبرگزاری دانشجو»- حمیدرضا رحیمی*؛ از مقطع پس از کودتای 28 مرداد 1332 تا انقلاب اسلامی، در بهمن 57، در فضای فکری و اجتماعی کشور، شاهد غلبه گفتمانی (ابتدا در سطح نخبگان و متفکران جامعه و سپس در سطح آحاد جامعه) هستیم که آن را گفتمان «بازگشت به خویشتن» نامیدهاند. در این مقطع، خصوصاً آن شیفتگی مرحله اولیه مواجهه با غرب کمرنگ میشود و در مقابل، بازگشت به هویت بومی و سنتهای محلی در برابر استعمار و استثمار، بسیار پررنگ و قوی میگردد.
زمینههای سیاسی و اجتماعی مثل تجربه تلخ استبداد رضاخانی، اشغال کشور توسط قوای خارجی پس از شهریور 1320، کودتای آمریکایی-انگلیسی علیه دولت مردمی مصدق و استبداد دستنشانده و سیاه پس از کودتای 28 مرداد (کچویان، 1387: 286)، همه بسترساز رویکرد انتقادی متفکران و اندیشمندان دهههای 40 و 50 نسبت به طرحهای هویتی غیربومی و سراب تجدد و غربزدگی شد.
در درون فضای فکری این مقطع، شهید مطهری و دکتر علی شریعتی را بیگمان میتوان دو چهره اصلی گفتمانساز و تولیدکننده اندیشه و فکر بازگشت به خویشتن دانست. در این مقاله سعی داریم تا به تفاوتهای ماهوی و بنیادین فکری میان استاد شهید مطهری با دکتر علی شریعتی بهعنوان دو متفکر اصلی گفتمانساز در این مقطع بپردازیم. برای رسیدن به این مقصود، در قسمت «الف» مقاله به تفاوتهای کلی میان این دو اندیشمند، ذیل عنوان روایت اصیل و روایت غیراصیل از گفتمان بازگشت به خویشتن اشاره خواهد شد. در قسمت «ب» مقاله به اختلافات و تفاوتهای ماهوی در دینشناسی استاد شهید مطهری با دکتر شریعتی و در قسمت «ج» مقاله به تفاوت ماهوی این دو متفکر در منابع فکری پرداخته خواهد شد.
ج) تفاوت در منابع فکری
یکی از آفتهای مهم در فکر و اندیشه اسلامی در دهههای 40 و 50 را باید التقاطگرایی دانست. هجوم اندیشههای الحادی مارکسیستی و سکولار لیبرالیستی به مدت چند دهه سبب شد گونههایی التقاطی از اندیشه روشنفکری مذهبی متأثر از اندیشههای مارکسیتی و لیبرالیستی در فضای فکری بازگشت به اندیشه اسلامی در این مقطع زمانی شکل بگیرد. با شیوع مکاتب و اندیشههای گوناگون بشری بسیاری از روشنفکران مجذوب و متأثر از این اندیشهها شدند و در صدد التقاط و ترکیب بخشهایی از آن با معارف دینی برآمدند تا به خیال خودشان دین را از کهنهپرستی نجات داده و تجددگرایی را رواج دهند.
یکی از نقاط بنیادین اختلافی و افتراقی شهید مطهری با دکتر شریعتی دقیقاً به همین مقوله برمیگردد. شهید مطهری به عنوان یک اندیشمند دینی و احیاگر فکر دینی به شدت در باب آفتهای التقاطگرایی در اندیشهی اسلامی و نتایج انحرافی احتمالی برآمده از این مبانی التقاطی حساسیت و هوشیاری داشتند. رویکرد اصلاحی و احیاگرانه شهید مطهری (متأثر از اندیشهی حضرت امام) در چارچوب زنگار زدایی و غبار روبی از اندیشهی اسلامی بود با این هدف که اسلام ناب و اصیل با زدون گژیها خود را بنماید. بنابراین منابع فکری اندیشهی شهید مطهری به عنوان نمایندهی روایت اصیل از گفتمان بازگشت به خویشتن عمیقاً مبتنی و استوار بر منابع و نصوص اسلامی بوده است.
در مقابل اندیشه دکتر شریعتی به عنوان روشنفکری مذهبی عمیقاً متأثر از منابع غیر دینی مانند نظریات جامعهشناسی و اندیشههای مارکسیستی و چپ جدید در فرانسه و اروپا است. یکی از عمدهترین مسائل اختلافی میان شهید مطهری و دکتر شریعتی در همین موضوع خطر التقاطگرایی بود که در نهایت موجب خارج شدن شهید مطهری از حسینیه ارشاد شد.
ج – 1 ) التقاط گرایی در اندیشه های دکتر شریعتی
درباره نسبت اندیشههای دکتر شریعتی با مارکسیسم بحثهای فراوانی شده است. بدون شک ایشان بخشی از پروژهی خود را حمله به مارکسیسم قرار داده بود و از این منظر توانسته بود نظر مساعد بخشهایی از روحانیت از جمله شهید مطهری را به خود جلب کند. با اینحال نکتهی مهم این است که به لحاظ نظری مفاهیم و اندیشههای مارکسیستی و شبه مارکسیستی در اندیشههای وی به شدت سرایت کرده بود.
هرگزنمیتوان در افکار دکتر شریعتی ردی از مارکسیسم در مقام ایدئولوژی آن مشاهده کرد؛ اما مارکسیسم علمی و دانشگاهی بخشی از پارادایم حاکم بر حوزهی جامعهشناسی و جامعهشناسی تاریخی در آنروزگاربود که بواسطهی تحصیل شریعتی در فرانسه بر افکار شریعتی تأثیر گذارد.
بطور مشخص دیدگاههای شریعتی در زمینه تحولات اجتماعی و تاریخ به شدت متأثر از مفاهیم مارکسیستی است. تبیین تاریخ تحولات اجتماعی و تاریخی با استفاده از مفاهیم طبقاتی و تفسیرهای مارکسیستی برای شریعتی بسیار جذاب بود. وی با اتخاذ برخی مفاهیم یا روشهایمارکسییا مارکسیستی میکوشید آگاهانه تاریخ و فرهنگ دینی مسلمانانرا تفسیر کند.
هرگزنمیتوان در افکار دکترشریعتی ردی از مارکسیسم در مقام ایدئولوژی آن مشاهده کرد؛ اما مارکسیسم علمی و دانشگاهی بخشی از پارادایم حاکم بر حوزهی جامعهشناسی و جامعهشناسی تاریخی در آنروزگاربود که بواسطهی تحصیل شریعتی در فرانسه بر افکار شریعتی تأثیر گذارد.
تقی آزاد ارمکی معتقد است دکتر شریعتی از تفکر اجتماعی مارکسی (مشتمل بر دیدگاه جامعهشناختی، تاریخی، فلسفهی تاریخ، اقتصادی و سیاسی) درکلیت و استخدام بعضی از اصول و عناصر آن متأثر بوده است و در این راستا به طرح دیدگاه اجتماعیاش پرداخته است (آزاد ارمکی، 1373 : 16) .
ورود مباحث تحولات اجتماعی – انقلابی و فلسفه تاریخ در فضای فکری ایران اساساً تحت تأثیر مارکسیسم متولد شد. اگرچه دکتر شریعتی در نقد خود بر مارکسیسم، نگاه مبتنی بر مادیت تاریخی را در فلسفهی تاریخ نفی میکند ولی در بسیاری از موارد (که در اینجا به دو مورد آن اشاره میشود) در تحلیل و بررسی آیات قرآن و حوادث تاریخی متأثر از نگاه طبقاتی و مارکسیستی است.
دکتر شریعتی در کتاب «بازگشت» جامعهشناسی قرآن را یک جامعهشناسی صریح طبقاتی میداند و میگوید: «در جامعهشناسی طبقاتی قرآن سه طبقه مرکب، طبقهی حاکمه را میسازند که در سه سمبل نشان داده شدهاند. فرعون سمبل قدرت حاکمه سیاسی، قارون سمبل قدرت حاکمه اقتصادی و بلعم یا عور سمبل قدرت حاکمهی مذهبی و فکری و طبقهی محکوم را ناس، الله و پیغمبران هستند» (شریعتی، 1387 : 235).
یا در کتاب اسلامشناسی نیز در تفسیر داستان هابیل و قابیل چنین آمده است: «جنگ هابیل و قابیل جنگ دو جبهه متضاد در تاریخ است ... جناح هابیل جناح مستضعف محکوم است؛ یعنی مردم، که قتیل تاریخند و اسیر نظام قابیل که نظام سرمایهداری حاکم بر جامعههای بشری است» (شریعتی، 1389 : 84 ) .
ج – 2 ) خلوصگرایی دینی در اندیشهی شهید مطهری
اندیشهها و آراء شهید مطهری بر خلاف اندیشههای دکتر شریعتی کاملاً بر آمده و مبتنی بر منابع و نصوص اصیل دینی است. ایشان چه در مباحث اعتقادی و دینی و چه در پاسخ به مسائل فکری روز به شدت از التقاطگرایی پرهیز داشتند و مباحث خود را استوار بر آموزههای ناب اسلامی مینمودند.
یکی از مباحثی که ایشان به اقتضای نیازهای آن مقطع در آن ورود کردند بحث دیدگاه اسلام در زمینه جامعه و تاریخ است. انگیزههای اصلی شهید مطهری در تألیف کتاب «جامعه و تاریخ» پاسخ به نگاههای التقاطی و شبهمارکسیستی در زمینه جامعهشناسی و فلسفهی تاریخ با طرح نگاهی در حوزه جامعه و تحولات اجتماعی و تاریخ است که کاملاً مستخرج و برآمده از دین و منابع دینی باشد و از هرگونه تأثیر و اضافاتی از نگاههای غیردینی مبرا باشد.
ایشان در کتاب «جامعه و تاریخ» میفرمایند: «فکر میکنم ریشهی اصلی گرایش پارهای از متفکران به مادیت تاریخی دو چیز است. یکی همین که پنداشتهاند، اگر بخواهند فرهنگ اسلامی را فرهنگ انقلابی بدانند، یا اگر بخواهند برای اسلام، فرهنگ انقلابی دست و پا کنند، گریزی از گرایش به مادیت تاریخ نیست. باقی سخنان که مدعی میشوند شناخت قرآنی ما به ما چنین الهام میکند، بازتاب شناخت ما از قرآن چنان است، از آیهی استضعاف اینگونه استنباط کردهایم، همه بهانه و توجیهی است برای این پیش اندیشه ... ریشهی اصلی دیگر این اشتباه را باید در رابطهی اسلام با جهتگیری اجتماعیاش باید جستجو کرد. این روشنفکران به وضوح مشاهده کردهاند که در تفسیر تاریخی قرآن از نهضتهای پیامبران یک جهتگیری نیرومند از ناحیهی آنها به سود مستضعفان مشاهده میشود ... پس نتیجه میگیرند که از نظر قرآن نیز تاریخ هویت مادی و اقتصادی دارد (مطهری، 1392 : 178-171 ) ».
ایشان در بخش دیگری از این کتاب به نقد التقاطگرایی میپردازند. ایشان با اشاره به بحث مذهب علیه مذهب شریعتی نیز میفرمایند: «برخی از روشنفکران مسلمان مدعی شدهاند که دو نوع مذهب داریم که رودرروی هماند. مذهب حاکم مذهب توجیه وضع موجود، مذهب جمود، مذهب سکون و سکوت، تریاک و افیون و مذهب دیگر را مذهب انقلاب، مذهب رهاییبخش، مذهب محکوم کردن وضع موجود و مذهب خیزش و فریاد میدانند ... این روشنفکران اینچنین فکر میکنند که به این وسیله نظریهی مارکس را که جهتگیری مذهب را مطلقاً به سود منافع طبقه حاکم دانسته رد کردهاند و پنداشتهاند که به این وسیله مارکسیسم را رد کردهاند. اما توجه نکردهاند که آنچه خودشان گفتهاند نیز هرچند برخلاف نظر مارکس و انگلس و سایر پیشروان مارکسیسم است اما عیناً توجیهی مارکسیستی و ماتریالیستی از مذهب است که سخت و وحشتناک است» (مطهری، 1392 : 187-184 ).
انگیزههای اصلی شهید مطهری در تألیف کتاب «جامعه و تاریخ» پاسخ به نگاههای التقاطی و شبهمارکسیستی در زمینه جامعهشناسی و فلسفهی تاریخ با طرح نگاهی در حوزه جامعه و تحولات اجتماعی و تاریخ است که کاملاً مستخرج و برآمده از دین و منابع دینی باشد و از هرگونه تأثیر و اضافاتی از نگاههای غیر دینی مبرا باشد.
نتیجه گیری :
در این مقاله سعی شد با پرداختن به دو حوزهی مبنایی دینشناسی و منابع فکری به تفاوتهای بنیادین و ماهوی آراء و اندیشههای شهید مطهری و دکتر شریعتی اشاره شود. تفاوت داشتن در مبنای اندیشه سبب شده است که بنای اندیشهی این دو متفکر با هم تفاوتی ماهوی داشته باشد.
پاسخ دکتر شریعتی به چالشهای فکری و اندیشهای پیش روی هویت بومی و اندیشهی اسلامی در دهه 1350 متأثر از منابع فکری غیر اصیل (سوسیالیسم و جامعهشناسی غربی) و دینشناسی برون دینی ایشان، سبب شد تا روایت ایشان از گفتمان بازگشت به خویشتن در ذات خود دارای تناقضات تئوریک باشد و بطور کلی غیر اصیل باشد.
در مقابل اندیشههای شهید مطهری به شدت در مقابل التقاط و انحرافات نظری هوشیار بوده است. اندیشههای ایشان بر مبانی و منابع دینی استوار بوده است و به همین جهت پاسخ ایشان به پرسشهای فکری دهه 1350 پاسخی برآمده از منابع دینی بوده است که به روایت ایشان از گفتمان بازگشت به خویشتن اصالت و استواری خاصی بخشیده است.
در پایان ذکر این نکته به نظر لازم میرسد که بیتردید نقش دکتر شریعتی و اندیشههای ایشان در پیروزی انقلاب اسلامی غیر قابل انکار است. لیکن هدف این مقاله تأثیرات سیاسی اندیشهی ایشان در جریان نهضت اسلامی مردم به رهبری حضرت امام خمینی (ره) نبوده است. بلکه چارچوب موضوع اساساً بحثی نظری در بنیادهای اندیشهی ایشان به عنوان روشنفکری که گرایشهای التقاطی در آثارشان دیده میشود و لغزشگاههای آن در قیاس با اندیشهی اصیل و ضد التقاطی شهید مطهری بوده است.
منابع :
خسروپناه، عبدالحسین (1388). آسیبشناسی دینپژوهی معاصر، تحلیل دینشناسی شریعتی، بازرگان و سروش، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی.
هاشمی، محمد منصور (1385). دیناندیشان متجدد روشنفکری دینی از شریعتی تا ملکیان، تهران: کویر
آزاد ارمکی، تقی (1373). شریعتی و مارکسیسم،فرهنگتوسعه، سال دوم، ش 12، خرداد و تیر
همتی، همایون (1375). جامعهشناسی دین از دیدگاه استاد مطهری و دکتر شریعتی، نامه فرهنگ، شماره 21
کچویان، حسین (1387). تطورات گفتمانهای هویتی ایران: ایرانی در کشاکش با تجدد و ما بعد تجدد، نشر نی
مطهری، مرتضی (1392). مقدمهای بر جهان بینی اسلامی: جامعه و تاریخ، انتشارات صدرا
شریعتی، علی (1389). اسلامشناسی (درسهای ارشاد)، چاپخش
شریعتی، علی (1387). بازگشت، نشر الهام
*حمیدرضا رحیمی، دانشجوی دکترای اندیشه سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی/ پایگاه تحلیلی- تبیینی برهان